اروپاجهانگردیسایکل توریسمهلند
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز دوازدهم)
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز دوازدهم)
روز دوازدهم (Steenwijk) -هلند
یکشنبه 6 فروردین 96
26 مارس 2017
ساعت 2 بعد از نیمه شب بود که ساعت ها رو یکساعت کشیدن جلو و دوباره اختلاف ساعتمون با ایران شد دو و نیم ساعت . فکر می کنم زمان ثابتی برای تغییر ساعتشون ندارند و هر ساله در اولین یکشنبه ماه مارس این کار رو انجام میدن. امروز صد و خورده ای مسافت داریم تا شهر Steenwijk که نمیدونم تلفظش چی میشه ولی یکی از دوستان دوچرخه سوارمون اونجا منتظرمونه و فقط این مساله ست که اهمیت داره !
باد نسبت به دیروز خیلی کمتر شده و اذیتمون نمی کنه ولی آسمون پر از ابرهای تیره ست و هوا سرد شده. کانال های بی شماری رو پشت سر میذاریم و از این همه پرآبی و وفور نعمت در حیرانیم. روی نقشه هم اگر هلند رو نگاه کنید یه جای سالم روی تنش نیست ! از بس پر از رودخانه و کاناله. روستاهایی توی مسیرمون هستن که ونیز در برابرشون به چشم نمیاد. این روستاها و یا شهرهای کوچک مجموعه خونه های بسیار زیبایی هستند که در کناره کانال های آب ساخته شدن بطوریکه هر خونه از چهار طرفش در آب محصوره و عرض زیاد کانال ها باعث شده تنها راه ارتباطی به این خونه ها از طریق قایق رانی باشه. با این کار هم یه فضای زیبا برای زندگی دارن و هم یه حریم خیلی خصوصی !
جالب اینجاست که این مناطق با وجود زیبایی فوق العاده شون ، کمتر شناخته شده هستن و توریست های زیادی ندارند. فکر می کنم خودشون نخواستن که توریستی بشه. برای آدمهایی که از لحاظ رفاه هیچ کم و کسری ندارند ، وجود توریست ها ایجاد مزاحمتی بیش نیست .
کنار یه فروشگاه بزرگ توقف می کنیم به اسم IKA که سر و تهش مشخص نیست. از این فروشگاه هایی که همه چیز میفروشن. البته ما قصد نداریم قایق موتوری یا سرویس آشپزخانه بخریم بلکه می خوایم از دستشویی فروشگاه استفاده کنیم و کمی میوه برای توی راهمون تهیه کنیم ! در جستجوی دستشویی وارد فروشگاه میشم و سر از طبقه دوم درمیارم و دیگه در خروجی رو نمی تونم پیدا کنم. ولی نهایتا به مقصودم رسیدم و اومدم بیرون. آدرس سر راست رو به نیما میدم تا مثل من وقتش تلف نشه. هرچند احتمال دزدی ضعیفه ولی ما جانب احتیاط رو رعایت می کنیم و تو این جور موارد نوبتی میریم تا یه نفرمون پیش دوچرخه ها و مراقب وسایل ها باشه. فروشگاه به اون بزرگی میوه نداشت و ما هم به کمی نون و آبمیوه قناعت کردیم.
هرچه از آمستردام دورتر میشیم شهرها هم کوچکتر میشن بطوریکه بعضی شهرها در حد یک خیابان هستن. مثل فیلم های وسترن که یه خیابون هست با چند تا خونه در دو طرفش و یه کافه و شاید هم یه کلیسا. اینجا هم خونه ها با سقف های شیروانی و نماهای زیبا در دو طرف خیابان عریضی ساخته شدن و هر کدوم یه حیاط بزرگ بدون حصار و کلی پنجره های بزرگ در چهارطرف دارن. پنجره های رو به خیابان به طرز زیبا و عجیبی تزیین شدن. وسایل تزیینی از هر طرفشون آویزونن گویا می خواستن عابرینی که از جلو خونه ها رد میشن هم بی نصیب نمونن .
ساعت 4 میرسیم به خونه مارتین و کریستین و دخترشون ایفا. خونه شون توی یک منطقه سرسبز و زیبا و در خارج شهره که یک دریاچه بزرگ هم کنارشه. چند تا بچه توی محوطه جلوی خونه هاشون مشغول بازی هستن. کمتر میشه بچه هایی رو دید که بیرون از خونه باشن. اکثرا با والدینشون میرن پارک یا داخل خونه بازی می کنن. خونه مارتین چسبیده به دریاچه ست و ما از پنجره میتونیم خانم خونه رو ببینیم که مشغول مطالعه ست ولی در خونه رو نمی تونیم پیدا نمی کنیم. بعبارتی زنگ در رو پیدا نمی کنیم.! آخر سر میریم و به همون پنجره ی کذایی چند ضربه میزنیم و کریستین متوجه حضورمون میشه. با خوشحالی در رو باز می کنه و مشخصه کمی دستپاچه شده. دوچرخه ها رو میذاریم توی راهرو و میریم داخل هال که مارتین و ایفا هم از طبقه بالا میان به استقبالمون. گویا انتظار دیدنمون رو تو این ساعت از روز نداشتن. بعدا فهمیدم که یه اشتباه تایپی در دادن پیام داشتم. اغلب اروپایی ها آدم های منظمی اند و به وقت اهمیت زیادی قائلند. براشون مهمه که چه ساعتی میرسیم خونه شون . به مارتین گفته بودیم که حوالی 4 میرسیم .ساعت 2 محض یادآوری برای مارتین پیام گذاشتم که ما تا دو ساعت دیگه میرسیم ولی اشتباها نوشتم که دو ساعت دیرتر میرسیم بنابراین خانواده مارتین برای ساعت 6 منتظرمون بودن . اینا رو گفتم که بدونید اینا چقد به زمان حساس هستن.
کریستین برامون عصرانه آماده می کنه و با هم می خوریم. ایفا سال آخر دبیرستانه و الان فصل امتحاناتشه. فردا هم امتحان ریاضی داره و حسابی کلافه ست. سال پیش با پدرش چند کشور اروپایی رو رکاب زدن که برای دختری به این سن کار بزرگی محسوب میشه. مارتین توی خونه کار می کنه. ابزار کارش کامپیوتر و تلفنه و نیازی به خارج شدن از خونه نداره. وقتهای استراحتشم به گسترش خونه ش اختصاص داده. یعنی مشغول ساختن چند تا اتاق و فضاهای جدید برای خونه شونه. قانون خونه سازی اینجا اینجوریه که به فضای بیرونی خونه نمیشه دست زد ولی قسمت هایی که پشت خونه ست و همچنین حیاط رو میشه به دلخواه هر تغییری اعمال کرد بدون اینکه جریمه ای چیزی داشته باشه.
میریم طبقه دوم که اتاقمون اونجاست. یه اتاق زیبا با تخت هایی که حسابی گرم و نرم هستن و یه پنجره که رو به منظره دریاچه باز میشه. تازه سرویس حمام و دستشویی هم بغل دستمونه ! خوشبختی امروزمون تکمیله و واقعا چیز دیگه ای رو نمیتونیم از خدا بخوایم !