آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی

دور سهند

 دور سهند

1393/02/25

جان من ! نعره مزن ، جامه مدر ! خواهمت برد …

جایی رو که بی قرارشی … همونجا که آسمونش خیلی آبی ، زمینش خیلی سبز و گلهاش خیلی زرده .همونجا که زلال آبش رویاهاتو خیس می کنه … همونجا که میتونی موهاتو به دست باد خنکش بدی و توی دشت های سبز بی کرانش تا ناکجا بدوی …

اینها وعده هایی بود که از بهار پارسال به دلم داده بودم که دوباره اردیبهشت ببرمش سهند ، ببرمش بایوندور ، شاهیوردی ، بهشت ….

با نیما برنامه رو سه روزه بستیم تا دلی از عزا دربیاریم. بعد از «نه» قاطع دوستان به دعوتمان ! چهارشنبه صب سه نفری راه افتادیم سمت کرده ده که باغهای مسیرش حسابی بهاری و پرپیمون بودن و خبر از فراوانی سیب امسال میدادن. ماشین رو میذاریم انباری دوست کرده ده ای مون و میزنیم به راه.

سربالایی که تموم شد یه نیسان مسیر رو برامون کوتاهتر میکنه و تقریبا تا نصف راهو باهاش میریم. یه ساعتی بیشتر نرفتیم که یه پیکان وانت تا پناهگاه می بردمون که البته چون جاده زیاد روبه راه نیست و تنها امثال نیسان و لندرور میتونن راحت طی اش کنن برا پیکان وانت باید آستینا رو بالا زد !

مسیر تماما سرسبز و پرگل بود. توی اردیبهشت سمت جنوبی سهند که رو به مراغه ست زودتر سبز میشه و سمت شمالش چون سردتره و برف داره دیرتر. از سمت چپ سهند راهمون رو شروع می کنیم. قصد این بود که اول قله صعود بشه ولی هوای قله ابری و بارانیه.

خوبی این موقه اینه که هنوز ایلات وارد منطقه نشدن و از سگ های خشن گله ها در امانیم ! گردنه رو که رد می کنیم برف های بجا مونده از زمستون خودنمایی می کنن. جلوتر که میریم تراکم ابرهای سیاه رو قله بیشتر میشه بطوریکه تمام منطقه رو پوشش میده. سریع پانچوها رو می پوشیم و بعد رعد و برق و تگرگ…

حوالی 3بعدازظهر میرسیم به بایوندور. هنوز مه هست و نم نم بارون میزنه و همه جا خیسه.چادرها رو برپا می کنیم و دورشون رو کانال می کنیم و سنگ چین می کنیم. هواشناسی برا شب هم بارش پیش بینی کرده بود.

زیبایی منطقه فراتر از توصیفه. فقط باید اونجا بود و دید. هر طرف که نگاه کنی چشمه ای هست و جویباری که به هزاران جویبار دیگه می پیونده و رودخانه های پر آب و زلالی رو میفرستن به دشت های پایین دست.

امان از دست بعضیا که وسایل ناقصشون باعث دردسر میشه! هرچند خودش تو سختی افتاد ولی برنامه هم به دوروزه تقلیل پیدا کرد! شب به گفته علی آقا کلی بارون بارید ولی من و نیما که خواب خواب بودیم !

صب که در چادر رو باز می کنیم هنوز آفتاب درنیومده ولی همه جا روشنه. مه قشنگی دامن خودشو آروم آروم از روی کوهها جمع می کنه و ابرهای سفید و سیاه هنوز تصمیم نگرفتن کی بره و کی بمونه ! تو آب خیلی سرد چشمه دست و صورتمو می شورم. کاش این لحظات ابدی بود…

میریم سمت گردنه ای که قله جام تو سمت راستش قرار داره. این مسیر رو اولین باره که میریم و حدسمون اینه که پشتش شاهیوردیه. حدسمون درست بود و بالای گردنه تمام شاهیوردی با زیبایی هرچه تمام جلوه میکنه.

هنوز هوای قله طوفانیه و طرح ما برای صعود از طریق جام نتیجه نمیده. میریم سمت پناهگاه شاهیوردی که سالهاست بدون استفاده مونده و حالا شده آغل گوسفندا . حیف ساختمون جالبی بود جون میداد تو یه زمستون خیلی سخت و پربرف بری توش و حسابی گرم بشی.

از دشت های پایین دست کمی خازیک و پونه می چینیم. محض دل مامانامون ! و از مسیر رودخونه به سمت سه راهی ادامه میدیم. این مسیرم قبلا نرفته بودیم. از وسط دو کوه رد میشه و حسابی آبکی و سرسبزه.

تو سه راهی نهارمون رو می خوریم و بعد از دره می کشیم بالا. راه دور و درازیه که میرسه به چهل چشمه . تو مسیر یک خانواده پرجمعیت از گرازها رو می بینیم که با سرعت بسمت تپه های شرقی میرفتن. حوالی 5 بعدازظهر میرسیم به پناهگاه و قرار میشه اگه ماشین بود برگردیم واگه نبود امشب رو بمونیم .

از شانس بیخود من یه نیسان خالی سروکله ش پیدا شد که داشت میرفت کرده ده. ماهم پریدیم و سوارش شدیم. حیف و دوصد حیف که بهشت رو ترک می کردیم. پشت نیسان چشمم به سهند بود و زمزمه می کردم: یولارینا باخا باخا قالدی گوزلریم ، سنه چاتسین اوره گیم ده کی سوز لریم ، سویله سویله سنه بئله نه اولدو یار …..

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × پنج =

بستن
بستن