اروپاجهانگردیسایکل توریسملیتونی
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز چهلم)
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز چهلم)
روز چهلم ( شیولی– Siauliai ) – لیتوانی
یکشنبه 3 اردی بهشت 96
23 آپریل2017
چه هوایی ، چه طلوعی ، جانم
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که دلش پروانه ست
و به مرغان مهاجر هر سال راه را می گوید
و به باران گفته است باغها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا ترک بردارد (س.سپهری)
صبح که از اون آپارتمان قدیمی قرون وسطایی میزنیم بیرون ، هوا به زیبایی و خوبی یک روز اردی بهشتیه. بارون دیشبی لطافت هوا رو دوچندان کرده و بوی بهار آدمو مست می کنه. مسیرمون به سمت جنوبه جایی که باید از رودخانه بزرگ داگاوا رد بشیم .این رودخانه از وسط ریگا می گذره و پل های زیبا و عظیمی روی رودخونه ساخته شده .
تا کیلومترها شهرک های اطراف ریگا ادامه دارند و بعد با ورود به جاده اصلی از مناطق شهری دور میشیم. جاده یه فرق جالب با بقیه جاده ها داره . این اطراف مردم علاقه دارند که خیلی از مسیرها رو پیاده طی کنند برای همین در بعضی قسمت ها لاین های جداگانه ای برای پیاده ها به جاده اضافه شده که ورود اتومبیل به این لاین ها ممنوعه. البته راجع به ورود دوچرخه اظهار نظری نشده بود ما هم کلا این لاینو اشغالش کردیم !
مسیرمون رو از روی جی پی اس گوشی من شناسایی می کنیم که از مسیرهای خنده داری هدایتمون می کنه. تنظیماتش رو روی مسیرهای دوچرخه گذاشتیم و جی پی اس به عقلش نمیرسه که دوچرخه ما با این همه خورجین قاعدتا سنگینه و براحتی نمی تونیم بلندش کنیم و ما رو از جاهایی می بره که گاهی مجبوریم از روی جدول یا جوی آب یا کانالی رد بشیم و دوچرخه رو کول کنیم. حتی یه قسمت به جایی می رسیم که جاده تموم میشه و مجبوریم برای ادامه راه از روی ریل آهن رد بشیم که دور و برش کلی تابلو زدن ورود به محوطه ممنوع ! خلاصه تو کشورهایی که جاده مخصوص دوچرخه ندارن بهتره از خیر مسیر دوچرخه گذشت و همون جاده های اصلی رو رکاب زد.
از وسط جنگلی رد میشیم که جاده ش مثل لحاف چهل تیکه ست ! از بس برای پر کردن چاله چوله ها اومدن لکه گیری کردن که کل جاده مثل رنگین کمون شده ولی با این حال جاده صاف و خوبیه. جنگل رو که تموم می کنیم و میرسیم به دشت های باز ، انگار آسمون یهو یادش افتاده باشه که باید دست بکار بشه ! در عرض چند دقیقه ابرهای پراکنده دور هم جمع شدن و تگرگ شدیدی شروع به باریدن می کنه. البته محل بارش یه کیلومتری از ما فاصله داره. ما هم که توی فضای بازیم و هیچ سرپناهی نیست بخزیم داخلش. ناچارا همینجوری تگرگ هایی که هر لحظه بهمون نزدیک میشن رو تماشا می کنیم و با سرعت هرچه تمام رکاب میزنیم.
خیلی طول نمی کشه که تگرگ خودش رو بهمون میرسونه ولی از دور یه ساحل نجات دیده میشه ! یه محوطه بزرگ با تعدادی ساختمون که مشخصه یه جای تفریحیه. کنار دریاچه یه سایه بان بزرگ هست که زیرش میز و صندلی چیدن و یه خانواده پر جمعیت هم توش نشستن و مشغول تدارک ناهارشون هستن. سریع خودمون رو میرسونیم به زیر سقف سایه بان و روی صندلی های چوبی میشینیم و بارش رو تماشا می کنیم. بارون و تگرگ مثل سیل از آسمون میریزن و چمن های اطرافمون رو توی خودشون غرق می کنن. سطح صاف دریاچه زیر ضربات گلوله های تگرگ به آشوبی دیدنی تبدیل شده و بوی بارون همه مون رو سرمست کرده.
از خورجین یه مقدار غذای آماده درمیاریم تا ناهارمون رو بخوریم. خانواده ای که کنارمون و زیر سایه بان هستن مشغول کباب کردن و درست کردن ناهاری مفصل اند. یکیشون با چند سیخ کباب به سمتمون میاد تا ما رو توی ناهارشون شریک کنه. ولی مجبوریم پیشنهاد سخاوتمندانه شون رو رد کنیم و به غذای سرد و مختصر خودمون قناعت کنیم ! بهشون میگیم که گیاهخواریم تا ناراحت نشن چون اینا مثل ایرانی ها تعارف بلد نیستن و وقتی اون سیخ ها رو به ما میده منظورش اینه که اینا مال شماست و باید حتما بخورینش مگر اینکه دلیل موجهی مثل گیاهخواری در بین باشه !
از یه جاده خاکی که سنگ ریزه های درشتی داره رکاب میزنیم و توی آسمون پس از بارون غوغایی ست تماشایی. ابرهای سفید و خاکستری حالا بعد از اینکه هرچی تو مشتشون بود سخاوتمندانه به زمین بخشیدن ، توی آسمون به هزاران تکه پراکنده تبدیل شدن و با رقص باد به هرطرفی سرازیر میشن. آسمون انقدر تماشایی شده که نمی تونیم چشم ازش برداریم. یه ذره خیس شدن ارزش این مناظر فوق العاده رو داشت. در پس هرسختی کشیدنی یه همچین زیبایی هایی در انتظار آدمه واسه همین وقتی مسیر سخت میشه و یه جاهایی خسته میشیم مطمئنم که پشت این سختی یه ماجرای شگفت انگیز بهت چشم دوخته تا بری و پیداش کنی.
توی یه جاده ی فرعی داخل جنگل هستیم که وارد کشور لیتوانی میشیم. تنها چیزی که بعنوان نشانه میشه پیدا کرد یه علمک کوتاهه که یک طرفش پرچم لتونی و طرف دیگه پرچم لیتوانی روش نقش بسته. چند تا عکس با علمک می گیریم و راه جنگلی رو ادامه میدیم تا به جاده برسیم. وضع جاده ها خوبه ولی شانه نداره البته مشکلی هم نداریم چون جاده ها خلوته و هر از گاهی یه ماشین از کنارمون با سرعت باد رد میشه. انگار واسه این راننده ها چیزی به اسم دوچرخه تعریف نشده و نمیدونن وقتی یه دوچرخه توی جاده ست باید چه طور رانندگی کنن. البته چون داریم توی منطقه شنگن رکاب میزنیم و تصور ذهنی مون آرامش جاده های هلند و دانمارکه چنین انتقادی می کنم .
بعد از 130 کیلومتر به شهر شیولی میرسیم و میریم سراغ آدرس دوستمون دالیا. دالیا یه زن پنجاه ساله و تپله با لپ های قرمز و روحیه ورزشکاری ! خونه ش دوطبقه و بزرگه توی یه حیاط وسیع و چمن کاری شده. در انباری رو باز می کنه تا دوچرخه رو بذاریم داخلش. بعد از یه راهروی تاریک می گذریم تا بریم طبقه بالا. دالیا اتاق بچه هاشو در اختیارمون قرار میده که حالا همه شون بزرگ شدن و هر کدوم یه جای دنیا مشغول زندگی خودشونن. شوهر دالیا یه آتشنشانه که امشب شیفتشه و خونه نمیاد پس من میتونم شال اسکیم رو بردارم و تو خونه راحت باشم.
میریم آشپزخونه تا از سوپی که دالیا آماده کرده بخوریم. سوپش شبیه آش خودمونه .دالیا از سفرهای سایکل توریستی خودش برامون میگه و ما متعجبیم که ایشون با اون سن و وزن بالا اصلا چطوری سوار دوچرخه میشه و بعدش چطور تونسته این همه جاهای مختلف رو رکاب بزنه. تازه سفرهاشم تنهایی میره. بعدش پیشنهاد میده که یه غذای ایرانی درست کنیم. این آدم های تپل همیشه توی فکرشون پر از غذاست ! همیشه هم دنبال اینن که غذاهای جدید رو تست کنن. ولی هیچ کدوم از موادی که ازش می خوام رو نداره بعدشم بهش توضیح میدم که غذاهای ایرانی زمان زیادی برای پخت لازم دارن و مثل غذاهای اروپایی نیستن که بشه نیم ساعته آماده شون کرد.
بالاخره از خیر غذای ایرانی می گذره و خودش مشغول پختن پنکیک میشه اونم داخل مقدار زیادی روغن ! پنکیک ها رو با مارمالاد می خوریم و راجع به سفرهامون براش توضیح میدیم. اونم از توضیحات ما ایده می گیره و قصد داره چند تا سفر دیگه رو شروع کنه .وقتی به مبحث هزینه ها میرسیم متوجه تفاوت معنی داری میشیم. یادم میاد چند شب پیش وقتی توی استونی و در پارمو بودیم همین بحث رو با میزبانمون داشتیم و اون معتقد بود هتل ها خیلی ارزونن مثلا همه جا میشه هتل با قیمت 70 یورو پیدا کرد یعنی 70 یورو براش ارزون بود ولی بنظر دالیا هتل ها خیلی گرونن مثلا 30 یورو هزینه گزافی براش محسوب میشه که نشون میده سطح رفاه توی کشورهای مختلف تفاوت های معنی داری داره. اینجا توی لیتوانی که اخیرا به اتحادیه پیوسته و در حال رشد محسوب میشه هنوز مسیر طولانی رو باید طی کنن تا بشن مثل کشورهای دیگه اروپا.
دالیا حمام رو گرم میکنه تا دوش بگیریم. برای این کار باید از هیزم استفاده کنه تا مخزن بزرگ آب توی حموم داغ بشه. حموم با امکانات و مدرنی نیست ولی گرم و دلپذیره و خستگی یک روز هیجان انگیز و پر تلاش رو تنمون بیرون می کنه.