آسیاتایلندجهانگردیسایکل توریسم

تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز سی و نهم)

گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی( تایلند )

روز سی و نهم _ Ban Map Bua

جمعه 17 فروردین 97

6 April 2018

امروز روز نیلوفرهای آبیه ! از وقتی از آرانیا خداحافظی کردیم و زدیم به جاده های خلوت و آرام روستایی ، همینجور نیلوفر آبیه که توی مرداب های اطراف جاده بهمون چشمک میزنه. مسیر فوق العاده زیباست و ما هم سعی می کنیم از جاده های روستایی جدا نشیم. البته بعضی جاها هم به خاکی می خوریم ولی خاکش هم صافه و هم یکدست.

از وسط بازارهای محلی رد میشیم که مردم روی چرخ دستی های کوچک انواع جانوران دریایی و میوه ها رو میفروشن.

همگی سبزه رو و لاغر اندامن و لبخندی همیشگی روی لب هاشون نقش بسته. بعد از چند روستا به مرداب بزرگی میرسیم که کلی گل نیلوفر داره که بصورت غنچه هستن. با وجود زیبایی خاصی که گل های غنچه شده و برگ های پهن شناور روی آب ایجاد کردن ولی فضای اطراف مرداب کمی خوفناکه ، مخصوصا که جانوارانی توی آب تکون می خورن که بنظر گربه ماهی هستن و صدای حرکاتشون توی سکوت مرداب طنین میندازه. از طرفی مار عظیم الجثه پیتون  بومی جنگل های تایلنده و وقتی توی طبیعت هستیم از بابت پیتون ها هم نگرانی داریم و باید مراقب باشیم.

به معبدی میرسیم که توش پرنده پر نمیزنه و فرصت خوبیه که بریم داخلش و با خیال راحت همه جاشو بگردیم. یه حیاط بزرگ داره با درختان بزرگ توت که اطراف هر درخت یه سکو ساختن و سایه خنک و دلپذیری زیر درختا هست که جون میده واسه چادر زدن ! معبد روی سکوی بلندی ساخته شده و پله های مارپیچ قشنگی حیاط رو به معبد وصل می کنه. درهای معبد قفله و نمیتونیم بریم داخلش کنجکاوی کنیم ! زنگوله های بزرگی از سقف شیروانی معبد آویزونه که بعضی هاشون بر اثر باد سقوط کردن و شکستن.

یه قبرستون بغل سکوی معبد هست که قبرهای استوانه ای عمودی داره. طبقه زیرین سنگ قبر حالت کشویی داره و خاکستر مرده ها رو که حجم کمی داره توی این کشوها میریزن و بقیه سنگ قبر حالت تزیینی داره و هرچه سنگ بزرگتر و مزین تر باشه یعنی صاحبش پولدارتر یا مهم تر بوده !

یه گوشه برج های ناقوس قرار دارن که ارتفاعشون ده متر میشه. یه پلکان چوبی یا فلزی داره که میرسه به ناقوس که میتونی با پتک کوچکی صداشو دربیاری. درست مثل کارتون ایکی یوسان ! انقدر از برج ناقوس و فضای این معبد خوشم اومده که دوست ندارم ترکش کنم. ولی نیما قول میده حتما یکی از شب ها توی یه معبد کمپ خواهیم کرد و با این وعده از برج میام پایین !

معبد بعدی پر از گردشگره چون یه مجسمه بزرگ روی سقفش داره که یه سایه بون هم روی سرشه. نتیجه اینکه گردشگرا جذب معابدی میشن که یه غول بزرگ سنگی داشته باشه چون معبد قبلی بجز چند بت متوسط که اونا هم  زیر سقف کوتاه آلاچیق توی حیاط پنهان بودن چیزی دیگه ای نداشت.

به یه بازار بزرگ محلی که سمت دیگه ی جاده ست میرسیم و مثل ذرات کوچولوی آهن که جذب آهن ربا بشیم میریم سمتش چون پر از میوه ست ! نیما میره سر وقت یه چرخ چوبی که روش آناناسه و من طبق ندایی درونی به عمق بازار کشیده میشم ! در حالیکه نیما گوشزد می کنه زیاد دور نشم ولی به بهانه عکاسی میرم تا ته تهش جایی که کله ها و پاچه های بزرگی از خوک  رو ردیفی چیدن برای فروش . صحنه رعب آوریه ولی یادم میاد تو ایران هم کله پاچه گوسفند جزو غذاهای محبوبه و لابد یه گردشگر خارجی تو ایران که عادت به خوردن کله پاچه گوسفند نداره با دیدنش همین حس الان منو پیدا می کنه !

روی چرخ های چوبی سایه بان دار که مثل چرخ دستی لبوفروشای خودمونه همه چیز میفروشن. غذاهای آماده هم هست .تو قسمت گوشت و محصولات پروتئینی ، فروشنده ها با مهارت تمام  به کمک ساتورهای تیزشون انواع گوشت ها رو قطعه قطعه و تمیز می کنن و مگس ها بعنوان اولین مشتری ها یه لیس گنده به هر کدوم میزنن !

خانم میوه فروش یه آناناس رو پوست کنده و ریز کرده و توی نایلون ریخته که با خودمون ببریم. همه این خدمات شد 3 تومن ! از محوطه بازار که خارج میشیم کمی جلوتر یه آلاچیق کنار جاده ست که مال یه کافی شاپه که درش بسته ست. میریم تو آلاچیق و حساب آناناس ها رو میرسیم.

از انتهای دریاچه ای که ما رو از دریا جدا می کنه به سمت شرق میریم و به محدوده ساحلی میرسیم ولی هنوز با دریا فاصله داریم. از سمت راستمون باد خنکی از جانب دریا میوزه و توربین هایی که در طرف چپمون هست رو به کار میندازه. بعد از 80 کیلومتر هنوز جایی برای ناهار پیدا نکردیم و هوا هم حسابی داغ شده . یه سایه بان که مال یه خونه ست رو نشونه می کنیم و میریم زیرش تا کمی خنک بشیم و موزهای خودمون رو برا ناهار بخوریم که پیرمرد و پیرزن صاحبخونه بدوبدو میرن برامون میز و صندلی و چند بطری آب خنک میارن . خودشونم میرن تو گاراژ مشغول میشن تا مزاحم ما نباشن.

امروز آزادیم که هر طرفی خواستیم بریم و شب رو هر جا خواستیم بمونیم. تو سایت چیپ هتل یه هتل ساحلی پیدا کردیم که برای رسیدن بهش باید به سمت دیگه جاده بریم. وسط جاده بلوار عریض و بلندی هست که نمیذاره هر دقیقه که دلمون خواست ازین طرف به اون طرفش بریم. مشقت داره ! مخصوصا با دوچرخه های سنگینی که داریم. میریم اونور جاده و یه مسیر خاکی رو به سمت ساحل طی می کنیم و به روستای بان ماپ بوآ میرسیم. یه خورده هم باید در امتداد ساحل بریم تا به هتل برسیم.

هتل مجموعه ای از چندین کلبه چوبی بسیار زیباست در کنار آشپزخانه و کافی شاپی با میز و صندلی های چوبی و آلاچیق هایی از جنس بامبو. هتل مال یه پیرزن فنلاندی و دخترشه که خدمات خوبی ارائه میدن و اتاقاشونم ارزونه. یکی از کلبه ها رو با تخفیف 250 بت معادل 42 هزار تومن می گیریم که همه امکانات داخلش هست.کلبه ها یه متری بالاتر از سطح زمین ساخته شدن و به همین خاطر مورچه ها و حشرات دیگه نمیتونن برن داخلشون. خانم فنلاندی خودش آشپزی می کنه و غذاهاشم فنلاندیه ولی گرونه و یه وعده غذاش از پول اجاره کلبه گرون تر درمیاد که ترجیح میدیم خودمون آشپزی کنیم. برعکس ما یه سایکل توریست انگلیسی هم توی همون هتله و ترجیح داده از غذای هتل استفاده کنه و عوضش شب تو چادر خودش بخوابه.

بالاخره فرصتی پیدا می کنیم برای آب تنی. این همه مدت کنار دریاها رکاب زدیم و دقیقا تو همین نقطه ست که میتونیم بزنیم به آب و کمی شنا کنیم. دریا مواجه و موج بازی کیف میده. توی ساحل بجز چند تا بچه کس دیگه ای نیست و انگار تمام محوطه مال خودمونه. یه همچین جایی تو ایران بود جا پیدا نمی کردیم یه لنگه پا بایستیم ! همه جا پر از درختای نارگیله و سواحل پر از صدف ها و حلزون های زیباست. چند تا از حلزون هایی که دریا تازه با خودش آورده رو جمع می کنیم و پرتشون می کنیم توی دریا تا شانس دوباره ای برای زندگی داشته باشن.

تا موقع غروب روی ننو تاب می خوریم و آسمان و دریا رو تماشا می کنیم. بعد میریم تو کلبه و یه دوش می گیریم و برای شب نشینی پیش دوست انگلیسی و میزبان فنلاندی مون برمی گردیم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

بستن
بستن