اروپاجهانگردیسایکل توریسملهستان

تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز چهل و چهارم)

روز چهل و چهارم (تهران –Tehran) – ایران

روز چهل و چهارم (تهران –Tehran) – ایران

پنج شنبه7  اردی بهشت  96

 27 آپریل2017

صبح ساعت 6 بیداریم . دیشب میکائیل برامون دو تا تاکسی رزرو کرده که سر وقت پایین هستن. تاکسی ها بزرگ هستن و جعبه ها براحتی داخلشون جا میشن. البته صندلی های عقب تاشو اند و باعث میشه فضای باز بیشتری داخل تاکسی ایجاد بشه. با بچه ها خداحافظی می کنیم و راهی میشیم. راننده ها خیلی سریع رانندگی می کنن و چندان مطیع قوانین به نظر نمیان ! میرسیم به فرودگاه و کرایه هر کدوم که 12 یورو میشه رو پرداخت می کنیم.

اول میریم سراغ شرکت هواپیمایی مون اوکراین ایرلاین تا یه پک باراضافه بخریم تا به بارهامون جریمه نخوره . ولی دفترشو پیدا نمی کنیم آخر سر می فهمیم که کارمنداش فقط موقع پرواز حضور دارن. پس باید تا موقع پرواز صبر کنیم. صبحانه نخوردیم و از گشنگی فشارمون داره میافته. از فروشگاه داخل فرودگاه کمی بیسکویت و آب میوه می گیریم و بعد میریم برای مراحل چک این(check in). مشکل ترین کار مرحله تحویل بارهاست . چون علاوه بر اینکه حمل و نقل دوچرخه با هواپیما قوانین متفاوتی در هر ایرلاین داره بلکه مامورین همون ایرلاین هم اغلب در این موارد آماتور هستن و باید خودمون قوانین رو بهشون توضیح بدیم ! جعبه ها رو روی ترازو میذاریم و هر کدوم از جعبه ی دوچرخه ها دقیقا 23 کیلو میشن ! جعبه سوم 24 کیلوست که باید اضافه بار بخریم . سریع میرم به بخش فروش اضافه بار و با پرداخت 110 یورو برگه شو می گیرم. جعبه ها رو بعد از پذیرش و زدن برچسب می بریم به بخش بارهای بزرگ سایز و تحویل مامورینش میدیم. سخت ترین مرحله رو رد کردیم و خیالمون راحت شد. رک پک ها که حسابی سنگین هستن رو باید با خودمون ببریم داخل کابین . مال نیما 12 کیلوست !

رک پک نیما پر از لوازم الکتریکی مثل لپ تاپ و دوربین و جی پی اس هست ، برای همین هر دفعه از گیت رد میشیم نیما باید کل این وسایلا رو بریزه بیرون و بعد جمعشون کنه که حسابی کلافه ش می کنه. میرسیم به سالن پرواز و منتظر میشیم برای بوردرینگ. توی این مدت چرخی توی فروشگاهها میزنیم که بخاطر فری تکس بودن قیمت هاشون مناسبه. نیم ساعت مونده به پرواز ولی خبری از مامورین اوکراین ایر نیست. نگران میشیم و از چند تا مامور فرودگاه پرس و جو می کنیم. کاشف به عمل میاریم که گیت عوض شده ! سریع خودمون رو به گیت جدید میرسونیم و با انبوه مسافرین مواجه میشیم. گویا مسافرای دو تا پرواز متفاوت اینجا جمع شدن. به نیما میگم باید حواسمون رو حسابی جمع کنیم چون بنظر میرسه چندان جای قانونمندی نیست. بعد از کلی معطلی مامورین اطلاع میدن که پرواز دو ساعت تاخیر داره یعنی تا ساعت 12 باید صبر کنیم.

برای ما مشکلی پیش نمیاد چون پروازمون یک توقف 6 ساعته توی کیف اوکراین داره که حالا با این تاخیر میشه 4 ساعت توقف. بالاخره سوار هواپیما میشیم و تا کیف 1 و نیم ساعت راه داریم. متاسفانه به خاطر کوتاه بودن مسیر ، پذیرایی نداریم و برای ما که اول صبح کمی بیسکویت خوردیم خبر خوبی نیست. توی فرودگاه کیف بعد اینکه توی سالن ترانزیت مستقر میشیم ، خودمون رو به رستوران میرسونیم و دلی از عزا درمیاریم.

پرواز بعدی ساعت 5 و نیم به وقت اوکراین هست که بدون تاخیر انجام میشه. پلیس های گیت وسواس بیشتری دارند و حتی تفتیش بدنی هم انجام میدن. فقط خدا رو شکر که مامور زن دارند و به مشکل نمی خوریم.

هواپیما پر از ایرانی هاست ! البته تعداد زیادی مسافر خارجی هم باهامون همسفر هستن که ملیت های مختلفی دارند. بجز یک خانواده ایرانی که محجبه هستن بقیه بدون روسری اند و موقع فرود مسافرا مانتو و روسری هاشون رو می پوشن و قیافه هاشون کاملا عوض میشه. این بار پذیرایی هم داریم ولی خوشحالم که قبلا غذا خوردیم و سیریم ، چون غذاشون اصلا قابل خوردن نبود. فقط دسر خوبی داشت. پرواز 5 ساعته ست ولی بدلیل اختلاف ساعت ، حوالی 1 و نیم نصفه شب میرسیم به ایران.

موقع زدن مهر ورود به کشور می بینم مامور پلیس مربوطه با حالت تمسخرآمیزی به شال اسکی من نگاه می کنه ! بهش توضیح میدم که ما دوچرخه سواریم و اینا لباسای مخصوص دوچرخه ست. 180 درجه رفتارش عوض میشه و با علاقمندی کلی سوال راجع به سفرمون می پرسه که منم با خوشرویی توضیحات لازم رو بهش میدم !

از پله ها که میایم پایین ، چشم هامون دنبال یه نگاه آشنا می گرده ! امیر (بیگ زاده) و الهام (مستی) رو پیدا می کنه که پشت شیشه منتظرمونن.

ولی فعلا نمی تونیم بریم پیششون چون باید بارها رو تحویل بگیریم. بعد از کلی انتظار جعبه ها رو میذارن روی ریل بارها تا برشون داریم. در حالیکه بارهای سایز بزرگ رو باید از محل مخصوص این بارها تحویل بدن ! در هر حال از سالن بار خارج میشیم و میریم تا دوستانمون رو که این همه راه از مراغه زحمت کشیدن اومدن رو در آغوش بگیریم.

روز چهل و پنجم (مراغه –Maragheh) – ایران

جمعه 8  اردی بهشت  96

 28 آپریل2017

یک ساعتی وقت می بره تا امیر و نیما بارها رو روی سقف ماشین محکم کنن و بعد راه میافتیم سمت زنجان . همگی خسته هستیم و چشمامون رو بزور باز نگه داشتیم. صبح ساعت 7 میرسیم زنجان و برای صبحانه میریم خونه مامانم. قبلا به همه خانواده اطلاع دادم و همه خواهر و برادرهام برای دیدنمون میان اونجا. دو سه ساعت زمان کوتاهیه برای دیدن عزیزانمون ولی از هیچی بهتره !

راهمون رو به سمت مراغه ادامه میدیم و توی راه بهمون اطلاع میدن که تعدادی از دوستان می خوان برای استقبال بیان میدان مجلس. ساعت 5 و نیم میرسیم میدان و تعداد زیادی از دوستان و عزیزانمون رو ملاقات می کنیم که با لطفشون ما رو شرمنده کردن.

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده − یک =

بستن
بستن