آذربایجان غربیایرانگردیکوهنوردی

کوه قلات شاه

قلات شاه

1394/09/05

تا نقش خیال دوست با ماست

ما را همه عمر خود تماشاست

آن جا که وصال دوستانست

والله که میان خانه صحراست

وان جا که مراد دل برآید

یک خار به از هزار خرماست

……

 

بعد از مدت ها فرصتی دست داد تا بتونیم با دوستان سامرند نقده دیداری تازه کنیم . برنامه این هفته شون قلات شاه بود که باهاشون هماهنگ شدیم و در برنامه حضور پیدا کردیم. نه تنها قله قلات شاه و سایر قلل منطقه بلکه خود نقده و شهرهای اطرافش برام جدیدن ولی نیما تا حدودی آشنایی داره. پنجشنبه صبح زود حرکت می کنم و میرم دنبال نیما که دیشب شیفت شب بود. ساعت 6 از کارخونه راهمونو ادامه میدیم در حالیکه جاده رو مه گرفته و حرکتمونو کند می کنه. از ملکان و میاندوآب می گذریم و تا برسیم نقده 2 ساعت تو راه بودیم. نیما محل قرار رو مارک کرده و بدون زحمت از روی جی پی اس پیداش می کنیم. کنار پارک زنده یاد اوراز (یا همون پارک معلم) مشغول پوشیدن کفش و لباسمون می شیم و تا 8ونیم بقیه دوستان هم میرسند. آقای امین پارسا و توفیق حاجی که از برنامه سبلان باهاشون آشنا بودیم. آقای سالار آهنگر سرپرست برنامه ،  آقای معروفی معلم تاریخ که از اطلاعات تاریخیشون تو برنامه خیلی استفاده کردیم و آقای صلاح رحمانی.

نیما ماشین رو می بره خونه آقای حاجی پارک می کنه و بعد با یه دستگاه مینی بوس راه میافتیم. شهر نقده متشکل از مردمان ترک و کرد هست که دوستان ما تو گروه سامرند کرد هستن. گاهی وقتا که با هم شروع می کنن به کردی حرف زدن ما احساس می کنیم اومدیم برنامه برون مرزی ! ولی تا آخر برنامه تونستیم یه چیزایی یاد بگیریم .

از جاده پیرانشهر راهمون رو جدا می کنیم بسمت دره چغری. سر این دو راهی که 30 کیلومتری با پیرانشهر فاصله داره سنگ های افسانه ای خورنج نزدیک روستایی به همین اسم قرار گرفتن که از دور می بینشون. سنگ های عظیم الجثه که تو سرما گرمند و تو گرما سرد. روستاهای کوزه گران ، خلیفان ، دشت قوره ، کانی بداق ، کانی ملا و در نهایت لیک بن رو پشت سر میذاریم . جاده بجز در چند قسمت تماما آسفالته و خط کشی هاش زردرنگه که باعث تعجبمون میشه. گویا امتداد کانال آبی که قراره آب زاب رو به دریاچه ارومیه برسونه از این حوالی می گذره و گفته میشه این جاده تا چند وقت دیگه مسدود خواهد شد.

ابتدای تنگه گه لو پیاده میشیم. پیش رومون دره ای قرار گرفته متشکل از صخره های بلند نوک تیز ، گرده ها و دیواره های وسوسه انگیز و رودخانه ای پر آب که گفته میشه الان فصل کم آبیشه. با آبی زلالتر از دل عاشق. چشمه های جوشان و درخت های تن به پاییز سپرده.

از جاده جدا میشیم و از پاکوبی که ما رو به بالادست میبره ادامه میدیم. هوا ابریه ولی سرد نیست. ابرها شکل های عجیبی دارن که انگار از طرف دره زیر پاشون حسابی تحت فشارن. همون دره که صخره های زیبایی داره. این دره برای سنگ نوردها یه بهشته ! هرچی یه سنگنورد  تنبل لازم داره اینجا فراهمه ! جاده ای که تا پای سنگ امتداد داره ، چشمه های پر آب ، هوای معتدل و اغلب خنک و یه دره پر از سنگ و صخره و بولدر و دیواره !

بعد از سه ساعت کوهپیمایی به محل کمپ میرسیم. دو تا کلبه که مال دامدارهاست ولی درشو تو این فصل ها باز میذارن تا کوهنوردا استفاده کنن. کلبه کوچکتر رو انتخاب می کنیم تا گرم کردنش راحت تر باشه. یه اتاق که گنجایش 9-10 نفر رو داره با یه بخاری هیزمی و چراغ نفتی. تو محوطه حصارهایی برای نگداری گوسفندها هست و دو تا دستشویی و البته شیر آب که یه وقت زحمتمون نشه دو قدم بریم پایین از رودخونه آب برداریم !

جایی که هستیم منطقه سرشاخان نام داره که قلل زیادی رو شامل میشه . قلات شاه با ارتفاع 2700 متر یکی از اینهاست . این قله مابین سه شهر نقده و پیرانشهر و مهاباد قرار گرفته و تنها از یال جنوب غربی قابلیت صعود داره. در بهار انبوه لاله واژگون های قرمز و زرد رو در دامان خودش پرورش میده. از بالای قله سنگیش میشه همه منطقه سرشاخان رو نظاره گر بود.

آقای یوسف پارسا هم به جمعمون اضافه میشن  و بعد خوردن ناهار ساعت 2ونیم به سمت قله حرکت می کنیم. از پایین کوه همه جا برف پوش شده و بالاتر که میریم عمقش بیشتر میشه. برفی پودری که با هر وزش باد توی هوا به رقص درمیاد و به صورتهامون می کوبه.تا برسیم به زیر سنگ های قله سرعت باد هم بیشتر شده و آفتاب در حال افوله. عجله داریم تا نور هست خودمونو برسونیم قله و عکاسی کنیم. قله رو کمی دور میزنیم تا برسیم به مسیر صعود. از اینجا به بعد دوربین هاست که زیبایی ها را ثبت می کنند و آفتاب با آن غروب تماشایی غوغا می کند…

مسیر برگشت رو در پیش می گیریم و سرخوش از اینکه لحظه هایی ناب رو در کنار دوستانی عزیز و همدل به خوشبختی سپری کردیم و چه بهره ها که نبردیم از باهم بودن ها ، دوستی ها و ثانیه های عمرمان.

توی تاریکی و با نور چراغ پیشانی پیش میریم و ساعت 7 میرسیم به کمپ(مدت زمان صعود دو و نیم ساعت). بچه ها یه فن مهندسی روی بخاری اجرا می کنن و بعد همگی از گرمای مطبوعش تا صبح لذت می بریم. تصور یه کلبه وسط کوههای برف گرفته توی سوز سرما که توش نشسته باشی کنار بخاری هیزمی و چای داغ با آب چشمه های زلال بخوری و تو نور چراغ نفتی زل بزنی به چهره شاد و سرشار از زندگی دوستانت … این تصویر تو هر سرمایی دل آدمو گرم می کنه.

جمعه صبح ساعت 7ونیم بیداریم . در کمال آرامش و فارغ از هر دغدغه ای مشغول خوردن صبحانه میشیم. گویا اینجا جهان دیگری ست و ما موجوداتی ماورایی . بعد تا بچه ها کلبه رو تمیز و مرتب کنن منم میرم یه چرخی بیرون میزنمو ریه هام رو از هوای زندگی بخش صبح پر می کنم. چند تا عکس می گیریم و راه میافتیم.

ساعت 1 میرسیم به ابتدای گه لو و تا مینی بوس برسه وقت کافی داریم ناهار بخوریم . آقای معروفی راهنمایی مون می کنن سمت کانی رش که یه چشمه پرآب و زیباست . اینجا در بهار و تابستان یه تفرجگاه هست  در واقع هر جا جاده باشه آدم ها هم هستن. ناهارمون رو صرف می کنیم و میریم کمی اطراف رو تماشا می کنیم.

با مینی بوس برمی گردیم نقده و میریم منزل آقای حاجی. هم با خواهرشون آشنا میشیم که ایشونم کوهنوردن و هم عکسهای برنامه رو ازشون می گیریم .

 عکس شماره 1 پانوراما از منطقه 

 عکس شماره 2 پانوراما از منطقه  

 

پی نوشت:

  • عکس ها از آقای توفیق حاجی
  • با تشکر از دوستان گروه سامرند نقده

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − 6 =

بستن
بستن