ایرانگردیسایکل توریسمگیلان

نوار ساحلی دریای خزر روز اول

نوار ساحلی دریای خزر

سایکل توریسم

روز اول 18 مرداد 94:

تو خوبی تو پاکی تو چون ژاله صبحگاه بهاری

تو برگی تو باری

قرار دل بی قراری

تو سرچشمه نور مهر پگاهی

نسیم خوش صبحگاهی

تو جانی

نسیم خوش بوستانی

……

این هفته تعطیلات تابستانی نیماست و بدجوری تو نخ اجرای یه برنامه سایکله.ولی چند تا مشکل وجود داره که اول باید اونا رو رفع کنیم. مثلا مرخصی من و اینکه احتمالا آخر هفته برای کارای اداری باید اعزام بشم تبریز . به هر سختی مرخصی ردیف میشه و قرار بر این میذاریم که به محض مشخص شدن تکلیف اعزام خودمونو برسونیم تبریز. پس مسیر دریای شمال رو انتخاب می کنیم که برای برگشت هم مشکلی نداشته باشیم.

همه هماهنگی ها و کارهای لازم بصورت فشرده انجام میشه. دوچرخه ها رو هم که از برنامه قبلی هنوز جلبک ها روشون موندن رو میدیم جعفر آقا زحمت سرویسشونو بکشه. نیما تمام وسایل مورد نیاز رو در طی دو روز یه گوشه هال جمع می کنه تا چیزی از قلم نیافته. دوستان همیشه همراه و عزیزمون امیر بیگ زاده و مهران عادلی هم برای تنظیمات نهایی دوچرخه ها و تامین کم و کسری ها میان خونه و برامون آرزوی موفقیت می کنن. هرچند دوستان دیگری هم بودن که فرصت نکردن بیان و پیام هاشون بهمون رسید و کلی انرژی و انگیزه دادن.

یکشنبه 18 مرداد ساعت 3 صبح از مراغه حرکت می کنیم در حالیکه فقط دو ساعت خوابیدیم و دیشب تا دیر وقت مشغول جمع و جور کردن وسایلا بودیم.میریم هشترود و بستان آباد و بعد به جاده سرعین تغییر مسیر میدیم. دوچرخه ها روی باربند ماشین بسته شدن و باعث میشن سرعتمون کم باشه. از اردبیل به سمت آستارا میریم و تو گردنه حیران هوای سرد و طبیعت کوهستانی جای خودشو به یکباره به هوای شرجی و جنگل های انبوه میده. نهایتا ساعت 10 و نیم میرسیم آستارا.کمی داخل شهر معطل میشیم تا یه پارکینگ شبانه روزی پیدا کنیم. کنار گمرک آستارا یکیش هست .

آماده میشیم و ساعت 12 ظهره که سوار بر دوچرخه سفر دیگری آغاز می کنیم. ترافیک داخل شهر رو پشت سر میذاریم و در حالیکه توجه هر رهگذری رو به خودمون جلب می کنیم میریم تو جاده اصلی. آسمون ابریه و هوا خنکی مطلوبی داره. شروعمون که خیلی دلپذیره امیدوارم روزهای بعدم خبری از آفتاب نباشه !

لوندویل و حویق رو پشت سر میذاریم. دنبال جایی برای صرف ناهاریم. کنار جاده جای مناسبی وجود نداره. یا جنگل های انبوه با درختان سوزنی هست که کف جنگل پوشیده از سرخس ها و گیاهان انبوهه یا اگرم چمنی هست از دست زخم زنی بشر جای سالم رو تنش باقی نمونده. آدم دلش می گیره از این همه زباله که به جان طبیعت زیبا چنگ انداخته. حقش نیست این جنگل سخاوتمند که با دستی گشاده زندگی رو به ما آدم ها هدیه می کنه در مقابل سیلی انسان ها صورتش رو زخمی کنه…

جایی که تعدادی سکو میان درختا درست کردن توقف می کنیم و نهارمون رو صرف می کنیم. البته برای همین سکوها هم مبالغی می گیرن.

تا بیایم حرکت کنیم چرخ جلوی دوچرخه م پنچر میشه. دقایقی معطل میشیم تا عوضش کنیم. ولی چند کیلومتر بیشتر رکاب نزدیم که می بینم چرخ عقب هم داره باد خالی می کنه. نیما یکی دوبار با تلمبه شارژش می کنه تا به شهر بعدی برسیم. دو تا جوان موتورسوار هم همراهمون میان و گویا مغازه مکانیکی دارن. میریم مغازه شون و نیما تیوپ عقب رو هم تعویض می کنه و با اون جوان ها گپی میزنه. حسابی علاقمندند و دایم سوال پیچمون می کنن. نیما هم با حوصله به سوالاشون جواب میده.

میرسیم تالش یا همون هشتپر و تا اینجا 85 تا رکاب زدیم. نیما با دوستمون که قراره امشب مهمونش باشیم تماس می گیره . باید یه 10 تای دیگه بریم که برسیم اسالم.

داخل شهر از هرکی آدرسو پرسیدیم می شناختنش ! میریم سمت جاده ای آروم و زیبا که سکوت و مناظر تماشاییش خستگی یک روز پر از فعالیت و شلوغ رو از تنمون بدر می کنه. مزارع برنج مثل گیسوان طلایی پر پیچ و تاب در پهنای دشت ها آرام گرفتن و کشاورزا مشغول برداشت محصولن. بعضی با ماشین های مدرن و بعضی با داس.

میرسیم به منزل زیبای دوستمون و پدرش میاد به استقبال. راهنمایی مون سمت خونه و میره. دوستانمون آقای سام و همسرش زهرا خانم که هر دو مدرس زبان هستن ساعت 9 میان خونه پس ما وقت کافی داریم که کمی به خودمون برسیم. چرخی توی حیاط میزنیم و عکاسی می کنیم. حیاط محوطه وسیعی ست مرکب از مزرعه و باغ و باغچه و دو منزل ویلایی داخلش وجود داره یکی برای والدین و یکی هم برای خودشان . توی مزرعه برنج و صیفی جات و توی باغ درختای میوه و داخل باغچه انواع گل ها و گیاهان رونده که بیشترشون خودرو رشد کردن.

صاحبخونه بجز ما مهمون دیگه ای هم داره که از بندر لنگه اومدن. دوست دوره سربازی آقای سام هستن. شب در کنار دوستان  شام خوشمزه دستپخت زهرا خانم رو صرف می کنیم و تا مدت ها راجع به موضوعات مختلف بحث و تبادل نظر می کنیم. آقای سام برعکس ما به سیاست علاقه بیشتری داره و کمتر نقطه نظر مشترک بینمون پیدا میشه ولی با وجود تفاوت ها احترام و انعطاف لحظات دلنشینی برامون رقم میزنه.

دوستان بندری میرن و ما با نوای جیرجیرک ها به خواب میریم.

پی نوشت : مسافت رکابزنی روز اول 95 کیلومتر از آستارا تا اسالم.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + یازده =

بستن
بستن