اروپاجهانگردیسایکل توریسملاتویا
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز سی و هشتم)
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز سی و هشتم)
روز سی و هشتم (سائول کراستی – Saulkrasti ) – لتونی
جمعه 1 اردی بهشت 96
21 آپریل 2017
صبح همه خیابون ها با بارون دیشبی شسته شدن و همه جا باطراوت و خواستنی شده. همین هوای مطبوع رو به فال نیک می گیریم و با انرژی مضاعفی میریم بسمت لتونی. از خود پارنو تا پایتخت کشور لتونی رو کنار دریا خواهیم بود و در سواحل زیبای دریای بالتیک رکاب خواهیم زد. جاده های ساحلی علاوه بر داشتن طبیعت زیبا اغلب خلوت و آروم هم هستن ولی تنها مشکلشون اینه که جریان بادهایی که از طرف دریا به ساحل می وزند باعث بهم خوردن تعادل دوچرخه سوارها میشن. امروز خوش شانسیم چون از باد هم خبری نیست و همه چیز بر وفق مراده.
از میان مزارع وسیع که هنوز نشانه ای از سرسبزی ندارن می گذریم و به مناطق جنگلی میرسیم که نشانه ورودمون به لتونیه. این کشور به برکت وجود آب و هوای معتدل از جنگل های انبوهی بهره منده و بزرگترین صنعتش هم صنایع چوبیه. از اونجایی که مدت هاست کارخونه های صنایع سنگین رو توی لتونی از چرخه کار خارج کردن بنابراین میزان آلودگی ها بشدت کاهش پیدا کرده و به همین خاطر محیط زیست سالم و تمیزی داره.
بعد از هفتاد کیلومتر از استونی خارج میشیم و وارد لتونی (تلفظ فرانسوی) یا همون لاتویا (تلفظ انگلیسی) میشیم.
خوشبختانه کشورهای بالتیک در چند سال اخیر عضو شنگن شدن و عبور و مرور در این کشورها هم مثل اروپا بدون هیچ محدودیتی امکان پذیر شده. مسیرمون رو از کنار دریا در حالی که سمت چپمون مملو از جنگله پی می گیریم. آینازی (Ainazi) اولین شهر بزرگ توی مسیرمونه که از کنارش رد میشیم. جاده خلوت و رکاب زدن توی چنین مسیری واقعا لذتبخشه. دو طرف جاده منازل مسکونی بصورت ویلاهای پراکنده ساخته شدن که سکون و آرامش رو به آدم تزریق می کنن.
هنوز هوا ابریه ولی سرد نیست. گاهی برای رفع خستگی میریم کنار ساحل که تمیز و بدون ذره ای زباله ست. مقصد خاصی نداریم و قصد داریم هرجا خسته شدیم چادر بزنیم ولی هوا و مناظر بهتر از اونی هستن که خسته بشیم. بنابراین تصمیم می گیریم تا خودمون رو به منزل دوستمون یونارس برسونیم که 137 کیلومتر با پارنو فاصله داره. خونه یونارس یه جایی حد فاصل دو شهر Zvejniekciems و Saulkrasti قرار گرفته و یونارس خیلی نگران بود که نتونیم آدرس رو پیدا کنیم واسه همین LAT & LONG آدرسشم برامون فرستاده که با وارد کردن این مختصات توی جی پی اس گارمین میتونیم خونه شو از توی گوگل هم تماشا کنیم !
از یه فروشگاه بزرگ کمی برای شام خرید می کنیم چون یونارس برامون پیام گذاشته که تا دیروقت سرکاره و نمیتونه برامون شام آماده کنه. آدم تکلیفش با این خارجیا مشخصه ! خیلی خوبه که با هیچ چی تعارف ندارن. یه کیلومتر بعد میرسیم به یه خونه با سقف شیروانی قرمز. بدون مختصات جغرافیایی هم میشد راحت پیداش کرد. یه پیرزن کنار ویلاست که به محض دیدنمون برامون دست تکون میده. مادربزرگ یونارسه و خیلی پیره بطوریکه زمان زیادی طول می کشه تا چند تا قدم به پیشوازمون بیاد. پیرزن نازنینیه. هرچند هیچی انگلیسی بلد نیست ولی تمام تلاشش رو می کنه که حس مهربانی و مهمان نوازیش رو بهمون منتقل کنه.
در انباری رو باز می کنه و دوچرخه ها رو میذاریم داخل. می خواد بگه شماره یونارس رو از گوشی تلفن همراهش بگیریم تا یونارس بهمون بگه که دیر میاد خونه ، بگه مادربزرگم از دیدنتون خیلی خوشحاله ، بگه این ویلا با سقف قرمز در اختیار شماست تا توش راحت باشین و خیلی چیزای دیگه که میشد از چشماش فهمید ، کلمه به کلمه شو. دست سفید و نرمش رو می گیرم و نوازشش میدم و بهش اطمینان میدم که همه حرفاشو می فهمیم.
میریم داخل ویلا که دربست مال خودمونه . خانواده یونارس توی ویلای بغلی زندگی می کنن و این یکی کلا اضافه ست! طبقه پایینش یه آشپزخونه کاملا مجردی داره که مساحتش از یک متر مربع تجاوز نمی کنه . برای رفتن به طبقه دوم پلکان چوبی مدور زیبایی تعبیه شده و طبقه دوم شامل دو تا اتاق خواب و یه راهرو با سقف شیروانیه. وسایل ها رو میذاریم توی یکی از اتاق ها و میزنیم بیرون تا گشتی توی ساحل بزنیم چون تا غروب آفتاب زمان زیادی نداریم و ساحل هم بغل گوشمونه.
حالا که یه جای دنج داریم و هوا هم عالیه و البته یه ساحل محشر در اختیار داریم ، تا میتونیم عکس می گیریم و فیلم تهیه می کنیم و جای همه دوستانمون رو خالی می کنیم. غروب برمی گردیم خونه و شاممون رو توی آشپزخونه کوچکمون درست می کنیم. یونارس از راه رسیده و یکراست میاد به دیدنمون. اون یه معلمه و سن زیادی نداره ولی کله ش پر از آرزوهای سفرهای بزرگه. سفر با دوچرخه به سراسر دنیا. واسه همینم کلی سوال داره که ازمون بپرسه و ما هم با حوصله همه سوالاشو جواب میدیم. احتمالا بزودی سفرش رو شروع کنه.