سبلان
شب مانی در قله
1393/06/02
مثل یه میدان مغناطیسی قوی داشت ما رو میکشید سمت خودش ، سال پیش این مسیر رو رفته بودیم با آقا سعید (درگاهی) . مسیر کسری و هرمها و شب مانی در قله سبلان ، این بار با آقا سعید و دوستان تهرانی هماهنگ شده بودیم ولی دو روز مانده به برنامه کنسل کردن و ما ماندیم تنهای تنها مثل خیلی وقتها .
بدجوری حس یک شب مانی تو قله سبلان کنار دریاچه تو سرمون بود به همین خاطر تصمیم گرفتیم دو نفره از مسیر شمال شرقی بریم.
پنج شنبه شیفت روز بودم و حبیبه آخرین امتحان دوره کارشناسی رو داشت .قرار بر این شد که حبیبه کوله ها رو آماده کنه و بعد از رسیدن من راه بیافتیم . ساعت 9 شب حرکت کردیم سمت تبریز و اهر و مشکین شهر ولاهرود ..
عادت به رانندگی در شب رو ندارم . تو مسیر اهر- تبریز ساعت 12 بود که دیدم خوابم میاد .کنار یک پمپ بنزین نگه داشتم و خوابیدیم. از روی تنبلی چادر نزدیم و چادرمون شد ماشین!
ساعت پنج و نیم صبح روز جمعه حرکت کردیم ولی اینبار از مسیر هریس .همیشه از اهر میرفتیم ولی اینبار این مسیر رو امتحان کردیم. تقریبا 40 کیلومتر راه کوتاهتر میشه ولی چون جاده پیچ در پیچ و کوهستانیه راه رو دورتر می کنه.طبیعتش زیبا بود .جاده تا ارتفاع 2500 متری بالا میرفت . چادر عشایر همه جا به چشم می خورد و گله های گوسفند تمام کوه ها رو پر کرده بودن. تو مسیر یه نیسان با بار هندونه واستاده بود و دست تکان میداد پیاده شدم و بعد از پرس و جو فهمیدیم هم بنزین تموم کرده و هم فیوز پرونده بود که بعد از رفع مشکل و دادن دو هندونه به ازای کمک اونم به زور به راهمون ادامه دادیم.
ساعت 10 صبح رسیدیم به آبگرم شابیل که بیس کمپ جبهه های شمال شرقی و غربی و مسیرهای یخچال شمالی و گرده سبلان محسوب میشه. بعد از اینکه توی شلوغی که مخصوص روزهای تعطیله مراکز توریستیه تونستیم یه جای پارک پیدا کنیم متوجه شدیم خانمی در اثر شنا تو آبگرم بدحال شده که به کمکش رفتیم و به یاری آموزش های دوره های مختلف امداد و نجات که اغلب مواقع به دردمون می خوره تونستیم با دارو و اکسیژن درمانی رفع خطر کنیم و بعد با ماشین راهیش کردیم به نزدیک ترین اورژانس.
دیر شده بود ولی سریع آماده شدیم و ساعت 10:50 به سمت پناهگاه حرکت کردیم و باز ما بودیم و سبلان با همه زیباییهاش که فرق نمیکنه چه ماهی و چه فصلی باشه سبلان همیشه زیباست.
ساعت یک رسیدیم پناهگاه که حسابی شلوغ بود و البته بیشتر این شلوغی مربوط میشه به اینکه متاسفانه خیلی از کوهنوردا از شابیل تا پناهگاه رو با ماشین های لندروور میان اونم با مبلغ گزاف نفری 12500 تومان!! و تعجب میکنن وقتی کوهنوردی رو می بینن که پیاده تا پناهگاه اومده !
بعد از استراحت و پر کردن فلاکس چای مسیر رو ادامه دادیم.
تو مسیر یکی از دوستان عزیز دوران اردوهای هیمالیا نوردی آقا خلیل رو دیدیم و بعد از کلی خوش و بش و یاد اتفاقات تلخ و شیرین اردوها از هم خداحافظی کردیم
تو ارتفاع 4000 متری نشستیم برای ناهار و استراحت تو همین حین آقا سید(شیدای سبز) یکی از دوستان و بازدیدکنندگان سایتمون پیامک داد و یادی ازش کردیم.
ساعت 6:15 رسیدیم قله چون کوله ها سنگین بود و تا قله کشیده بودیم خیلی خسته شده بودیم ولی ناز و کرشمه دریاچه خستگی رو از تنمون در آورد.
سریع چادر رو زدیم و از خلوت دریاچه و قله تا میتونستیم استفاده کردیم و جای تک تک دوستان رو خالی کردیم و تو چادر دلی از عزا در آوردیم . آخرین تیم ساعت 9 شب بود که رسید قله و بعد گرفتن عکس راهی پناهگاه شدن و امید ما برای همراهی حداقل یه تیم در کنارمون به بن بست خورد. چون تو این فصل تو این منطقه خرس ها برای پیدا کردن غذا همه جا پرسه میزنن و گاهی خطرناک میشن و ما امیدوار بودیم یک تیم دیگه هم اونجا باشه که نشد.
خدا دید خیلی داریم فرعونی میکنیم و خیلی خوش میگذره خواست یه ذره از قدرت بی انتهای خودش و مخلوقاتش رو بهمون نشون بده تا شکر نعمت کنیم . ساعت 10 شب تو چادر داشتیم شام میخوردیم که یک صدا باعث شد ساکت بشیم و گوش هامون رو تیز کنیم که فهمیدیم آقا یا خانم خرسه تشریف آورده با ما شب مانی کنه!!! اولش واقعا ترسیدیم و زود غذا رو گذاشتیم تو نایلون و دو تا کاپشن پیچیدیم دورش و بعد تو کوله مخفی کردیم تا بوش بیرون پخش نشه . با سوت کوهنوردی و ظروف غذا شروع کردیم به سر و صدا کردن که خرسه اولش ترسید و فرار کرد ولی باز سر و کله ش پیدا شد و گوششم به سروصدای ما بدهکار نبود. تمام آت و آشغالای اطراف دریاچه رو که به لطف کوهنورد نماها تو این فصل زیاد هم هستن رو جستجو کرد و هرچی گیرش اومد خورد.فقط سرو صدای ما باعث میشد به چادرمون نزدیک نشه .حسابی خسته بودیم و بدجوری خوابمون میومد ولی احتیاط رو از دست ندادیم و به حالت شیفتی خوابیدیم . دوباره ساعت یک بامداد اومد و بعد از نیم ساعت رفت و این بار تونستیم تا ساعت پنج و نیم بامداد بخوابیم و در آخر برای خوردن صبحانه تشریف فرما شد که نزدیک ساعت شش با صدای اولین گروه کوهنوردا که رسیده بودن قله ، بیرون رفتم و سوت زدم تا فرار کنه و به کوهنوردای دیگه آسیب نرسونه .
بعد از خوردن صبحانه و جمع کردن چادر به سمت پناهگاه و شابیل راه افتادیم. جالب بود که اخبار قبل از خودمون میرسید پایین! تو مسیر آقایی لقب رقصنده با خرس رو بهمون داد ! و تو پناهگاه همه از ماجرای ما خبر داشتن ! اتفاقات افتاده در این برنامه که شامل نیسان تو راه مونده و خانومی که حالش بده شده بود و در آخر خرس رو آنالیز کردیم و به خیلی چیزها رسیدیم و فهمیدیم . ظهر ساعت 2 رسیدیم شابیل و سریع آماده برگشت شدیم که تا شب برسیم خونه.
پی نوشت:
- لطفا اضافه مواد غذای خود را در طبیعت به خاطر ترحم به حیوانات بیرون نریزید تا بد عادت نشوند. در ضمن آشغال قوطی های کنسرو باعث مرگ خرس ها می شود. چون خرس بعد از لیسیدن قوطی ها که زبونش خونریزی می کنه دائما با شنیدن بوی خون اون رو می مکه تا جایی که می میره.
- اطلاعات کاملی در مورد رفتار حیوانات وحشی کوهستان از قبیل خرس و گرگ و … داشته باشید تا در مواقع زنده مانی بتوانید استفاده کنید.