اروپابلژیکجهانگردیسایکل توریسمشهرگردی
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز هشتم)
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز هشتم)
روز هشتم (آنتورپ- Antwerp) -بلژیک
چهارشنبه 2 فروردین 96
22 مارس 2017
صبحانه کاملی روی میز چیده شده ولی ما فقط کره و عسل می خوریم تا از درد معده در امان بمونیم. خانواده اریک همگی حاضر هستن و یکی یکی باهامون خداحافظی می کنن.
از بروکسل حرکت می کنیم به سمت شهر آنتورپ که 60 کیلومتر بیشتر نیست. دلیلمون برای رفتن به این شهر ، دیدن دوستی ست که سال پیش اومده بود ایران و خیلی اصرار داشت که حتما از آنتورپ گذر کنیم و به دیدارشون بریم.
تمام مسیر رو از جاده های مخصوص دوچرخه رکاب میزنیم که هم خوبه و هم بد ! این جاده ها در سرتاسر اروپا وجود دارند و شهر ها و کشورهای مختلف رو به هم متصل می کنن. نقشه جامعی هم وجود داره که با جزئیات کامل این مسیرها رو نشون میده و بصورت نرم افزار هم دراومده. این مسیرها اغلب از جاده اصلی جدا و به موازات این راهها ساخته شدن و فاصله ای که بین مسیر دوچرخه و جاده های ماشین رو وجود داره باعث میشه از خطرات اتومبیل ها در امان بمونیم و سر و صداشون تا حدودی کمتر میشه و البته با آرامش و راحتی رکاب بزنیم و از مناظر لذت ببریم. ولی همیشه جاده ها خوب نیستن و مخصوصا توی بلژیک تمام مسیرها بتنی یا سنگفرش هستن و بدتر اینکه مسیرهایی که از داخل شهرها می گذره مملو از دوچرخه سوارهاست که برای سفرهای داخل شهر از دوچرخه های شهری استفاده می کنن یعنی توی مسیرهای دوچرخه ترافیک سنگینی داریم. چراغ قرمز ها هم به بیشتر شدن ترافیک دامن میزنن.
توی مسیر رودخونه های زیادی رو داریم که بوسیله پل های بزرگی قابل تردد هستن. روی یکی از پل ها توقف می کنیم تا کمی کیک و آبمیوه بخوریم . پل فضای کافی برای عابر پیاده داره و نمای رودخانه زیباست. نیما به سمت دیگه پل میره تا از من و دوچرخه ها عکس بگیره که از توی بلند گو صداهایی رو می شنویم که حالت هشدار داره . نمیدونم به چه زبونی صحبت می کنه ولی احساس می کنم که باید از این محل دور بشیم ! یه خانمی هم از بیرون پل برامون دست تکون میده و اشاره می کنه که از پل خارج بشیم. نیما دوان دوان میاد و دوچرخه شو برمیداره و دوتایی بسرعت خودمون رو به بیرون پل میرسونیم. در همین لحظه پل شروع می کنه به حرکت و کل سازه میره رو هوا ! ماشین هایی که قصد عبور از پل رو داشتن پشت نوار مسدود کننده به صف شدن و صف طویلی از ماشین ها بوجود میاد. پل تا ارتفاع بالایی میره بالا بطوریکه یک کشتی تونست از زیرش رد بشه. پروسه ش خیلی طولانی بود و خوشحالم که توی صف ماشین های منتظر نبودیم. یه کم فیلمبرداری کردیم و به راهمون ادامه دادیم.
به آنتورپ میرسیم که شهر بزرگیه و تا برسیم به خونه آندونی ، دهها چراغ قرمز رو پشت سر میذاریم و از صدها دوچرخه سوار سبقت می گیریم. خونه آندونی بالای یه آپارتمان ده طبقه ست که توی یک محله عجیب قرار گرفته. این محله پر از آدم هائی ست که لباسهای سیاه بلند و کلاه های لبه دار مشکی پوشیدن و موهای بلند بافته شده و ریش بلندی دارند که اغلب قرمز رنگه . زنها هم دامن و ساپورت مشکی به تن دارند و حتی بچه ها به همین منوال لباس پوشیدن. این سبک لباس پوشیدن مخصوص گروه خاصی از یهودی هاست.
آندونی به سرعت به استقبالمون میاد و ما رو به داخل آپارتمان می بره. دوچرخه ها رو توی لابی آپارتمان میذاریم و با یک آسانسور قدیمی که نمونه ش رو توی ایتالیا زیاد دیده بودیم میریم بالا. به کمک آندونی همه خورجین ها رو بسرعت منتقل می کنیم داخل خونه. خونه خیلی بزرگ و جاداریه و طراحیش زیبا و بسیار کاربردیه. انواع اتاق ها با کاربری های مختلف رو میشه دید. مثل اتاق نشیمن که فضای بزرگ و زیبایی داره و در کنارش اتاق تلوزیون و کامپیوتر که کاملا مجزاست. یه اتاق مخصوص میز غذاخوری و در کنارش آشپزخونه با یه سرویس حمام و دستشویی. طرف دیگه خونه شامل اتاق هاست. خونه بصورت نعل اسبی ساخته شده و همه اتاق ها پنجره های بزرگی دارن. چهار تا اتاق خواب ، یه دستشویی ، یه بث روم بزرگ شامل وان ، دوش ، دو تا روشویی مجهز و غیره.
وسایلا رو میذاریم توی اتاق مهمان که گویا اتاق نوه کوچک آندونیه. یه پسر بچه 6 ساله با موهای پرکلاغی به اسم آمین که همش چسبیده به پدربزرگش. آندونی دعوتمون می کنه به سر میز غذاخوری چون خودش یه سایکل توریسته و میدونه مهم نیست کی ناهار خورده باشی ، یه دوچرخه سوار باید به خورد و خوراکش برسه ! همسر آندونی که تقریبا 60 ساله ست و نزدیکای بازنشتگی اش هست ، از سر کار برگشته و یه عصرانه متنوع برامون آماده کرده از انواع سالاد ماهی و جوجه و میوه ها و سبزیجات.
خود آندونی هم یه پروفسوره در زمینه شیمی و دو سالی میشه بازنشست شده. از همون موقع هم جهان گردیش رو شروع کرده و روش جالبی برای سفرهاش داره. به این صورت که یه مسیر رو انتخاب می کنه و سه الی چهار ماه اونجا رو رکاب میزنه. در آخرین شهر مقصد ، دوچرخه و وسایلاش رو پیش یه دوست مطمئن جا میذاره تا سفر بعدیش. هر وقت خواست ادامه مسیر بده با هواپیما برمی گرده و وسایلاش رو برمیداره. اینطوری لازم نیست تمام سال رو در سفر باشه و میتونه به کارهای دیگه ش برسه. البته کارهای دیگه ش هم بیشتر تفریحات از نوع دیگه ست ! مثلا به اسکی خیلی علاقه داره و اغلب فصل زمستون رو توی کوههای آلپ می گذرونه .
میگه قراره برگرده قرقیزستان و ادامه مسیر بده. آخرین بار از ایران رفت ترکمنستان و آسیای میانه. ولی دوست داره یک بار دیگه بیاد ایران و داخل کویر رو رکاب بزنه. تمام مسیرهایی رو رکاب زده رو میتونیم توی دستشویی تماشا کنیم !! چون تو دستشویی چند تا نقشه بزرگ چسبونده به دیوارها و مسیرهاش رو توی نقشه علامت زده. البته فکر جالبیه برای کسایی که حتی توی دستشویی می خوان به رویاهاشون فکر کنن.
عصر با آندونی میریم که گشتی داخل شهر بزنیم. دوچرخه ها رو که حالا بدون خورجین حسابی سبک شدن رو برمیداریم و دنبال آندونی راه میافتیم. خودش میدونه باید کجاها رو نشونمون بده. و از اونجایی که با یه بلد راه میریم واسه شهرگردی توی زمانمون خیلی صرفه جویی میشه. میریم ایستگاه راه آهن شهر که به گفته آندونی اولین ایستگاه ساخته شده در کل اروپا همین ایستگاه بوده و قدمت زیادی داره . اتفاقا پدر آندونی هم از مهندسین اونجا بوده و آندونی با نگاه پر از معنایی به اتاق سابق پدرش یاد ایام می کنه. در ایستگاههای بزرگی مثل پاریس و ایتالیا شاهد این بودیم که تعداد ریل های زیادی در کنار هم قرار گرفتن تا جوابگوی سیل عظیم مسافران باشن ولی توی این ایستگاه ریل ها علاوه بر چینش افقی ، چینش عمودی هم دارند. یعنی ریل ها رو توی چهار طبقه ساختن که در نوع خودش بی نظیره.
از خیابان های شلوغ عبور می کنیم و از دور یه نگاهی به محله چینی ها میندازیم که با دو مجسمه اژدها در ابتدای خیابانشون کاملا مشخص شدن.
از یک مغازه سیم کارت فروشی سراغ سیم کارت مورد نظرمون رو می گیریم که میگه فردا میتونه برامون بیاره. البته ما فردا اینجا نیستیم. بعد میریم برای دیدن نمای پانورامای شهر از بالای یک ساختمان بلند شیشه ای زیبا به اسم MAS . این ساختمان که بالغ بر ده طبقه ست ، یک کاور شیشه ای داره که اعوجاج شیشه نمای زیبایی به ساختمان داده و تمام طبقات با پله برقی به هم وصل میشن بطوریکه با حرکت روی پله برقی میتونیم نمای 360 درجه ای از شهر رو تماشا کنیم و در هر طبقه فضاهای کافی برای عکاسی و استفاده از گالری ها و غیره قرار داده شده و نهایتا طبقه آخر به پشت بام ختم میشه که با دیوارهای شیشه ای ایمن سازیش کردن. البته از بابت دوچرخه ها هم خیالمون راحته. اونا رو پایین ساختمون به حال خودشون رها کردیم ! آندونی بهمون اطمینان داد که اتفاقی براشون نمیافته و همینطور هم بود.
رودخانه بزرگی با یه پیچ تماشایی درست از وسط شهر می گذره . مکانهای قدیم و برج های بلند در مرکز شهر قرار گرفتن و خارج شهر یه نیروگاه انرژی هسته ای کاملا نمایانه. از ساختمان میایم پایین و میریم سمت میدان شهرداری که قدیمی ترین ابنیه شهر اونجا قرار داره. کف کوچه ها و خیابان ها سنگفرشه و هر طرف میشه یه اثر هنری رو مشاهده کرد. میدان شهرداری که ساختمان قدیم شهرداری در اون جای گرفته شامل ساختمان های باریک و بلند دیگه ای هم هست که اتفاقا مسکونی هستند . این خونه ها شهرت زیادی دارند و روی تمام سوغاتی های مربوط به بلژیک عکسشون رو میشه دید.
از کوچه باریکی می گذریم و کلیسایی با برج های بلندش رو در روبرومون می بینیم. وقت نیست داخلش رو تماشا کنیم بنابراین از کنارش می گذریم. کنارش چاه آرزوها قرار داره که زیاد به چشم نمیاد ولی آندونی بهمون توضیح میده در قدیم دخترا وقتی شوهر می خواستن میومدن و یه تکه از لباسشون رو توی این چاه مینداختن. اتفاقا جواب هم میداده !
توی مسیر یه مجسمه جالب رو می بینیم که طرح یک بچه کوچکه . بچه یه سگ رو بغل کرده و روی زمین خوابیده و سنگفرش خیابون رو بعنوان پتو روی خودش کشیده.
در مسیر برگشتمون به خونه از پارک زیبایی عبور می کنیم که دریاچه کوچکی داره و اطرافش با چمن های کوتاه پوشیده ست و مردم داخلش مشغول دویدن ، پیاده روی یا دوچرخه سواری هستن. بعد به محله یهودی ها میرسیم که یک شرکت بزرگ خرید و فروش الماس به نام دیاموند در داخلش قرار گرفته. به گفته آندونی بعد از نیویورک آمریکا ، آنتورب دومین شهر بزرگی هست که مورد توجه یهودی هاست و دلیلش میتونه بخاطر همین شرکت خرید و فروش الماس باشه. در واقع هر جا پول باشه این گروه خاص از یهودی ها هم اونجا هستن. این شرکت به دقت تحت کنترله و کارمندانش هر روز موقع رفت و برگشت از سر کار با دستگاههای فوق پیشرفته بازرسی میشن.
سلام دوستای راه دوری:
متنهای زیبا و روانی رو ثبت میکنید . مختصر و مفید .
فقط خیلی طول میدین . مثل فوتبالسیتا یه هفته باید انتظار کشید تا این توپه از نیمه برسه دست سوباسا ، تازه اونم یه پاس میده که یه هفته هم توپ تو راهه .
در پناه حق (یا علی)
سلام اقای حدادی عزیز . دلمون برای نظرات شما تنگ شده بود . چشم سعی میکنیم متن ها رو زود به زود قرار بدیم