آذربایجان شرقیایرانگردیدوچرخه کوهستان

روستای آشان

دوچرخه کوهستان

مسیر روستای آشان

1391/12/29

نرم نرمک میرسد اینک بهار

خوش بحال روزگار

خوش بحال ما که میریم تو دل بهار و با تمام وجود قورتش میدیم! این آخرین برنامه امسالمون حسابی بوی بهار میداد. دوچرخه ها رو برداشتیم زدیم به جاده. این روزا دلم بیشتر تنگ میشه برا رها شدن تو آغوش طبیعت. طبیعت پاک و سخاوتمند. بهار اومده پشت درها رو می کوبه کافیه چشمها و گوشهاتو باز کنی و یه بفرما بهش بگی تا از سر تا پاتو توی خودش غرق کنه. خدایا ممنون بخاطر این همه زیبایی و طراوت.

خودمم و خودش (نیما).این آخرین روز سال هیشگی نبود پایه بشه ما هم حسابی تک خوری کردیم. آخ که چه مزه ای میده دوتایی توی جاده ای رکاب بزنی که  همه جاش بهار داره غوغا می کنه و هر جا خواستی بایستی ،آروم بری ،داد بزنی! یا بزنی زیر آواز…

 ابرها ها آسمون رو حالی به حالی کردن. گاهی میرن جلو آفتابو می گیرن. یخ میزنم. آفتاب که میاد بیرون آدم دوس داره زیر تابشش ولو بشه.

میریم توی باغی که پیرمردی داره آبها رو بین درختاش قسمت می کنه. وقتی ازش میخوایم که توی باغش بشینیم شاید در اون لحظه از این متاثر بود که چیزی بیشتر از آن نداشت که ارزانی مهموناش کنه. برای مهربانی قیمتی نیست …

با الاغ چموش پیرمرد بر سر سوار شدنش به هیچ توافقی نمیرسیم و بی خیالش میشیم. میریم سمت روستای آشان. زیبایی را نهایتی نیست. چشم هام وقیحانه به هر طرف می دوند ولی سیری ناپذیرند. سهند زیبای پر برف از همه طرف دیده میشه.

سلامی به شهدای روستامیدیم و برمی گردیم.به نیما میگم: ولی من سیر نشدددددم ! میگه : اشتهات برای دفعه بعد که میخوایم بیشتر پیش بریم بهت انگیزه میده.

پی نوشت: 60 کیلومتر رفت و برگشت.

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + هجده =

بستن
بستن