آذربایجان شرقیایرانگردیسایکل توریسم

سایکل توریسم جاده هشترود

سایکل توریسم

جاده مراغه- هشترود

7 آبان 94

 

پشت هر کوه بلند

سبزه زاری ست پر از یاد خدا

وندر آن باغ کسی می خواند ، که خدا هست ، دگر غصه چرا

 

صبح که میزنیم به جاده ، سهند از دور پیداست. با اون یال و کوپال سپیدش … برف های تازه باریده شکوه تازه ای بهش بخشیدن و خاطرات دور و نزدیک از ذهنم عبور می کنن. روزهای سرد … روزهای سبز … برف ها و گلها ، یخ ها و رودها ، دوستی ها … و راه هایی که بایده رفتنشون… آدم هایی که بایده فهمیدنشون…

بار و بندیلمون رو بستیم یه سفر کوتاه بریم تا میانه. هم تمرینی کرده باشیم و هم دوچرخه های جدید رو تست کنیم. این دوچرخه ها مخصوص سایکل هستن و از جمله تفاوت هاشون با دوچرخه کوهستان نداشتن کمک ، داشتن زین پهن و راحت ، فرمانی متفاوت با کاربری های خاص سایکل ، 29 سرعته ، تایرهای باریک برای شتاب بیشتر ، قابلیت نصب ترکبند جلو و عقب و خورجین ها بصورت کاربردی و…

صبح زود حرکت می کنیم تا از دست همسایه ها در امان باشیم ! هوا سرد و سوزناکه ولی ما حسابی خودمونو پوشوندیم تا سرما نخوریم. ناگفته نماند یه ست لباس Base Layer برای این منظور خیلی کاربردی و بدرد بخوره. تا پلیس راه که تو 20 کیلومتری مراغه به هشترود هست ، جاده یک متری شانه آسفالته داره و با خیال راحت میشه توش رکاب زد ولی بعدش دریغ از یه سانت شانه ! میریم تا پایگاه هلال احمر که تو 25 کیلومتریه تا هم سلامی به دوستان پایگاه کنیم و هم صبحانه بخوریم.

دوستان هلال احمری بهمون لطف دارن و ازمون استقبال و پذیرایی می کنن . پایگاه ها امکانات خوبی دارن که تو مسافرت های سایکل میشه بعنوان محلی برای شب مانی و چتربازی روشون حساب کرد ! البته از قبل باید هماهنگی های لازم صورت بگیره.

هوا گرم شده و میتونیم بادگیرها رو دربیاریم ولی جاده شلوغ و پر ترافیکه و به خاطر نبود شانه مجبوریم بزنیم تو خاکی ! ماشین های بزرگ از جمله تریلی ها که تو سربالایی های جاده سرعتشونم کم میشه و پشت سرشون صف های طولانی سواری ها و نیسان ها سعی در گرفتن سبقت دارن این جاده رو به جایی پر تصادف تبدیل کردن. دیدیم خطرش زیاده و از طرفیم همش داریم تو خاکی رکاب میزنیم از نزدیکای نظر کهریزی تصمیم به برگشت می گیریم. تا اینجا بیشتر مسیر سربالایی بود پس مسیر برگشتمونو با سرعت پشت سر میذاریم و بعد از 90 کیلومتر رکابزنی میرسیم میدان مجلس که ورودی شهر محسوب میشه.

من با یه ماشین میرم خونه و ماشین و باربند رو برمیدارم و خودمو میرسونم به نیما  که تومیدان مجلس منتظرمه. همش به خاطر همسایه ها ! و ساعت سه بعداز ظهر خونه هستیم. هرچند برنامه نصفه موند و نتونستیم امشبو پیش دوستان هشترودیمون فریبا خانم و همسرشون باشیم ولی سفر کوتاه و باارزشی رو تجربه کردیم .

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × پنج =

بستن
بستن