آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی

عروس کوهستان سهند

کوه سهند

7/2/1391

کوه سهند عروس کوهستان

کوه ها بال پرواز اند برای آنان که عاشق اند.

وقتی اردیبهشت سهند میرم مفهوم اردیبهشت ملموس تر میشه برای خودش یک بهشت هست

سبلان با ما قهر کرده ولی سهند آغوش خودش رو به ما باز کرد تا این هفته ام زیبا ببینیم. قرار شد بریم سهند و با جعفر آقا یار همیشگی سهند هماهنگ شدیم و هادی کریم پور هم با ما بود شدیم چهار نفر و یار و هم پای من حبیبه جان.

ساعت 6 صبح پنج شنبه حرکت کردیم و ساعت 7 روستای کرده ده بودیم و سگهای روستا خودی نشون دادن و رفتن و ما موندیم و زیبای استوار سهند.

جاده برفش رو آب کرده بود و فقط قسمتهای پبچ جاده برف بود که هم برف و هم گل اجازه اومدن ماشین رو نمیداد. زیبای مسیر من رو مست کرده بود و ترکیب رنگ زیبای رو کوهستان به خودش گرفته بود سبز و سفید قهوه ای و آبی و صدای جوشیدن آب در اطرافم من رو قلقلک میداد .

توی مسیر یک جانوری دیدیم که من تا به حال ندیده بودم و بسیار زیبا بود میگن موش هست ولی هم شبیه خرگوش بود که سایز موش بود و هم شبیه سنجاب و با دمی دراز که انتهای دمش گرد بود حبیبه میگفت موش دم شلاقی هست ولی من نشنیده بودم.

صبحانه رو تو مسیر خوردیم و دوباره راه افتادیم و بعد از دو ساعت رسیدیم چهل چشمه و جانپناه سهند  چادر ها رو زدیم و بساط ناهار رو آماده کردیم و این بار خوردنی فراوان بود و به قول حبیبه دیزدن دی!

ناهار رو خوردیم و استراحت کردیم و بعد گذر یک ابر بارشی ساعت دو به سمت قله حرکت کردیم و تو مسیر فقط چشمم اطراف بود و مثل یک پرنده داشتم پرواز میکردم و ساعت 4 رسیدیم قله و سهند این بار اجازه داد راحت صعودش کنیم .

 

یک ربع بر روی قله موندیم و عکس گرفتیم و سرازیر شدیم پایین و سهند خواست حال حسابی بهمون بده و از قله برف شروع شد و زمین سفید سفید شد و نزدیکیهای جانپناه برف قطع شد  ساعت 6 رسیدیم جانپاه و استراحت کردیم و قرار شد فردا صبح برگردیم .

یک تیم از تهران اومده بود تو پناهگاه مستقر شده بودن و منو حبیبه یک سر به اونا زدیم و احوالی پرسیدم .

فردا صبح ساعت هشت روز جمعه حرکت کردیم  و تو مسیر هادی و جعفر آقا از سبزی های کوهی چیدن و منم از فرصت استفاده کردم و نزدیکیا یک گله گوسفند بود از چوپون خواستم یکم برام شیر تازه گوسفند بده به همین خاط یه نیم ساعتی دنبال گوسفندا رفتم تا تونستیم یه نیم لیتری شیر جمع کنیم .

آخر برنامه رو هم با ماشین سواری تموم کردیم چون دوتا ماشین کمک دار اومده بودن دو جاده خاکی تمرین کنند که ما رو هم برداشتن و رسوندن مراغه که کلی با ماشین سواری با مدل بلوچی حال کردیم.

پی نوشت:

  • اعضا شرکت کننده : جعفر عبادی(سرپرست) ،هادی کریم پور ، نیما زکی ، حبیبه علوی

 

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − پنج =

بستن
بستن