آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی

صعود شبانه سهند

صعود شبانه سهند

1392/05/03

آخرین بار کوه بالقیس رو شبانه صعود کردم و حسابی لذت بردم. بعد اون بارها شب صعود کردم ولی چون اکثرا مربوط میشه به اردوها که لذتی برام نداشته از ذهنم پاکشون کردم. بعد از دو هفته خانه نشینی و روزه داری این هفته رو رفتیم برای صعود شبانه سهند زیبا که ماه هم کامل بود. نیما با بچه های فولاد هماهنگ شد که تو منطقه باهم باشیم. پنجشنبه عصر دوتایی راه افتادیم سمت کرده ده و بعد هم جاده خاکی و مسیر سهند. اولین بار بود این مسیر رو با سواری طی می کردیم هنوز هم شلوغ بود . به سهند که نزدیک تر میشدیم عشایر بیشتری دیده می شدن با گله های فراوان و چادرهای خاکی رنگ . بیشترشون ماشین داشتن مثل کامیون و نیسان.

به پناهگاه که میرسیم تعدادی از بچه های فولاد اونجا هستن. گویا پیاده اومدن. بعد یه مینی بوس سر میرسه که بچه های هیات توش هستن. انگار اونها هم این هفته رو برای صعود سهندشون انتخاب کردن. یه کم بعد هم مینی بوس بچه های فولاد میرسه.

با نیما تو اطراف پرسه میزنیم و با چوپانها گپ میزنیم. بالاخره یکیشون مارو سمت محل اطراق ایلش راهنمایی می کنه. دختری که شلوار کردی و بلوز تنشه و خیلی هم مودبه مارو میبره سمت چادرها. گویا مقداری شیر دارن که به ما میرسه! سه تا دبه داریم که میدیم بهشون و قرار میشه تا فردا ماستش کنن و بریم تحویل بگیریم.

هنوز اذان نگفته با چند نفر میریم سمت چهل چشمه تا آب برداریم. اطراف چشمه پر از آدم های نچسبه! میرم سمت خرابه های جانپناه . دلم گرفت چقدر اونجا قشنگ بود . چقدر خاطره ازش داشتیم.حیف شد…

یاد آقای سلطانی میافتم. به مسیر سقوطش نگاه می کنم که دیگه برفی توش نیست. نیما میاد و باهم برمیگردیم سمت پناهگاه.

اینجا همیشه زیباست. سهندو توی هر فصل که بیای میتونی مناظری ببینی که به وجدت میاره. یاد صعود زمستونی میافتم و موهای تنم سیخ میشه!

غروب دل انگیزش نوید بخش طلوع ماهه . ماه کامل و نور نقره ایش که تا نصفه های شب با ما خواهد بود.

چادرمون رو بیرون پناهگاه برپا می کنیم و بقیه میرن داخل پناهگاه. بعد افطار حوالی 10 و نیم شب در قالب دو تیم هیات و فولاد به راه میافتیم. نزدیکای چهل چشمه که میرسیم ماه خودشو نشون میده. سلام ماه قشنگ چه خوب شد آمدی منتظرت بودم …

نورش همه جا رو روشن کرده و نیازی به هد لامپ نیست. تیم هیات از جلو میره و فاصله شو حفظ میکنه. بچه های تیم فولادم یکم سرسنگین باهام برخورد میکنن ولی فضای خوبیه و آقا سیامک که جلوی منه گاهی میزنه زیر آواز و روح همه رو شاد میکنه!

سر گردنه تیم هیات میره سمت قله جام و تیم ما تصمیم می گیریم این بار به مدائن صعود کنیم. منم همیشه رفتم جام. این اولین بارمه که مدائن میرم. ساعت 1 نصفه شب قله هستیم. هوا یه کم باده چند تا عکس می گیریم و در حالیکه کم کم خواب داره مغزمونو از کار میندازه سرازیر میشیم پایین.

ساعت 4 صبح پناهگاهیم .بعد سحر متوجه نشدم بچه های فولاد کی رفتن.ولی هیاتی ها 8 بود که راه افتادن. من و نیما هم رفتیم ماستمونو از ایلات بگیریم و خداحافظی با سهند زیبا تا فصلی دیگر و صعودی دیگر..

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − 11 =

بستن
بستن