آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی

لیلی داغی ملکان

کوه لیلی داغی

 1393/10/05

لیلی زیر درخت انار نشست

درخت انار عاشق شد ، گل داد ، سرخ سرخ

گلها انار شد ، داغ داغ

هر اناری هزار دانه داشت ، دانه ها عاشق بودند ، دانه ها توی انار جا نمی شدند

انار کوچک بود دانه ها ترکیدند ، انار ترک برداشت

خون انار روی دست لیلی چکید

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید ، مجنون به لیلی اش رسید

خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود

کافی ست انار دلت ترک بخورد …

سلام لیلی ! لیلی برای هر کسی یه مفهومی داره . از میون آرزوها و عشقها ، فلسفه و عرفان ، شعرها و قصه ها میشه یه عالمه لیلی بیرون آورد. برای من لیلی بوی دوست داشتن میده. دوستن داشتنی از جنس آدمها ، کوهها ، زیبایی ها و خود خدا .

این هفته گذرمون افتاد به لیلی داغی. از بالای زرنج که نگه کنی خیلی خوشگل دیده میشه. اینبار رفتیم از نزدیک ببینیمش. از مراغه که به سمت ورجوی بری بعد از کارخونه شیشه سازی میرسی یه روستای قره ناز. از اینجا جاده ای خاکی هست بسمت منطقه سنگ نوردی قیزلارقالاسی که اگه ادامه بدی به روستای لیلی کندی میرسی. لیلی داغی هم همونجا بغل دستشه.

با نیما و مهران و آقای قهرمانی. ارتفاعش زیاد نیست. بهتر بود ماشینو تو قره ناز میذاشتیم و مسیرو پیاده میومدیم. آخه به ما نیومده عین بچه آدم یه کوهپیمایی سبک داشته باشیم و بعدشم برگردیم سر خونه زندگیمون.

برف همه جا رو پوشونده و ردپای انواع حیوونا رو میشه روش پیدا کرد. آخرای مسیرم کمی دست به سنگ میشیم. از روی قله میشه سهند رو دید که از برف زیبا و یکدستی کاملا سفید شده  .

برمی گردیم پایین و آقای قهرمانی ما رو می بره بسمت چشمه ای که برای صبحونه جای قشنگیه.

می روی سفر برو ولی

زود برنگرد

مثل آن پرنده باش

آن پرنده ای که عاقبت

قله سپید صبح را

فتح کرد

پی نوشت : متن ادبی مقدمه و شعر موخره از عرفان نظرآهاری.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − چهار =

بستن
بستن