آسیاتایلندجهانگردیسایکل توریسم
تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز سی و هشتم)
گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی( تایلند )
روز سی و هشتم _ Ban Ko Nam Rop
پنجشنبه 16 فروردین 97
5 April 2018
صبح با صدای گیتارنوازی لاوانیا از خواب بیدار میشیم. داره یه آهنگ ملایم می نوازه و یه ترانه هم باهاش می خونه و بعد مشغول مدیتیشن میشه که کاراش یه ساعتی طول می کشه. تو این مدت ما وسایلامون رو جمع و جور می کنیم و دوچرخه ها رو آماده. لاوانیا بعد از تمرین صبحگاهی ، یه صبحانه آماده می کنه که دور هم می خوریم و با لاوانیا و خاطرات شیرین مالزی خداحافظی می کنیم.
تا مرز 10 کیلومتر راه داریم که خیلی زود و تا ساعت 8 میرسیم بهش . تو گمرک یه ساعت عقب گرد می کنیم و دوباره ساعت 7 میشه ! بین مالزی و تایلند سه نقطه مرزی وجود داره که ما از کایوهیتام وارد تایلند میشیم. تشریفات چندانی در کار نیست ، تنها دو تا فرم پر می کنیم و کسی کاری به کار وسایلامون هم نداره. یکی از فرم ها رو باید تا پایان سفر با خودمون داشته باشیم و موقع خروج از تایلند تحویل مامورای گمرک بدیم. البته اینجا هم مثل اکثر کشورهایی که توریست های ایرانی زیادی داره به ایرانی ها با بدبینی نگاه می کنن چون بعضی از هموطنان فرصت طلبمون هر جا که رفتن یه سیاهه از خودشون بجا گذاشتن.
از ساختمان گمرک که خارج میشیم تایلند شروع میشه ! شهرها و روستاهای تایلند خیلی به هم نزدیک اند و ویلاهای بسیاری در جای جای طبیعت زیبا و سرسبز این سرزمین گسترده شده بطوریکه تقریبا هیچ نقطه ای بدون سکنه نیست. از همون شهر مرزی نزدیک گمرک یه سیم کارت می خریم به مبلغ 250 بت (Bat) معادل 42 هزار تومن که 15 روز اعتبار داره و اینترنتش نامحدوده . اینترنت همه جا آنتن میده حتی توی کورترین نقاط سرعتمون فورجیه !
قبل از رسیدن به تایلند تعریف جاده هاش رو خیلی شنیده بودیم و درست طبق تعاریف با جاده هایی صاف و یکدست و بسیار عریض مواجه شدیم که به اندازه یه باند در دو طرفش شانه آسفالت داره و سه تا دوچرخه سوار در کنار هم میتونن توش رکاب بزنن ! اما همیشه یه “اما” توی هر چیزی هست ! اَمایِ جاده های تایلند هم اینه که شانه های آسفالت عریض و خوشگلشون خیلی هم ایمن نیست چون همیشه خدا یا ماشین ها تو این باند پارک کردن یا یه ماشین یا موتور داره برعکس به سمتت میاد ! چون وسط جاده بولوار کشیدن و فاصله دوربرگردان ها از هم زیاده و موتوری ها مجبورن یه جاهایی برعکس تردد کنن.
موتورها توی تایلند اغلب برای مسافرکشی استفاده میشن. بغل دست موتور یه اتاقک چرخدار اضافه می کنن و گاهی تا 5 نفر هم توی این اتاقک ها سوار میشن ! توی اندونزی هم ازین موتور تاکسی ها بود ولی توی مالزی و هند نه. راجب غذاهای تایلند هم توصیفات بسیاری شنیدیم . اروپایی ها عاشقشن ولی ایرانی ها چندان مزاجشون با غذاهای تایلندی سازگار نیست. میریم سراغ اولین وعده غذایی مون توی یه رستوران و به زحمت یه غذای گیاهی پیدا می کنیم که شامل کلم برگ و هویجه !
تایلند کشوری پادشاهیه و عکس خاندان سلطنتی رو در سایزهای بزرگی میشه همه جا دید. اسم قبلی این کشور سیام بوده و تنها کشور این منطقه ست که هیچوقت مستعمره نبوده. تایلند هم به همین مفهومه یعنی سرزمین تایی یا سرزمین آزاد . جمعیتش بالغ بر 60 میلیون نفره که اکثرا از نژاد تایی هستند و مذهبشون بودائیه. واسه همین کلی معبد تو مسیرمون می بینیم که مجسمه های بزرگی از بودا و سایر شخصیت های مذهبی رو توشون گذاشتن.البته بزرگترین کاربرد این معابد جهت جذب توریسته .
تا برسیم به مقصدی امشبمون از سه تا معبد بزرگ دیدن می کنیم . اولی یه معبد سفید رنگه که از سنگ های مرمر زیبایی ساخته شدهو انواع مجسمه های حیوانات در اطرافش تو سایزهای واقعی ساخته شده. دومی با یه مجسمه بزرگ تیره رنگ از دور ما رو بسمت خودش جذب می کنه. داخل معبد یه تعداد از راهب ها مشغول عبادت اند و دعتمون می کنن برای ناهار مهمونشون باشیم. تایلندی ها آدم های مهربان و خنده رویی هستن و چندان نیازی به دانستن زبان ندارند چون براحتی با خارجی ها ارتباط برقرار می کنن.
معبد سوم دو تا مسجمه عظیم از بودا داره که از سقف معبد هم بالا زده و توی حیاط مجموعه ای از مجسمه های اژدها در تنازع با انسان به چشم می خوره. ساختمان بلندی با سقف شیروانی قرمز در کنار معبد اصلی قرار داره که ساختمان مخصوص زائرینه و مردم زیادی برای عبادت داخلش اجتماع کردن.
یه قبرستان جالب هم توی مسیرمون هست که مال چینی هاست. تپه های بزرگ شنی درست کردن و توی هر تپه دو سه نفر دفن شده . کسانی که برای دعا خوندن به قبرستون اومدن یه کپه کاغذهای رنگی رو کنار قبر عزیزانشون آتش زدن و همه جا پر از خاکستر کاغذ شده. مردی چینی با دیدن ما به سمتمون میاد و بهمون نوشیدنی خنک تعارف می کنه.
بعد از 90 کیلومتر رکابزنی میرسیم به یه جای دنج و آروم وسط طبیعتی بکر و زیبا و در کنار رودخانه ای آرام . یکی از همون ویلاهای تک و توک وسط سبزه زارها در انتظارمونه و دوستمون آرانیا از روی ساختمان در حال ساختی برامون دست تکون میده و بعد میاد به استقبالمون. آرانیا یه خانم حدود چهل و پنج ساله ست که تنها زندگی می کنه و داخل خونه ش حسابی به هم ریخته ست. البته سبک زندگی مردم همینجوریه و از دید ما خونه به هم ریخته به نظر میاد .کنار خونه ش مشغول ساختن یه رستورانه که اوقاتشو باهاش پر کنه.
دوری در اطراف میزنیم و کنار رودخانه قدم میزنیم و بعد آرانیا و دختر عموش با ماشین ما رو می برن مهمونی ! گویا برادر آرانیا برای شام دعوتمون کرده و همه خانواده آرانیا هم اونجا حضور دارن. ویلای برادره چند کیلومتر دورتره و با ماشین ده دقیقه ای میرسیم به محل. آرانیا میره داخل خونه و با مادر پیر و خواهرهاش مشغول گفتگو میشه. داخل خونه برادره هم مثل خونه آرانیا به هم ریخته ست. ما بیرون زیر آلاچیق با برادرها و عموزاده های آرانیا مشغول گپ و گفت میشیم که خیلی مودبانه ازمون سوالایی می پرسن و مواظبن با سوالاتشون مزاحممون نشن. یه دکتری بینشون هست که انگلیسی بلده و حرف های ما رو واسه بقیه ترجمه می کنه. اونا هم با تمام وجنات واکنش نشون میدن ! یعنی اینکه تعجب کردن یا خیلی خوششون اومده و …
یه طرفم برامون غذا آماده می کنن و گویا غذا فقط برای ماست چون وقتی میز رو می چینن فقط واسه ما غذا می کشن و بقیه میرن یه گوشه دورتر مشغول بگو بخند میشن تا ما راحت شاممون رو بخوریم. رفتارشون بسیار محترمانه ست و ریزترین نکات رو مد نظر قرار میدن تا مبادا مهمون معذب یا ناراحت بشه. برادره واسه فردا شب هم دعوتمون می کنه و ازمون می خواد تا فردا باهاش بریم اطرافو بچرخیم و جاهای دیدنی رو نشونمون بده ولی زیاد نمیشه رو حرفاش حساب باز کرد چون زیادی خورده و شیش و هشت میزنه !
برمی گردیم خونه و آرانیا اتاق خواب خودش رو بهمون میده که پشه بند هم داره و خودش توی هال می خوابه. خونه انقدر حشره داره که حتی توی پشه بند هم احساس امنیت نمی کنیم ولی دل رو به دریا میزنیم و در حالیکه چند تا عنکبوت بهمون هشت چشمی نگاه می کنن به خواب میریم !