آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی

کوه زرنج 2050 متری مراغه

کوه زرنج

1392/04/07

ز خاک من اگر گندم برآید

از آن گر نان پزی  مستی فزاید

می نشینم میون گندم ها. گوش کن نیما دارن آواز می خونن… باد با گندم ها بازی می کنه و اونا باهاش آواز می خونن … کاش جیب بزرگی داشتم !

اگر جیب بزرگی داشتم مزرعه را می دزدیدم

خوشه های طلایی داس شکل

مثل دریای بی کران آرام است به وقت طلوع نقره ای ….

تیر ماهه و دشت های سرسبز دارن یواش یواش جاشونو به مزارع طلایی گندم میدن. از بالای زرتشت که نگاه کنی مزارع رو می بینی. رودها که دارن کم آب میشن و باغهای فراوون که هرجا رگ سهند زده بیرون ، دورش جمع شدن.

 آره همه این زیبایی ها بخاطر سهنده. امروزم روز سهنده ولی ما اومدیم زرتشت ! سهند رو از روی قله زرتشت نگاه می کنیم و افسوس می خوریم. روز سهند یعنی یک قدم تلاش برای نابودی زیبایی های سهند! آره یه همچین روزی دلم نمیخواد اونجا باشم و ببینم مردم باهاش چه می کنند.

جمعه پیش با نیما رفتیم سهند. توی تابستون رفتن به اونجا خیلی راحته. اغلب از کرده ده تا چهل چشمه که پای سهنده میشه با نیسان رفت. جاده ش خوب نیست ولی مردم با هر ماشینی توش می رونند. برای همینم جمعه ها حسابی شلوغ میشه. وقتی رسیدیم به چشمه و قصد قله کردیم متوجه شدیم آقای سلطانی دچار حادثه شده . قرار بود  بچه های گروه اورست رو بالای قله ملاقات کنیم ولی مثل اینکه برنامه شون عوض شده بود. شبانه صعود کرده بودن و کنار چشمه چادر زده بودن.

چند نفر از بچه های هلال احمر که تو منطقه بودن به آمبولانس خبر داده بودن. با رسیدن آمبولانس من و نیما با آقای سلطانی همراه شدیم و رفتیم بیمارستان. اقدامات لازم انجام شد و بعد مرخصش کردن ولی همچنان مشکل تنفسی داشت. رفتیم منزل ما و تا عصر که خانواده آقای سلطانی بیان دنبالش در خدمتشون بودیم.

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده − نه =

بستن
بستن