اروپاجهانگردیسایکل توریسمسوئد

تورسایکل توریسم اروپای شمالی(روز بیست و هشتم)

تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز بیست و هشتم)

روز بیست و هشتم ( روکامار-Rockhammar) –سوئد

سه شنبه 22 فروردین  96

11آپریل2017

نقشه کشور سوئد رو اگر نگاه کرده باشید ، با دریاچه های کوچک و بزرگی مواجه میشید که سرتاسر این کشور رو پوشونده و هر جا هم که دریاچه نیست سبزه ! این سبزها همون جنگل های انبوه تندرا شامل درخت های سوزنی هستند که اعماقشون تاریکه . چنین کشور پر برکتی از لحاظ پرآبی و سرسبزی در منطقه ای قرار گرفته که بیشتر فصول سال آب و هوای بسیار سردی داره.

توی یک صبح یخ زده در حالیکه شعاع نور آفتاب داره چشممون رو درمیاره با کارولین مهربون خداحافظی می کنیم و میزنیم به راه.

اگر این همه مهربونی از مردم این کشور نمی دیدیم چه بسا تحمل این سرمای استخوان سوز ناممکن میشد. تمام لباس هایی که مخصوص هوای سرد هست رو پوشیدیم ولی باز هم سرما آزار دهنده ست . اصلا نمیشه توقف کرد ، تنها تا وقتی در حال رکاب زدن هستیم سرما رو حس نمی کنیم. برای همین زیاد نمیشه برای استراحت توقف کرد.

جی پی اس نیما یه مسیر رو از جنوب نشون میده که رفته از شهر Orebro گذشته و نزدیک 100 کیلومتر رو نشون میده تا برسه به شهر روکامار. جی پی اس گوشی من هم یه مسیر از شمال رو نشون داده که از شهر Nora رد میشه و حدود هشتاد کیلومتره. مسیر شمال رو انتخاب می کنیم که کوتاهتره و ضمنا یه قلعه هم تو شهر نورا هست که میتونیم بریم ببینیم.

انتخاب مسیرمون چندان هم جالب از آب درنیومد چون خوردیم به جاده های خاکی و سرعتمون اومد پایین. هرچند مسیرهای خلوت و زیبایی بودن ولی سرما و جاده خاکی ترکیب جالبی نیستند. نرسیده به نورا برای صرف ناهار به یک رستوران در شهر کوچک Gyttorp وارد میشیم که قیمت هاش مناسبه ولی مهم تر از اون اینه که حسابی گرمه !

صاحب رستوران یه کرد عراقیه که ترکی هم بلده و حسابی تحویلمون می گیره. جالبه که توی سوئد اغلب کبابی ها و پیتزایی ها مال ترک ها و مخصوصا کردها هستن. احتمال اینکه وارد یه مغازه پیتزا فروشی بشی و صاحبش کرد از آب دربیاد خیلی زیاده ! دو تا ساندویچ کباب ترکی سفارش میدیم و در کنارش میتونیم از سالاد که بصورت سلف سرویس ارائه میشه استفاده کنیم. ما هم به روش سایکل توریستی حسابی از خجالت سالاد درمیایم !

بعد ناهار دست و دلمون به فرمون نمیره ! حیف که باید جای گرممون رو ترک کنیم و دل به سرما و بقیه ماجراهای امروزمون بسپاریم. از بازدید شهر نورا صرف نظر می کنیم چون جاده های خاکی کلی وقتمون رو گرفتن و نباید وقت رو از دست داد. میریم تا آخرین دو راهی که مسیر سربالایی میشه. توی مسیر و در مرتفع ترین نقطه یه کارخونه چوب بری بزرگ و بغلشم کاغذسازی هست. وسط این جنگل ها بهترین مکان برای همچین کارخونه هائیه ولی ما اصلا ازشون خوشمون نیومد. این هیولاهای سیاه جز با قتل هزاران درخت زیبا و معصوم شکمشون سیر نمیشه.

شهر روکامار یه جای کوچک و ساکت و آرومه که احتمالا به سبب وجود کارخونه کاغذسازی ساخته شده. یه خیابون داره که تا آخرش میریم و آخرین خونه مال دوستمون تووالی ملین هست. تووالی مشغول جمع کردن لباس ها از روی طناب توی حیاطه که متوجه حضورمون میشه و به استقبالمون میاد. نیاز نیست آدم باهوشی باشیم که میزان مهربونی و خوش قلبی تووالی رو متوجه بشیم. از همون برخورد اول باهاش میشه صمیمی شد.

میریم داخل خونه و با دختر کوچولوش که خیلی خجالتیه آشنا میشیم. توی آشپزخونه مستقر میشیم و تا مدت ها همونجا می مونیم چون واقعا جای دنج و قشنگیه. مخصوصا اینکه محل خوردن هم هست ! دو تا پنجره بزرگ داره که بسمت باغچه باز میشه و منظره دلپذیری پیش چشممونه. تمام دیوارها و سقف و همه وسایل از چوب ساخته شدن که به وفور تو این کشور پیدا میشه .

یه مدت بعد هنریک که دوست پسر تووالیه از راه میرسه . هنریک ریش و موهای بلند و هیکل لاغری داره و آدمو یاد نقاشی های حضرت مسیح میندازه ! تووالی برعکس اون یه کم تپله و چشم های سبزآبی زیبایی داره و  کاملا پرانرژیه. سریع برامون خوراک مرغ و سالاد آماده می کنه تا برای عصرانه یا شام بخوریم. اینجا طول روز انقدر زیاده که نمیشه گفت کی عصره و کی وقت شامه !

دور هم شام می خوریم و راجع به شفق قطبی صحبت می کنیم چون تووالی گویا دستی در نجوم و فیزیک داره و میتونیم اطلاعات خوبی راجع به نور شمالی ازش بگیریم. تصمیم داشتیم برای دیدن شفق قطبی با قطار به شمالی ترین نقطه بریم و برگردیم ولی با توضیحات تووالی فهمیدیم که باید بی خیال شفق بشیم . برای پیدایش شفق نیاز به یک شب کاملا تاریک و صاف داریم که تو این موقع از سال امکان داشتن چنین شرایطی تقریبا صفره. چون طول روز زیاده و هر روز بیشتر هم میشه. صبح ها آفتاب ساعت 5 وسط آسمونه و شب ها ساعت 9 غروب می کنه. اونم نه غروب کامل بلکه نوری مثل نور عصرگاهی هنوز وجود داره. ضمنا هرچه به سمت شمال بخوای بری وضعیت بدتر هم میشه چون جهت تابش آفتاب کاملا مورب میشه و حتی ساعت 2 نصفه شب هم باز نور هست .

نظر تووالی اینه که اکتبر بهترین ماه برای دیدن شفقه که بیشترین طول شب رو داره و اغلب آسمون بدون ابر میشه. حتی اون موقه نیازی به رفتن به شمال هم نیست و اغلب تو قسمت های جنوبی هم میشه نور شمالی رو دید و همه اینها بستگی به شانست داره ! خوب همین موضوع میتونه یه انگیزه باشه تا دوباره ما رو به منطقه اسکاندیناوی بکشونه. مخصوصا نروژ با اون طبیعت فوق العاده ش.

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار − چهار =

بستن
بستن