اروپاجهانگردیسایکل توریسمهلند

تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز سیزدهم)

تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز سیزدهم)

روز سیزدهم (نوردبورک-Noordbroek) -هلند

دوشنبه 7 فروردین  96

27 مارس 2017

امروز از اون روزهای فوق العاده ست . از همین مه صبحگاهیش مشخصه. صبح که چشمامون رو باز می کنیم از توی پنجره چیزی رو نمیشه دید. همه جا سفید شده و هیبت درختای اطراف دریاچه مثل شبح به نظر میاد. وسایلامون رو جمع می کنیم و میریم پایین که صبحانه بخوریم. کریستین همه چی رو آماده کرده و بقیه هم خودشون رو میرسونن تا دور هم باشیم.حتی چهار تا گربه ی ملوس و مفت خورشون هم برای صبحانه حاضرن !

صبح زوده و زیاد نمیشه صبحانه خورد پس از میزبانانمون خداحافظی می کنیم و زودتر میزنیم به جاده . بیرون خونه غوغایی ست ! روی دریاچه رو مه پوشونده و منظره زیبایی رو بوجود آورده. هرچند کمی هوا سرده و ترجیح میدیم که رکاب زنی رو شروع کنیم تا گرم بشیم ولی دقایقی رو برای عکاسی و لذت بردن از این منظره اختصاص میدیم.

 

خیلی زود از شهر خارج میشم و بقیه مسیرمون از داخل یه جنگل می گذره با دهها مسیر متنوع برای دوچرخه سواری. هلند تقریبا کشور مسطحیه و سرتاسر کشور پر شده از مسیرهای ویژه دوچرخه که هر کدام شماره مخصوص به خودش رو داره. این شماره ها بوسیله تابلوهایی روی مسیر مشخص شدن و مبدا و مقصد خاصی رو نشون میدن. مثلا اگر جاده شماره 26 رو از هر جای هلند ادامه بدی به شهر x خواهی رسید. این راهها توی نقشه ها جمع آوری شده و نرم افزارهای بسیاری براشون طراحی شده. چند تا از این جاده ها از وسط جنگل قصه ما می گذره و ما هم یکیشو انتخاب می کنیم و میزنیم به جنگل.

همه جا ساکت و سرشار از آرامشه. این جنگل ها حیوانات خطرناک ندارند و تنها چند گونه جانوری از پرندگان و چرندگان و پستانداران کوچک داخلش زندگی می کنن که به لطف دولت و مردم همگی در امنیت و آسایش بسر می برند . توی مسیر هم هر از چند گاهی میشه یه دوچرخه سوار رو دید و یا افرادی که برای پیاده روی و یا ورزش اومدن این اطراف.

بعد از سه ساعت رکابزنی جنگلی ، جاده دوچرخه تموم میشه و وصل میشیم به جاده ماشین رو که در تقاطع دو جاده چند تا خونه ویلایی داخل جنگل ساخته شده و زیبایی و آرامش حاکم بر این خونه ها آه از نهادمون بلند می کنه ! بقیه مسیر کمتر جنگلیه و بیشتر مزارع وسیع و روستاهای زیبای بین راهی هستن . تنها بعضی مزارع بخاطر پهن پاشی بوی زننده ای دارن. هوا کاملا آفتابیه و گرمای مطبوعی دویده زیر پوستمون و از لذت سرشاریم. ولی هنوز اول بهاره و هوا خنکه بطوریکه این چند مدت کاپشن هامون رو از تنمون در نیاوردیم.

به سمت شمال شرقی هلند پیش میریم جایی که نزدیک مرز آلمانه و بعد از 85 کیلومتر میرسیم به شهر کوچک نوردبورک در حالیکه بخاطر هوای دل انگیز امروز اصلا خسته نشدیم و گذر زمان رو حس نکردیم. منزل دوستمون مارک رو از روی جی پی اس براحتی پیدا می کنیم. یه خونه بزرگ و دو طبقه . مارک یه مرد 80 ساله ست که هیچ آثاری از پیری یا شکستگی نداره. این مرد با این وضعیت جسمانی میتونه تا 120 سال رو هم عمر کنه بدون این که حتی دچار زانو درد بشه.

میریم داخل حیاط و دوچرخه ها رو میذاریم زیر یه درخت پر از گل تا استراحت کنن. خورجین ها رو هم میذاریم داخل اتاقمون که خوشبختانه توی طبقه همکفه . اتاقی با چهار پنجره بلند و زیبا و قاعدتا یه تخت دوست داشتنی و نرم. خانم خونه از راه میرسه که اونم بدن سالم و روحیه شادابی داره . Gea که در هلندی خیا خونده میشه تازه از ورزش برگشته و تقریبا همسن همسرشه. از اون زوجهایی هستن که به معنی واقعی کلمه به پای هم پیر شدن ! زندگی پر ماجراشون رو به مسافرت گذروندن و ده سال پیش ایران هم اومدن. البته اون موقع با ماشین اومده بودن ایران ولی خیا خیلی دوست داره دفعه بعد با دوچرخه ایران رو بگرده.

یه پیرزن با هشتاد سال سن وقتی توی رویاهاش نقشه می کشه که سفری ماجراجویانه در یکی از مناطق تقریبا سخت دنیا داشته باشه اونم با دوچرخه ، مفهوم بزرگی رو به آدم منتقل می کنه. مفهومی از امید به زندگی و روحیه و شادابی و خلاصه این آدم ها مرزهای زندگی رو چند شماره جا به جا کردن.

مارک جاهای مختلف خونه رو بهمون نشون میده ، چیزی که من خیلی دوست دارم ! یه هال بزرگ که مبلمانش برای دو نفر چیده شده . یه شومینه زیبا و بزرگ و یه کتابخونه با کلی کتاب و دو تا صندلی راحت برای مطالعه توی یه گوشه دنج. اتاق بعدی مخصوص یادگاری هاست . از هر کشوری میشه نشانه ای توی این اتاق پیدا کرد. از دامن بچه های سیاه اتیوپیایی تا تیر و کمان سرخپوستان آمریکای شمالی. یه عالمه فسیل های مختلف و سنگواره و عکس و لباس و عروسک و … . از ایران چند تکه لباس محلی به چشم می خوره با عکس های کوچکی از چهره امام خمینی و چند تا خاتم کاری اصفهانی.

اتاق بعدی پر از نقاشی هایی ست که مارک خودش اونا رو کشیده و هوای اتاق کمی سرده. مارک با هیجان راجع به چند تا از نقاشی ها توضیحاتی میده که بیشتر تصاویر انتزاعی هستن از موجودات و مکان های عجیب که از هیچکدوم سر در نیاوردیم .

تور خونه گردیمون رو به پایان میرسونیم که به مساله مهم تری برسیم. غذا ! از قضا امروز نهار هم نخوردیم چون مسیرمون یا جنگل بود یا روستاهایی که فقط قهوه خونه داشتن و حسابی گرسنمونه. خیا زن مبادی آدابیه و برای هر خوراکی که میاره سر میز ، ظروف مخصوص اون خوراکی رو هم میاره که آخر سر کلی ظرف کثیف موند رو دستش . جای خوشبختیه که ماشین ظرفشویی داشتن !

مارک و خیا گیاهخوارن و غذاشونم کمه ولی بخاطر ما غذای بیشتری پختن . غذای اصلی سه عدد قارچ مخصوصه که روش پنیرپیتزا و چیزای دیگه ریختن. قیافه شون خیلی خوشگله ولی تعدادشون برای دو نفر گشنه واقعا ناامید کننده ست. از اونجایی که غذای دیگه ای در کار نیست میریم سر وقت سالاد و دسر که واقعا خوشمزه ست و تا تهش رو می خوریم تا بالاخره سیر میشیم !

بقیه وقتمون رو به صحبت راجع به موضوعات مختلف می گذرونیم. جفتشون آدم های خوش صحبتی هستن و داستان های زیادی برای گفتن دارن. شب میریم به اتاقمون و شوفاژ رو میذاریم روی آخرین درجه گرمادهی تا خواب راحتی داشته باشیم. هرچند دوست دارم قبل خواب برم تو اتاق های دیگه خونه یه چرخی بزنم و وسایل های عجیب و غریب داخلش رو تماشا کنم ولی نیما نمیذاره . می خزم زیر پتو و با خودم فکر می کنم وقتی برگردم خونه برای خودمون ازین تشک ها و پتوها می خرم. با این بالش هایی که آدم دوست داره توش شیرجه بزنه !

 

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − شش =

بستن
بستن