آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی
کوه زرنج کوه همسایه
کوه زرنج
1392/09/22
برف نو! برف نو! سلام ، سلام
بنشین، خوش نشسته ای بر بام
پاکی آورده ی ای امید سپید
. . . .
این هفته هم قسمت نشد بریم کوه کمال به لطف و رحمت خدا دو هفته پنج شنبه و جمعه ها برف میباره به قول دوستی که می گفت:” ایشین اولماسین گوی یاقسین !” پس ببار حتی اگه برنامه های ما کنسل بشه.
پنج شنبه شیفت شب بودم و قرارمون ساعت ده روزجمعه بود که با گروه آقای ملکی بریم کوه زرنج ،با ماشین رفتیم محل قرار از اونجا هم سوار پاترول آقای ملکی شدیم . اینبار تا پای کوه با پاترول رفتیم
برف زیاد باریده بود و همه جا یکپارچه سفید بود آقا شاهین جلو دار بود و بعدش علی آقا بعدش من و حبیبه و آخرسرم خود آقای ملکی . آقا فرهاد هم ازپشت میومد و با گوله برفی همه رو نشانه میگرفت .
بعد یه استراحت کوچیک تو مسیر و خوردن یه چای داغ ، اقا فرهاد این بار از مسیری که من خیلی خوشم میومد مسیر رو ادامه داد ،از مسیری باشیب زیاد و برفی که تا زانو میرسید.
علی آقا که کمی عقب مونده بود هی برای آقا فرهاد خط و نشون میکشید که بذار برگردیم بهت میگم !
ساعت یک رسیدیم قله و ناهار خوردیم و آقای ملکی چندتا از اون خاطرات خوبش رو تعریف کرد و بعد ازگرفتن چند عکس از مسیر نرمال برگشتیم پایین.
تو مسیر یه موش کوچولو بامزه رو پیدا کردیم و اونقدر دنبالش رفتیم تا خسته شد و تونستیم ازش چندتا عکس بگیریم .
خیلی دلم میخواست رو برفا دراز بکشم و غلت بزنم و همین کارو کردم و آخرش به سر گیجه افتاده بودم ولی حسابی حال داد و این قیافه منه بعد ده دوازده تا غلت رو برف.