آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی
زرنج داغی
کوه زرنج
1393/13/22
عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
برگیر و دهل میزن کان ماه پدید آمد
عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون
کان معتمد سدره از عرش مجید آمد
عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان
کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد
…..
بوی عید میاد و بوی بهار. بوی بارون و زمین خیس. بوی علف های کوچک تازه . بوی جوانه های بیدمشک و شکوفه های نورس بادام.کافیه یه صبح جمعه بارون خورده پر نشاط رو از قفس تنگ اتاق بزنی بیرون .صبح زود تنها یکی دو ساعت فرصت داری تا نشاط صبحگاهی و درک کنی. تو همون یکی دو ساعته که میتونی آواز پرنده ها رو بشنوی و فقط همون مقدار وقت داری برای تنفس هوای ناب و بهشتی صبح.راستش همه ی چیزهای فوق العاده خوب زمان های محدود و کمی دارن. تازه اونم موقعی که کمتر کسی میتونه بهش دست پیدا کنه.
صبح بارون خورده قشنگمون رو توی کوه ادامه میدیم. با آقای ناصر قهرمانی و دخترش سمانه. میریم سمت روستای امیرکندی که اولین روستای پذیرای بهاره. باغهای دوطرف جاده سرشار از بهار شدن.درختای بادام و آلوچه شکوفه دادن و همه جا علف های سبز کوچکی برای دیدن خورشید سرشونو از زیر خاک بیرون آوردن. و گلهای ریز سفید که انقدر کوچک و ظریفند نمیشه عکسشونو گرفت. گل های تک و توک زرد و بنفش و رودخونه خروشان مردق که با نوای دل نوازش نویدبخش زندگیه .
از یال جانب معدن بالا می کشیم. زرنج رو ابرهای سیاه بارونی احاطه کردن و بادهای تند بهار عجولند تا هرچه زودتر بهار رو برسونن به منزل بعدیش.یال طولانی و سبز رو تموم کنی میرسی پای قله سنگی زرنج.
صبحونه خوش رنگ و لعابمونو روی قله صرف می کنیم و مسیر رفته رفته رو برمی گردیم تا آخرین برنامه سال 93 رو به زیبایی طبیعت تقدیم کنیم.