دوچرخه کوهستان جاده قدیم ملکان

^{دوچرخه کوهستان}

^1391/12/11

^{مسیر مراغه ملکان جاده قدیم}

^{اسفند خبر میدهد از رویش نوروز}

^{از رویش نوروز خبر میدهد اسفند}

^{اسفند مگو سایه کش فصل بهار است}

^{این تهمت بیهوده به این باکره مپسند}

^{اسفند بهاریست در آغوش زمستان}

^{چون آتش پنهان شده در جان دماوند}

^….

^{خیلی دلم هوای سبلان کرده ولی مثل این که اجازه نمیده ! الان یه مدتی هست که منتظریم رخصت بده تا بتونیم به زیارتش بریم ولی ناز میکنه}

^{هوا مناسب کوه نوردی نبود وگرنه خیلی وقت کوه نرفتیم قرار بود بارش و باد باشه به همین خاطر تو فکر یک برنامه دوچرخه شدیم تا بتونیم تو این ماه زیبا پوست اندازی زمین رو ببینیم برا من که خیلی حرف داره از عظمت خدا بگیر تا بنده خدا.}

^{قرارمون ساعت 8 صبح پارک راه آهن دوچرخه هامون که هنوز خاک کویر روشون مونده بود رو برداشتیم و زدیم بیرون این دفعه ما دیر کرده بودیم و محمد(طاهری)، مهدی(حسامی)، مهدی(عیوضی) بدون دوچرخه! یادش رفته بود کلید تعمیرگاه رو بیاره و مجبور شد بره دوباره بیاره و به ما برسه}

^{از روستای ورجوی بعد از خرید نان عبور کردیم و هوا کم کم داشت خود نمایی میکرد و بعضی وقتا میبارید و بعضی وقتا میوزید.}

^{از کنار کارخانه کاوه سودا که میگذشتیم دلم گرفت و سوخت به حال گیاهان اطراف اون کارخونه که دارن میمیرن و به خودم گفتم کاش دوران صنعتی شدن به وجود نمی اومد تا این بشر منفعت طلب همه چیز رو خراب نکنه ولی ….}

^{زمین داره پوست سرد زمستونیش رو میده به سبزی  بهار و داد میزنه آهای مردم همه اینها نشانه ای از اوست ببینید}

^{برای اینکه مهدی بهمون برسه سریع نمیرفتم که بارون و باد شدید شد و ما رو کشوند به سمت یک تپه سنگی اونجا چندی پناه گرفتیم و یکم فضولی در شکافهای زمین !}

^{یه گاوداری نیمه کاره دیدیم و برای صبحانه رفتیم اونجا و مهدی(عیوض) هم خودشو رسوند به بچه ها گفتم یه آتیش حال میده که همه بسیج شدیم و از سقف و دیوار گاوداری که چند چوب اویزون بود رو با هزار مصیبت کندیم و آتیش رو اماده کردیم و بعد بساط صبحانه .}

^{تو مسیر برگشت دیگه خبری از باد و بارون نبود و همه تا میتونستیم تلافی کردیم}

^{تو نزدیکی ورجوی هم یه سر به معبد مهر زدیم که بچه ها ندیده بودن}

^{پی نوشت:}

^{کل مسیر رکابزنی 45 کیلومتر}