ایرانگردیدوچرخه کوهستانزنجان
سد تهم زنجان
دوچرخه کوهستان
1391/04/01
مسیر سد تهم زنجان
انگار این کنسلی ها افتاده بودن تو دور تسلسل (همان ریپید !) بعد از کنسل شدن لنین ! خواستیم دلی از غم دربیاریم که دماوند و سبلانمون هم به کنسلی خورد. این آخری بخاطر وجود رزمایش تو منطقه بود. خوب اگه قراره رفتن قسمت ما نشه بهش زور نمیگیم. مسالمت آمیز برنامه رو تغییر میدیم!
از چهارشنبه که نیما اومد زنجان که بریم سبلان و نشد ، به n نفر زنگ زدم تا بلکه چهار نفر برا یه برنامه جور کنم. ولی دریغ از اونهمه رفیق شفیق ! آخرش رضایت دادیم با بتول و رشاد بریم دوچرخه. دنگ و فنگش زیاد بود. مثلا پیدا کردن دو تا دوچرخه. چون مال خودمون تو مراغه مونده.
به هر جان کندنی بود بالاخره جور شد و جمعه صبح حوالی 7 راه افتادیم سمت سد تهم. رشاد یه کوله بزرگ برداشته بود که توش یه هندونه و یه خربزه هم پیدا بود! اولین بار باهاش میرفتیم برنامه و کاراش برام عجیب بود.
آخرین خونه های الهیه رو که پشت سر گذاشتیم بارون گرفت و چه بارونی. همه چیز زیبا شد. تندتر رکاب زدیم که رعد و برق نزنه مرحوم شیم.
بالای سد که میرسی باقیش سرازیریه و دریاچه سمت چپته و تا اون دورها ادامه داره. میریم تا دور و یه جایی قبل از تموم شدن آب می پیچیم سمتش و میریم ساحلش که جای خلوت و خوش بر و نقشیه. تا بحال اینجا نیومده بودم. یه عده داشتن ماهی میگرفتن که البته مجاز نیست.
زیر درختای باغ نشستیم و صبحانه مفصلی خوردیم. بعدش به سرمون زد که ما هم ماهی بگیریم. رشاد گفت بریم شارشار که جای بهتریه. دوچرخه ها رو برداشتیم و از وسط باغها و آبراهها رفتیم سمت جاده. جاده ای که میره سمت امامزاده حمزه و محل معروف شارشار (که آخرشم نفهمیدم دقیقا کجا بود!)
سر پایینیهای جاده رو که میرفتیم تو فکر برگشتش بودم! هر فرودی را فرازیست(خرق عادت کردم از برعکس فلسفه مربوط استفاده کردم!). نرسیده به ده پیچیدیم سمت باغات و انقدر ادامه دادیم که دوباره رسیدیم به آب. آب همون دریاچه . رشاد که خودش بچه شماله و به خودش عمری ماهیگیری کرده رفت و تورشو بست. اون اطراف کلی تور دیگه هم بودن که معلوم نبود صاحباش کجان.
اولین بار بود یه عملیات ماهی گیری رو تماشا می کردم. دوست داشتم تو تور یه چیزی باشه . رشاد که رفت تورو جمع کنه طرف دیگه شو با نیما داشتیم جمع می کردیم و مشتاق بودیم که ببینیم چیزی گیرمون اومده یانه. گزینه “یانه” درست میباشد! حتی یه قورباغه هم گیرمون نیومد!
ولی اونقدرام بدشانس نبودیم. تو یه تور دیگه که صاحبش اجازه برداشتشو بهمون داد سه تا ماهی بود. یکیشو نیما با مهارت خاص خودش آماده کرد و پخت .دوتای دیگه دو برابر قدشون کرم داشتن!
بساطمون رو جمع کردیم و رفتیم سر وقت همان فرازی که نقلش رفت. راه آمده رو برگشتیم و خودمون رو رسوندیم به جاده تهم. تازه این اول راهه چون که باید سربالایی سد رو هم رکاب میزدیم. قبلا این مسیر رو رفته بودم. سختی خاصی نداره ولی رشاد گفت یه راهی از وسط کوه می شناسه که مستقیم میره به امند.
میدونستم از امند به تهم اگه از بین کوهها بیای خیلی نزدیکه ، منتها با پای پیاده ولی از وجود جاده بیخبر بودم.گفتم بریم و مسیر رو بشناسیم. زدیم تو جاده خاکی و هی رکاب زدیم. یواش یواش شیب انقد زیاد شد که نمیشد رکاب زد. بعدش هم دیگه جاده ای در کار نبود. یه مسیر مالرو که دو طرفش علفهای بلندی بودن و شیب سر بالا رو انگار پایانی نبود. خلاصه گاهی دوچرخه رو هل میدادیم و گاهی رو دوش میبردیم ولی فحشایی که به رشاد میدادیم حتی برای لحظه ای قطع نمیشد! بالاخره رسیدیم بالای گردنه کوه ! که اونورش امند دیده میشد. با نیما پریدیم رو دوچرخه و همون مسیر مالرو رو سواره ادامه دادیم . در عمرم انقد به دوچرخه ، سواری نداده بودم !
رشاد گفت منتظر ما نشید . ما هم گازشو گرفتیم و یک کله رفتیم تا دم در خونه بتول. دوچرخه ها رو گذاشتیم تو راه پله و چون نیما برا برگشت بلیط داشت و وقتمون کم بود از بچه ها تلفنی خداحافظی کردیم و رفتیم.