اروپاجهانگردیسایکل توریسمگرجستان

سفر به آسیای باختری(روز شانزدهم)

سفرنامه آسیای باختری – گرجستان

روز شانزدهم (بورجومی-Borjomi)

هجدهم اسفند 97-9 مارس 2019

همه چیز یخ زده ! چادر ، دوچرخه ها ، تنه درخت ها و چمن های سبز دور و برمون یه لایه یخ روشون نشسته. صبح ساعت 6 انقدر هوا سرد بود که مجبور شدیم گاز اپی رو روشن کنیم تا کمی گرم شیم چون سرما دیگه نذاشت بخوابیم. سرما حرکات آدم رو هم کند می کنه بطوریکه تا بیایم به خودمون تکون بدیم و راه بیافتیم ساعت 9 شد. از پارک میزنیم بیرون و سر و صورتمون رو می پوشونیم تا سوز صبحگاهی اذیتمون نکنه. یه سگ پشمالو آروم و بی صدا همراهی مون می کنه. رفتار دوستانه ای داره و تو این سرما کیفش بنظر کوک میاد.

یه لایه یخ رو همه چی
اماده حرکت تو یه روز سرد

از وسط روستای اوپلیستسیخه عبور می کنیم و دوباره بسمت جاده دیروزی نمیریم بلکه مسیری که از داخل روستا به سمت شهر گوری میره رو دنبال می کنیم. گوری یه شهر بزرگه و امیدواریم اونجا یه رستوران پیدا کنیم و صبحانه مفصلی بخوریم.چون توی مسیرهای روستایی نمیشه چیزی برای خوردن پیدا کرد و توی همه شهرها هم کافه پیدا نمیشه. چند تا رستوران رو روی نقشه نشون می کنیم تا ببینیم کدومشون بازه. یه دوچرخه سوار به سمتمون میاد و سلام علیک گرمی می کنه. بعد از مدت ها یکی رو پیدا کردیم که انگلیسی بلده و میتونیم باهاش حرف بزنیم. بعد میریم رستوران سر چهارراه که تازه داره باز می کنه . داخل که میشیم گرمای مطبوعی می خوره به صورتمون . میز و صندلی هاش راحتن و فضای دلنشینی داره. صبحانه می خوریم و وسایلای الکترونیکی رو شارژ می کنیم. برای سهولت در شارژ یه دستگاه رابط داریم که چندین پریز و تعداد زیادی ورودی یو اس بی داره با یه سیم بلند. یه وسیله فوق العاده لازم برای سفر محسوب میشه.

شارژ لوازم الکترونیکی

از گوری به سمت اتوبان میریم چون می خوایم چند تا کوه برف گرفته که نزدیک مرز ترکیه ست رو دور بزنیم. اتوبان یه شانه بتنی خیلی عریض داره بطوریکه می تونیم با نیما کنار هم رکاب بزنیم و هرچقدر دوست داریم چرت و پرت بگیم و بخندیم. بتن بکار رفته توی این اتوبان بقدری صاف و همواره که از آسفالت راحت تر و تمیزتره. هفتاد کیلومتر با اتوبان هستیم و یه تونل  رو هم رد می کنیم که بعد مدت ها کلی استرس بهمون وارد می کنه. ولی درپوشهای کنار اتوبان بدتر از تونل ها هستن. درپوشهایی هستن کنار جاده ها که برای جمع آوری آب های جاری کاربرد دارند. اغلب این درپوشها از میله های متقاطع درست میشن و بین میله ها نباید شکافی وجود داشته باشه تا اشیاء کوچک داخل کانال آب نیافته . توی مسیری هستیم که چند تا پل هوایی داره و ابتدا و انتهای هر پل درپوشهایی با میله های عمودی کار گذاشتن که هر لحظه احتمال داره توی یکیشون بیافتیم. خیلی احتیاط می کنیم ولی بالاخره چرخ عقب من توی یکی ازین تله ها می افته و پنچر میشم.

پنچری …..

کنار اتوبان پر از باغات سیبه و کشاورزا محصولاتشون رو چیدن کنار جاده برای فروش. از یکیش چند تا سیب می خریم و بعد چند کیلومتر جلوتر یه کشاورز با اشاره متوقفمون می کنه و بدون هیچ حرفی یه نایلون سیب میذاره توی خورجینمون. با لبی خندون ادامه میدیم سمت شهر خاشوری که قراره از اونجا بریم توی جاده فرعی .

جاده خوب با شانه جاده بزرگ
میوه فروشی ها
مرد مهربونی که برا ما یه عالمه سیب داد

ابتدای فرعی یه بار دیگه پنچر می کنیم. این بار دوچرخه نیماست که با خورده سیم های کنار جاده مجروح شده. میریم کنار یه کافه و دو تا چایی می خوریم و پنچری می گیریم. آفتاب تمام زورشو میزنه که گرممون کنه. یه سگ و توله کوچکش هم زیر آفتاب لم دادن و از گرمای مطبوعش استفاده می کنن.آرامشی که در نگاه این حیوان هست به یادم میاره که اون هیچوقت غم فردا شو نمی خوره. به نعمتی که بهش میرسه قانعه و در دم ازش بهره می بره.

پنچری دوم
سگ های مهربون کنار جاده

وارد جاده فرعی میشیم به این امید که از دست سروصدای اتوبان خلاص بشیم ولی انگار افتادیم تو جاده چالوس ! مسیر کوهستانی و بسیار زیباست ولی تعداد ماشین ها زیاده چون وارد منطقه ای ییلاقی شدیم که مسافرهای زیادی رو به خودش جذب می کنه و معروف به پارک جنگلی و کوهستانی بورجومی هست. جاده به موازات رودخانه ادامه داره و دو طرفمون کوههای بلند پوشیده از دار و درخته. همه جا پر از ویلا و هتل و خونه های اجاره ای و رستوران های گرون قیمته. البته بخاطر سردی هوا مسافرای کمی تو منطقه هستن و توی فصل های خوش آب و هوا میشه عین شمال خودمون. تمام مسیر چشمه های آب آشامیدنی فراوونه و ازین بابت کمبودی نداریم.

آفتاب داره غروب می کنه و باید هر چه زودتر به بورجومی برسیم ولی بازم پنچر میشیم. امروز پنچری دمار از روزگارمون درآورده ولی باید خونسرد باشیم و مشکلات رو یکی یکی و با حوصله حل کنیم. به بورجومی میرسیم و میریم سراغ گست هاوسی که روی نقشه نشون داده ولی توی اون آدرس چنین مکانی وجود نداره. چند تا دختر دبیرستانی یه گست هاوس دیگه رو بهمون معرفی می کنن و خودشونم زنگ میزنن قیمت می گیرن که 50 لاری میگه. متوجه میشیم چون الان فصل مسافرت نیست و مسافر کمه قیمت ها هم پایینه ولی برای ما همون 50 لاری هم گرونه. تشکر می کنیم و میریم جلوتر که یه هاستل رو توی نقشه نشون کردیم. قیمتش نفری 15 لاریه و جای تر و تمیزیه. هاستل ها مهمانسراهایی هستن که به مسافر تخت خواب اجاره میدن و بقیه امکانات بصورت اشتراکی در اختیار مسافر قرار می گیره. هاستل امشب ما اتاق های چهارنفره داره و تخت ها دوطبقه ن. کمد کلیددار ، رخت آویز و رخت پهن کن داره. گرمایشش خوبه و رخت خوابهاش نرم و بسیار تمیزن. امکانات اشتراکیش یه آشپزخونه ست با تمام امکانات. حتی مواد اولیه آشپزی رو هم داره. چند تا حمام و سرویس بهداشتی تمیز و یه ماشین لباسشویی بزرگ هم انتهای سالن هست. بعلاوه اینترنت که رایگانه . البته ما سیمکارت گرجستان رو داریم و نیازی به اینترنت نیست. توی لابی هم مبل های راحتی و چند تا بازی صفحه ای گذاشتن و خوشبختانه بغیر از ما مسافر دیگه ای نداره. با این حساب اتاقمون اختصاصی میشه و فرقی با هتل نداره. اغلب جهانگردا هاستل رو به هتل ترجیح میدن. چون علاوه بر قیمت پایین تر و امکان آشپزی ، یه مزیت بزرگتر داره که اونم آشنا شدن با جهانگردای دیگه ست .

نودل یار همیشگی ما
برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پانزده − شش =

بستن
بستن