ایرانگردیکوهنوردیمازندران

صعود قله 5671 متری دماوند

صعود قله دماوند

1394/04/24

تعطیلات عید فطر فرصت مناسبیه برای یه برنامه چند روزه مثل دماوند . کمتر موقعی توی سال میشه تعطیلات پشت سر هم پیدا کرد ولی ایرادش اینه که دماوند تو مسیر شماله ! تو این فصل معنا و مفهوم جمله قبلی مواجه شدن با ترافیک جاده هرازه. برای همین هرچه قدر که می تونیم حرکتمون رو زودتر شروع می کنیم تا شاید به ترافیک نخوریم.

 

ما در ره عشق تو اسیران بلاییمSpotlight Image

کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

…..

تعطیلات عید فطر فرصت مناسبیه برای یه برنامه چند روزه مثل دماوند . کمتر موقعی توی سال میشه تعطیلات پشت سر هم پیدا کرد ولی ایرادش اینه که دماوند تو مسیر شماله ! تو این فصل معنا و مفهوم جمله قبلی مواجه شدن با ترافیک جاده هرازه. برای همین هرچه قدر که می تونیم حرکتمون رو زودتر شروع می کنیم تا شاید به ترافیک نخوریم.

چهارشنبه 24 تیر ساعت 5 عصر حرکت می کنیم. یه ساعتی تو زنجان معطل میشیم تا از آقای درگاهی کرامپون بگیریم و بعد ادامه میدیم تا قزوین که ساعت 10 میشه و تو یکی از پارک مسافرهای بین راهی توقف می کنیم برای شب مانی. تا ساعت دو سه نصفه شب خیلی سعی می کنیم بخوابیم و هوا انقدر گرمه که دقیقه ای نمیذاره پلک ها رو هم بیاد. ساعت 3 بی خیال خواب میشیم و چادر رو جمع می کنیم میزنیم به راه. تهران غرق در سکوت و آرامش شبانگاهیه که ردش می کنیم و ساعت 6 صبح از شدت خواب نیما کنار جاده توقف می کنه و یه ساعتی توی ماشین به خواب میریم.

هنوز به آبعلی نرسیدیم که ترافیک آغوش گرمش رو برامون باز می کنه! با اون همه تلاش شبانگاهی و بی خوابی کشیدن ها بازم یه سه ساعتی مهمون ترافیک بودیم. از جاده گزنک می پیچیم سمت دماوند و خوشحال از اینکه از خیل عظیم جمعیت که پشت ترافیک سماق می مکند جدا شدیم ! تازه وقتی رسیدیم لاریجان شستمون خبردار شد که داریم میریم مسیر  شرقی و باید برگردیم به جمع همان خیل کثیر که توصیفش رفت!

ایندفعه حواسمونو جمع می کنیم و بعد از تونل سوم می پیچیم سمت ناندل. جاده با شیب تند بالا میره و هر لحظه ما رو از دنیای شلوغ زیر پامون جداتر می کنه. دره ها عمیق تر و دماوند نمایان تر میشه. کنار یه دکه میوه فروشی توقف می کنیم تا آبی به دست و صورتمون بزنیم که بخاطر اشتباه من ماشین قفل می کنه و نیما سعی می کنه با روش دزدها در راننده رو باز کنه. یه نیسان از راه میرسه و سه نفر سرنشینش یه ربع روش تلاش می کنن و بالاخره موفق میشن بازش کنن. با خودمون فک می کنیم قضیه چیه ؟! این معطل شدن ها چه معنایی میتونی داشته باشه ؟ هر چی که هست ایمان داریم به صلاح ماست. پس به راهمون ادامه میدیم تا ناندل. اونجا هم بخاطر راهسازی مجبور میشیم روستا رو دور بزنیم و برسیم خونه آقای صالحی.

آقای صالحی بهمون میگه یه گروه دارن با نیسان میرن بالا اگه می خواین بهشون برسین دست بجنبونین. ما هم دیدیم کلی به نفعمونه با اونا بریم هم از لحاظ زمان و هم کرایه.دیگه لازمم نبود شب رو بمونیم سنگ بزرگ.ده دقه ای خودمونو جم و جور کردیم و سوار شدیم. 45 دقه بعد رسیدیم سنگ بزرگ و بعد خوردن چند لقمه غذا راه افتادیم. دو تیم جلوتر از ما با فاصله های یک ساعته حرکت می کردن و بعد از ما تا دو ساعت تیمی نبود. یک دو ساعت اول گرمای آفتاب و نوزیدن باد باعث شد حسابی گرممون بشه و دچار عطش بشیم. مخصوصا اینکه پشت بند ماه رمضون و ضعف جسمی اومدیم چنین برنامه ای اونم مسیر شمالی که تو این فصل آب نداره.

Spotlight ImageSpotlight Image

با اومدن ابرها بالا سرمون و وزیدن باد وضعیت بهتر شد و تونستیم چهار و نیم ساعته خودمونو برسونیم جانپناه اول. همه تیم ها تا اینجا وسایلو بار قاطر می کنن و میتونن مقدار زیادی آب بیارن. ما که نخواستیم اصول کوهنوردیمونو به قاطر بفروشیم راهی شدیم تا آب پیدا کنیم! هنوز یه ساعتی تا غروب آفتاب باقی مونده بود. یخچال کناری خیلی خطرناک بود. از دور که نگاه می کردی آب های ذوب شده رو میدیدی که تو بستری از شن جاری اند ولی زیر اون لایه نازک شنی یخ های مرگباری بودن که می تونستن تا ته دره پرتت کنن.برای پیدا کردن گذرگاهی امن به جویبار تا یک ساعتی زیر جانپناه پایین رفتیم ولی بی نتیجه بود. با تاریک شدن هوا هم عملا نزدیک شدن به یخچال دیوانگیه.

Spotlight Image         Spotlight Image

با سختی اون راه رو برمی گردیم و خیلی زور داره دوباره این راهو رفتن. تو جانپناه گروه های زیادی هستن که منتظرن وسایلاشون از راه برسه. احتمالا تا قاطرا برسن اینا هیپوترمی شن ! هیچیم ندارن بخورن. این چه وضع اسفناک کوهنوردیه ؟

میریم داخل چادرمون که چند متر بالاتر از جانپناهه و بعد خوردن شام می خوابیم. عوض اون چند شب کم خوابی!

Spotlight Image  Spotlight Image          Spotlight Image

Spotlight Image

جمعه ساعت 8 بعد خوردن صبحانه راه میافتیم بالا. امروز باید آب پیدا کنیم وگرنه برنامه نصفه می مونه و در ضمن برای برگشتن هم آب نداریم . یه ساعت بعد جایی نزدیک یخچال که یه لکه سفید رنگ کوچولو دیده میشه توقف می کنیم. نیما تبر یخ رو برمیداره و میره سمت لکه سفید. منم حواسم به بالا هست که اگه سیل شن و سنگ جاری شد نیما رو خبر کنم. چون این فصل که هوا گرمه و یخچال آب میشه ریزش های خطرناکی تو مسیر یخچال اتفاق میافته. پارسال همین موقه یکی از دوستامون سر برداشتن آب کم مونده بود مرحوم شه !

نیما علامت میده که برم پیشش. یه نایلون برمیدارم و به زحمت خودمو میرسونم. شن ها رو کنار میزنیم و برف یخ زده نمایان میشه.مقدار زیادی ازش می کنیم و میریزیم تو نایلون. برمی گردیم کنار کوله ها و زیر تخته سنگ ها یه بادپناه درست میکنیم و همونجا برف ها رو آب می کنیم. نزدیک چهار لیتر شد و یک و نیم ساعتی وقتمونو گرفت.

Spotlight Image                    Spotlight Image

ادامه میدیم سمت بالا و از مسیر گرده مستقیم میریم جانپناه دوم. دو نفر تو مسیر باهامون همراه میشن. علی آقا و آقا جواد . و از مسیرمون خوششون میاد. مسیر نرمال طولانی و شن اسکیه ولی مسیر گرده کوتاه و لذت بخشه. وسطای مسیر یه تگرگ حسابی شروع به باریدن می کنه و تا جانپناه ادامه داره که لذتمون رو دو چندان می کنه. ولی اگه بارش قطع نشه دیگه نمیشه رفت قله. هواشناسی هم برای امروز و فردا بارش زده بود.

جانپناه دوم تو ارتفاع 4850 متره ولی به جانپناه 5000 معروفه . یک دو ساعت بعد بارش قطع میشه در حالیکه همه جا رو سفیدپوش کرده . شب نشده آفتاب هر چی ابرها رشته بودن پنبه می کنه و اون همه سفیدی چنان ناپدید میشن که گویی هیچ وقت نبودن!

Spotlight Image        Spotlight Image

یه گوشه از جانپناه برا خودمون جا رزرو می کنیم چون هر لحظه جمعیت ساکن افزایش پیدا می کنه . گروه دماوند کرمان کنارمون هستن و از مصاحبتشون لذت می بریم. به نیما میگم بریم بیرون چادر بزنیم ولی بخاطر احتمال بارش و اینکه اگه بخوایم نصفه شب صعود کنیم شب مانی تو جانپناه بهتره ، بی خیال چادرزنی میشیم.تمام عصر مبهوت رقص ابرها و کشورگشایی های مه سفید و زیبایی هستیم که مثل امواج دریا از کوههای پایین دست به سمت دشت ناندل سرازیر میشن.

شب فرصت صعود پیدا نکردیم. چند نفر از کرمانیا یه ساعتی بالا رفتن ولی ناچارا برگشتن. تیم اصفهانی ها هم نذاشتن تا صب بخوابیم! نمیدونم از ساعت 3 نصفه شب که بیدار شدن یه صبحانه خوردن و یه کوله بستن چقدر طول می کشه ؟! آخرشم 6 راه افتادن بسمت پایین.

ساعت 7 بعد تمیز کردن جانپناه با کمک کرمانی ها و غر زدن سر کوهنوردایی که آشغالاشونو بدون هیچ احساس مسئولیتی همه جا می ریختن با دماوند و اماوند خداحافظی می کنیم و برمی گردیم پایین.

       Spotlight Image

کمپ یک استراحت کوتاهی می کنیم و در حالیکه مه پایین دست در آغوشمون می گیره میریم تا غرق در دریای بی کران سفید رنگی بشیم که اون بالا بالاها زیر پامون گسترده شده بود. اما راه رفتن توی همچون مه غلیظی ترسناک هم هست مخصوصا که تو مسیر تنها بودیم. گاهی شبح بزرگ و سیاهی از توش بیرون میومد و تبدیل به صخره ها و سنگ ها میشد !

Spotlight Image

بدون جی پی اس شاید خیلیا تو این مه گم بشن ولی ما تونستیم به کمک این ابزار سریع و راحت خودمون رو برسونیم پایین . ماشین و نیسانی در کار نبود پس راهمونو ادامه دادیم در حالیکه صدای زنگوله گوسفندا از اطراف شنیده میشد ولی خودشون دیده نمیشدن. مه کمتر شده بود و یه ساعتی بیشتر از سنگ بزرگ دور نشده بودیم که صدای یه نیسان به وجدمون آورد. باتوم ها رو تو هوا تکون دادیم و بالاخره ما رو دید و ایستاد.

راننده نیسان هم خوشحال بود از اینکه چند تا کوهنوردو از چنگ آقای صالحی درآورده بود! برا دو نفر ده تومن دادیم بهش و اونم راضی بود چون وسطای مسیر سوار شده بودیم. تو وقتمون خیلی صرفه جویی شد و تونستیم خیلی زود ماشینو برداریم و حرکت کنیم. مسیر برگشت روان و کوتاه بود و مخصوصا با تونل جدید که امامزاده هاشم رو دور میزنه ! خیلی سریعتر میشه به تهران رسید. نهار مختصری نزدیکای تهران می خوریم و در حالیکه باد و بارون تو جاده ها غوغا می کنه خودمونو میرسونیم زنجان.

 

 

 

 

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده + پانزده =

بستن
بستن