اروپاایتالیاجهانگردیسایکل توریسمشهرگردی

تور سایکل توریسم اروپا روز بیست و سوم و بیست و چهارم

روز بیست و سوم

فرارا

چهارشنبه 11 فروردین

امروز راه سختی رو در پیش داریم و باید دل به پست و بلند جاده بدیم چون مسیرمون دوباره به سمت شرق هست که یه رشته کوه هم وسطشه. نقشه ارتفاعی شو که نگاه می کنیم حدود چهل کیلومتر سربالا داره و بقیه ش سرپایین و کفیه که سر جمع 140 کیلومتر باید تا شهر فرارا رکاب بزنیم. صبح زود از هتل خارج میشیم و با فلورانس خداحافظی می کنیم.

یه پانزده کیلومتری تا پای شیب فرصت داریم تا بدنمون رو گرم کنیم و بعد نوبت سربالایی هاست ! البته شیب تندی نداره ولی ممتد و بی پایانه. از پراتو شروع میشه و تا چند کیلومتر بعد از مونته پیانو ادامه داره.تا برسیم به بالاترین ارتفاع مسیرکه هزار متر هست  ساعت 12 شده و حسابی خسته شدیم .سرپایینی ها رو بسرعت پیش میریم و خودمون رو به شهر بولونیا میرسونیم.

بولونیا که bologna  نوشته میشه از جمله شهرهای بزرگ ایتالیاست و آثار باستانی متعددی داره که ما وقت دیدنشون رو نداریم. تو خروجی شهر که خلوت و بی سروصداست برای ناهار توقف می کنیم. بقیه مسیر کفیه و ما باز به ارتفاع صفر رسیدیم !

مسیرمون تا فرارا به قدری زیباست که خستگی راه رو فراموش می کنیم . تمام راه پر از باغهای انگور و گلابیه. درخت ها تازه شکوفه دادن و سبزه ها تر و تازه هستن. مثل اول بهار که همه چیز شادابی فوق العاده ای داره. نکته جالب توجه نحوه آرایش درخت هاست که باغداران تمام درخت ها رو جوری هرس کردن که بسیار منظم و زیبا دیده میشن. البته باردهی این روش هرس کردن هم بالاست و محصول باکیفیت بدست میاد. درخت های گلابی با شکوفه های سفیدشون مثل سربازان در ردیف هایی منظم چیده شدن و حتی یک شاخه هم پاشو از گلیمش درازتر نکرده ! بالای باغهای انگور توری هایی تعبیه شدن که در مواقع باد و باران بی موقع تمام آسمان باغ رو تحت پوشش قرار بدن تا محصول از بین نره.

تو این مناطق درخت گل عشاق هم زیاده و تو بهار که فصل گل دهی شون هست بسیار زیبا میشن. توی مسیرمون تعداد زیادی از این درخت ها بودن که گل هایی به رنگ صورتی و قرمز و سفید داشتن. امروز درخت های مسیرمون نصف گل هاشون رو زمین ریخته بود و با گل های روی شاخه ها تقارن زیبایی بوجود آورده بودن.

برای ده کیلومتر آخر وقت زیادی تلف کردیم چون برای هر منظره ای مبهوت شدیم و دم به دقیقه پیاده میشدیم تا ذوق کنیم ! بالاخره به فرارا میرسیم و از وسط شهر به دنبال آدرس دوستمون می گردیم. از کنار چندین آثار باستانی رد میشیم و به خودمون وعده میدیم که فردا برای دیدنشون برمیگردیم. امروز و فردا مهمان دوستانمون فائزه و مهرداد هستیم که جفتشون دانشجویان دوره دکتری هستن که تا سال دیگه درسشون تموم میشه و برمی گردن ایران.

روز بیست و چهارم

پنجشنبه 12 فروردین

صبح بعد از صبحانه راهی میشیم تا از دیدنی های شهر بازدید کنیم. اولین چیزی که تو فرارا قبل از هرچیزی جلب توجه می کنه تعدا زیاد دوچرخه سوارها هستن. البته تمام دوچرخه ها مدل شهری اند و دوچرخه حرفه ای خیلی کم وجود داره. دوچرخه های شهری هم اغلب درب و داغون هستن چون دزد دوچرخه زیاده و مردم برای اینکه دزدها به اموالشون طمع نکنن دوچرخه های کهنه سوار میشن ! اینجا چراغ راهنمایی مخصوص دوچرخه هم وجود داره و تمام شهر مسیرهای دوچرخه هست تا مردم براحتی به محل کار و مراکز خرید و غیره رفت و آمد کنن.

دور تا دور بافت قدیم شهر که فضای وسیعی هم هست توسط دیوار محصور شده و عرض دیوار بقدری هست که روی اون مسیرهایی برای پیاده روی و دویدن وجود داره. پشت حصارها هم تبدیل به فضاهای سبز شدن که محل مناسبی برای گردش و ورزش هست. بجر دیوار ها و برج هاشون یه قلعه وط شهر موجوده . جالبه که این قلعه درون یه استخر بزرگ آب قرار گرفته و از چهار طرف درب های بزرگ تعبیه شدن تا بعنوان پل ازشون استفاده بشه. روبروی قلعه هم یه کلیسای بزرگ هست و اطراف این بناها بازارهای محلی وجود دارن.

کمی توی خیابون ها و کوچه پس کوچه ها پرسه میزنیم تا دوستانمون تماس می گیرن و محل ملاقات رو اطلاع میدن. امروز قراره با مهرداد و فائزه و یه خانواده ایرانی دیگه که باهاشون دیشب آشنا شدیم بریم سیزده بدر ! میریم سمت یکی از همین فضاهای سبز پشت دیوارهای قدیمی . فضای بسیار بزرگیه و مردم زیادی رو در خودش جا داده. عده زیادی مشغول تمرین دو هستن. پدرو مادرها اومدن تا بچه هاشون بازی کنن. عده زیادی هم سگ هاشون رو آوردن تا با سگ های دیگه دنبال بازی کنن ! اصلا این قضیه نگهداری سگ ها رو اونم با این تعداد نمیتونم هضم کنم ! انگار مردم شرطی شدن که حتما یه سگ نگه دارن. خود فائزه هم تایید می کرد که اینجا تعداد سگ ها از آدم ها بیشتره !

لیلی و امیر روی چمن ها یه زیرانداز پهن کردن و منتظرمون هستن. این دو تا یه دختر هم دارن به اسم لیوزا که الان مدرسه ست و ده سالیه ساکن فرارا هستن. خواهر امیر هم سر میرسه و دور هم یه روز قبل از سیزده بدر در جمع دوستان مهربانمون لحظات زیبایی رو سپری می کنیم.

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − پنج =

بستن
بستن