آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی

قله جام

کوه جام

1393/08/30

والله که شهر بی تو مرا حبس می شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

……..

عکسهای سال پیش همین موقع سهند رو که نگاه می کنم حسابی زمستونیه از همون کرده ده باید میرفتی روی برف و برا خودت راه باز می کردی ولی این جمعه که رفتیم سهند خبری از برف پارسال نبود . فقط اون بالاها نزدیکای قله برف نشسته. نیما با محمد هماهنگ کرده که با پناهگاه با جیپ بریم و قله رو صعود کنیم.

یکی از اون برنامه های جمع و جور و یک روزه . شش و نیم صبحه که میان دنبالمون . ناگفته نماند برای اولین بار تو این دو سال اخیر بود که یکی پیدا شد بیاد دنبالمون ! خیلی کیف میده چون تا آخرین دقایق فرصت داری بخوابی!

محمد(طاهری) و برادرش حسن ، مهدی آذری و دوستانش آقا هادی و مهدی یعقوبی. حساب کتاب که کنید میشیم هفت نفر با یه جیپ ! پس دور از ذهن نیست که کوله ها و وسایل از دماغمون بالاتر زده باشن !

به هر ترتیب خودمونو میرسونیم به پناهگاه و یه گروه تهرانی رو می بینیم که دارن وسایلاشونو برای برگشت جمع می کنن . سلام و احوالپرسی می کنیم و بعد از خوردن صبحانه میریم سمت چهل چشمه که کمی بالاتر از پناهگاه قرار داره و ابتدای یال برای صعود قله محسوب میشه . اونجا هم دو سری چادر هست که مال دو گروه نقده ای و مراغه ای هست و هر دو تیم بالا رفتن. با حسن آقا خداحافظی می کنیم و راه قله رو در پیش می گیریم.

اولین باره با گروه مهدی آذری همراه میشیم . اسم گروهشونو گذاشتن “گروه روراری ها”  و سرشار از شادی و نشاطن ! واسه همینم نفهمیدم کی رسیدیم قله . توی مسیر تیم نقده رو می بینیم و دقایقی رو می ایستیم برا احوالپرسی .یکی از اعضای تیمشون که نفس گرمی هم داره آواز دلنشینی می خونه که تو اون هوای سرد حسابی می چسبه .تیم مراغه رو هم توی سه راهی قله می بینیم که هیچکدومشونو نمی شناسم. تمام مسیر باد سردی میوزه و مخصوصا روی خط الراس برودت هوا خیلی شدیده. سرعت باد اجازه نمیده به لبه ها نزدیک بشیم . برف نرمه و باد براحتی میتونه پرتش کنه به سمتمون که مجبور میشیم کاملا سر و صورتمون رو بپوشونیم.

از سه راهی بسمت جام میریم . 2 و نیم ساعت بدون استراحت راه اومدیم. مجالی برای توقف نیست چند تاعکس می گیریم و به سمت پایین سرازیر میشیم تا از باد در امان باشیم.

دنیای زیر پا منظره ایست که فقط باید اونجا باشی و ببینی تا عظمتش رو درک کنی. دشتی به وسعت دریای بی کران و ابرهایی که توی آسمون زیر پات به رقص دراومدن . حالا ما هم جزئی از آسمونیم …. آسمونی …..

رشته کوههای سهند همگی از برف پوشیده شدن که نوید بخش بهاری سرسبز و نشاط حیات برای طبیعت اند.کمی استراحت سرپایی و بعد بسرعت برمی گردیم پایین. با نیما میریم سمت نزدیک ترین برف چال که بدجوری واسه سرسره بازی وسوسه مون کرده . از صدای جیغ و داد شادی ما محمد هم بهمون ملحق میشه و تا ته یال انقدر سر می خوریم که شلوارامون کاملا خیس میشه.

به بقیه ملحق میشیم و تو چهل چشمه تیم مراغه ای ها دعوتمون میکنن به چایی که ما هم ردش نمی کنیم و بعد میریم پناهگاه برای صرف ناهار. تمام تیم ها رفتن و با گرم شدن هوا یخهای روی جاده هم آب شده و همه جا حسابی گله. بنابراین تو راه برگشت جیپ سواریمون تبدیل میشه به لیز بازی !

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × 3 =

بستن
بستن