ایرانگردیقزوینکوهنوردیمازندران

صعود به قله 4200 متری خشچال

خشچال 4200 متر

24-25-26 اردی بهشت 94

پنجشنبه ساعت 11 صبحه که نیما میاد دنبالم و منم از اداره مرخصی ساعتی می گیرم. دیشب خودش شیفت شب بود ولی گفت میام همه کارا رو انجام میدم. توی این چند ساعت صبح هم کوله ها رو بست هم یه وعده غذا درست کرد هم ماشینو برد معاینه فنی و چند تا کار دیگه . قیافه ش در حال دویدن بود ! و خیلی تماشایی … با این تفکر که فقط عشق و علاقه ما به کوه و طبیعته که نمیذاره خسته بشیم. خوشا دویدن ها و عرق ریختن هایی که در راه عشقت صرف بشه. بعدش میریم مهران رو از مغازه ش برمیداریم و نفر چهارم کوله رضاست ! خودش قراره تو قزوین بهمون ملحق بشه.

جاده مراغه- هشترود هرچند خطرناک و پر از چاله چوله ست ولی توی این فصل به زیبایی بهشته. مزارع وسیع گندم و جو تمام تپه ها و چشم انداز ها رو تا جایی که چشم ها توان تماشا دارن به رنگ سبز درآوردن و فواره های بی شماری مشغول آبیاری اند.

ساعت 5 توی عوارضی های قزوین در به در دنبال رضا می گردیم ! قراره از تهران بیاد و آخر سر تو عوارضی کرج (قزوین) پیداش می کنیم. میریم سمت جاده الموت تا قبل از تاریکی خودمونو به مقصد برسونیم و تو این مدت فرصت کافی داریم که حسابی از خجالت رضا بخاطر دردسراش دربیایم !

جاده پر پیچ و خم و زیبای الموت به زیبایی پارسال نیست. سرسبزیش کمتره و بخاطر تعطیلات حسابی شلوغ. 66 کیلومتر راه رو توی 2 ساعت طی می کنیم و در حالیکه هوا تاریک شده به دریاچه اوان می رسیم. قراره امشب کنار دریاچه بمونیم پس جایی رو انتخاب می کنیم که زیاد شلوغ نباشه و صدای قورباغه ها هم مخل آسایش نشه.

جمعه با طلوع آفتاب وسایلا رو جمع می کنیم و چند تا عکس از دریاچه زیبا می گیریم. با ماشین میریم سمت مدرسه که بالای روستا قرار داره ( روستای وربن). ماشین رو تو مدرسه جا میذاریم و کوله به دوش مسیر بالادست رو پیش می گیریم. از کنار باغهای کوچک می گذریم و به چشمه گلپری میرسیم. توقف می کنیم برای صبحانه که یه گروه قزوینی هم میان بهمون میرسند. سرپرستشون آقای علی مرد خوش اخلاقیه و کلا ده دوازده نفری میشن.

به راهشون ادامه میدن و ما هم با ایجاد کمی فاصله به راه میافتیم. جی پی اس مسیر رو داریم و مشکلی از بابت تعیین مسیر نخواهیم داشت. گاهی دو تیم به هم میرسن که باعث میشه تصمیم بگیریم سرعتمونو زیاد کنیم و جلوتر بریم.

کوههای بلند نوک تیز با دامنه های پرشیب و انواع گونه های گیاهی که هر چه ارتفاع می گیری گیاهان جدیدتری رو می بینی که پایین ترها وجود نداشت . انگار طبقه بندیشون کردن و برای هر تکه از مسیر یه نوع گیاه گذاشتن! ریواس خیلی کمه. البته الان کمی زوده برای ریواس و خیلی هاشون هنوز درنیومدن. آنچه موجوده خیلی تر و خوشمزه ست. هرچه جلوتر میریم هوا دگرگون میشه. باد تندی در حال وزیدنه…

چهار ساعت بعد میرسیم به پناهگاه و قله خشچال نمایان میشه. موقعیت این قله طوریه که تنها با نزدیک شدن به پناهگاه خودشو نشون میده و پشت چندین یال و راسه. معدن کنار کوه فعالیت نمی کنه. چون هنوز برف زیادی روی جاده ها هست و هوا سرده.

در پناهگاه بسته ست و باد شدت بیشتری پیدا کرده . چند لگد محکم به در پناهگاه میزنیم به این امید که اگه گیر کرده باز شه ! یه نفر داخلشه و میاد در رو برامون باز می کنه. قفلشو که نگاه می کنم با هیچ نوع لگدی قادر به باز کردنش نبودیم ! آقایان دو نفر کوهنورد قزوینی اند که به گرمی ازمون استقبال می کنن و چای تعارفمون می کنن.

پناهگاه دو تا اتاق و یه آشپزخونه و تجهیزات پخت و پز از جمله کپسول و اجاق گاز داره و اتاق ها با شیاپ جانگ کاملا پوشیده و گرم و نرمه. آب از چشمه بغل پناهگاه تمام سال جاریه. دو تا هم سرویس بهداشتی موجوده . توی اتاقی که دوستان قزوینی هستن وسایلامونو جابجا می کنیم و میریم نیم طبقه بالایی اتاق که برای 4-5 نفر ظرفیت داره. تیم قزوینی ها هم با سر و صدای زیاد از راه میرسن و میان تو همین اتاق چون اونیکی بوی نفت میده .

یک دو ساعتی استراحت می کنیم و بعد برای صعود قله میزنیم بیرون. هوا هنوز بادیه و ابرها قله رو دوره کردن . زودتر حرکتمون رو شروع می کنیم تا با تیم قزوینی ها فاصله زمانی داشته باشیم. از پناهگاه تا قله راه زیادی نیست و میشه دو ساعته طی اش کرد ولی تو مسیر برفچالهایی هست که اگه مواظب نباشی تا ته دره سر می خوری . دره هایی با شیب تند و صخره های نوک تیز توی مسیرشون. خط الراسی هم که پیمایش می کنیم اغلب نوار کم پهنای نوک تیزیه و از یک ساعتی قله باید دست به سنگ بشی و شیب های بدقلق رو رد کنی.اما همین شیب ها و صخره ها وقتی زیر پات باشن مناظر فوق العاده زیبایی رو بوجود میارن.

روی قله زیاد معطل نمی کنیم و بعد چند تا عکس برمی گردیم پایین. تیم قزوین تو مسیر صخره هاست. براشون آرزوی موفقیت می کنیم و برمی گردیم پناهگاه.

شنبه قبل از بیدار شدن بقیه تیم ها میزنیم بیرون و مسیر برگشت رو در پیش می گیریم به اندازه کافی فرصت داریم تا از ریواس های توی راه بهره مند بشیم و صبحانه رو تو فضایی خواستنی صرف کنیم. جاده الموت هم که موقع رفت به شب خوردیم و نتونستیم ببینیمش حالا میشه دل سیر تماشا کرد.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − سیزده =

بستن
بستن