آسیاترکیهجهانگردیسایکل توریسم

کشور ترکیه روز نهم

سفر به ترکیه روز نهم :

پنجشنبه 6 فروردین 94

صبح زود قبل بیدار شدن بچه ها راه میافتیم. مقصد شهر گیره سون به سمت غربه.هوای فوق العاده ایه و نسیم خنکی از جانب دریا صورتمون رو نوازش میده. تا بیایم ترابزون رو تموم کنیم بیشتر از 20 کیلومتر رکاب زدیم. در ادامه ش هم شهر بعدی و شهرهای بعدی .چنان به هم متصل اند که نمیشه فهمید کی وارد شهر جدیدی شدی و کی از قبلی خارج شدی . همه شون هم بصورت نواری کنار خط ساحلی ساخته شدن و از کمبود جا خونه ها روی کوهها قرار داره. مثل پلکان بالا رفته و جاده کاملا با دریا مجاوره . شانه خاکی هم که داریم توش رکاب میزنیم بقول نیما اندازه جاده مراغه-هشترود میشه!

جاده شیب تندی نداره تنها سربالایی و سرپایینی هایی با شیب ملایم و اصلا خسته کننده نیست مخصوصا با وجود مناظر زیبا و طبیعت سرسبز و دل پذیر و آفتابی که دست نوازشگرش لحظه ای ازمون جدا نمیشه .

چندین تونل تو مسیر وجود داره که طولانی ترینش 3 کیلومتره. قبل ورود چراغهای هشدار رو روشن می کنیم و کاورهای شب نما می پوشیم ولی داخل تونل خیلی وحشتناک تر از اون چیزیه که تصور می کردم. تمام صداها چندین برابر میشه و ماشینا با خشونت از کنارت رد میشن. مثلا وقتی یه تریلی از دور بهت نزدیک میشه انگار هواپیما داره میشینه !

اولین تلفات رو نزدیکای ظهر میدیم! چرخ عقب من پنچر شد و یه 20 دقیقه ای طول کشید تا نیما عوض کرد و براه افتادیم.

چنان گرم رکاب زدن شدیم که تا ظهر (در کمتر از 5ونیم ساعت )100 کیلومتر راه طی کردیم ! از ساعت 11 که کم کم گشنمون شده دنبال یه رستوران می گردیم ولی نیست ! طرف راست مشرف به دریا بدلیل نزدیکی به ساحل اجازه ساخت و ساز ندادن و تمام ساختمونا و خونه ها و کلا شهرها اون طرف جاده که وسطش دو سری گاردریل هست ساخته شده و از زیرگذرهای پلکانی امکان دسترسی وجود داره. برای ورود به شهرم باید از جاده بوسیله رمپ خارج بشی. اینجوری شد که تا شهر اسپیه به امید یافتن رستوران ادامه میدیم و بالاخره تو یاغ دره سی موفق به خوردن ناهار میشیم. کایماک پیده سفارش میدیم . یه نون خیلی بزرگه (همون پیده ش) که داخلش مخلوطی از گوشت چرخکرده و پیاز و کره (کایماک) ریخته بودن. خوشبختانه آدم تو ترکیه گرسنه نمی مونه ! آدم های پرخوری اند و پرس های غذا با مخلفاتش دو تا دوچرخه سوار خیلی خیلی گشنه رو سیر می کنه ! کلا شد 28 لیر.

ادامه مسیر مسافت کمتری باقی مونده تقریبا 30 کیلومتر مونده به گیره سون دو تا دوچرخه سوار باهامون همراهی می کنن. آدم های خوش مشربی هستن. یکیش پلیسه و دیگری که مسن تره بسیار شوخ طبع و خوش برخورده. با نیما تو مسیر به حرف زدن مشغولن و اتفاقا از دوستان غدیر هستن. غدیر از دوستان ماست که تو شهر گیره سون مهمانش خواهیم بود.

اینجا دوچرخه سوارهای بیشتری میشه دید که هرچند آماتوری و تفریحی کار می کنن ولی بسی مایه خوشحالی ما میشن. میریم تو یه پمپ بنزین و چایی می خوریم. غذایی که خوردیم عطشمون کرده. خود غدیر هم با دوستش که تازه از سر کار برگشته با دوچرخه میان به استقبالمون. تا بحال چنین استقبالی و چنین اسکورتی نصیبمون نشده بود!

داخل شهر با دوستان دیگه  خداحافظی می کنیم و از داخل خیابونهای شلوغ و سربالا میریم سمت منزل غدیر. هر جا میشه گروههایی رو دید که چند تا ساز گرفتن دستشون . میزنن و می خونن و مبالغ جزئی می گیرن. نفهمیدم کارشون همین بود یا محض دلخوشی بود. بنظر آدم های فقیری نمی اومدن !

دوچرخه ها رو میذاریم تو گاراژ خونه غدیر و وسایلمون رو برمیداریم تا غدیر ما رو ببره ویلاشون. از دور که نشون میده یه ویلای زیبا بالای کوه کناریمونه که مشرف به شهر و دریاست و گویا اونجا باغ فندق دارن. این شهرها فندقشون در جهان معروفه. مسیر شیبداری رو تا بالای کوه میریم و خدا رو شکر که تو ماشینیم ! هوا تقریبا تاریک شده .غدیر باغ و خونه رو نشونمون میده و یکی از اتاق ها رو در اختیارمون میذاره. کلید رو تحویل میده و میره.یکی دو ساعت بعد هم میاد دنبالمون تا بریم شام.

برمی گردیم داخل شهر منزلشون که مادر و برادرش منتظرمونن تا با هم شام بخوریم. این همه مهمان نوازی دور از ذهن نیست وقتی با انسانهایی واقعی معاشرت کنی. تو صنف عاشقان طبیعت هم از این آدمها زیادن. محفل صمیمی و دوست داشتنی مون خستگی یه روز پر فعالیت رو از جونمون بدر می کنه. امروز 145 کیلومتر رکاب زدیم که تو این برنامه یه رکورد محسوب میشه.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 − یک =

بستن
بستن