اروپاجهانگردیسایکل توریسمسوئد
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز سی ام )
تور سایکل توریسم اروپای شمالی (روز سی ام )
روز سی ام ( استکهلم -Stockholm) –سوئد
پنجشنبه 24 فروردین 96
13 آپریل2017
از هر چه بگذریم صبحانه مفصل از همه چیز خوشتر است ! اصلا لطف هتل گرفتن به همین صبحانه های سلف سرویسشه. صبح که میریم به رستوران همه چیز مهیاست. بوهای خوبی از آشپزخونه میاد و بخار از روی خوردنی ها و نوشیدنی های گرم بلند شده. یه میز رو در انتهای سالن نشون می کنیم که هم جای دنج و قشنگیه و هم یه پنجره بزرگ بغل دستشه.
بعد میریم سر وقت خوردنی های رنگارنگ روی میز وسط و از خجالت همه شون درمیایم. یه چیزایی وسط انواع مرباها گذاشتن که تا بحال به چشمم نخوردن. یه مقدار از هر کدوم برمیدارم تا تستشون کنم. غافل از اینکه مربای ماهی برداشتم که اصلا قابل خوردن نیستن. تا من باشم به هر چیزی طمع نکنم !
با لبی خندان و شکمی خوشحال از رستوران خارج میشیم و دوچرخه ها رو که از قبل آماده کردیم رو برمیداریم و راهی میشیم. امروز هوا کمی بهتره و از سوز و سرمای دیروز کاسته شده. جاده هم موافق حالمونه و پستی و بلندی چندانی نداره. بلکه بیشترش سر پایینی هم هست. یادم میاد قبل اومدنمون به سوئد ، وقتی از دوستان دوچرخه سوار راجع به شیب جاده های این کشور سوالی می پرسیدیم همه شون سوئد رو هموار توصیف می کردن در حالیکه تا اینجا که ما فقط تپه ها رو بالا پایین کردیم و جای همواری ندیدیم. مخصوصا تو مرز نروژ که شیب های تندی رو باید رکاب میزدیم.
هر چه بسمت دریا میریم جاده هم مسطح تر میشه. امروز 120 کیلومتر رکاب میزنیم تا به استکهلم برسیم. پایتختی که در شرقی ترین بخش این کشور و نزدیک دریاها قرار گرفته. جایی که چپ و راستش مملو از آبه و حتی خود این شهر درون آب قرار گرفته. به این شهر ، ونیز شمال هم گفته میشه چون مثل ونیز ایتالیا از جزیره های کوچک و بزرگی تشکیل شده که بوسیله پل ها به هم متصل میشن. امروز که برسیم به استکهلم میتونیم یک روز اضافه برای استراحت و ریکاوری بمونیم. آخرین ریکاوری مون توی اسلو بود یعنی یک هفته پیش .
از وسط شلوغی ها میرسیم به استکهلم که برامون آسفالت قرمز پهن کردن ! مسیرهای دوچرخه شون رو به رنگ قرمز رنگ آمیزی کردن و این مسیرها جوری طراحی شده که وسط خیابون قرار می گیره. به این صورت که طرف راستمون مسیرهای ویژه برای تاکسی و اتوبوسه و دست چپمون برای سواری هاست. این طوری دوچرخه سوارها کمتر توی ترافیک می مونن و همچنین حرکت اتوبوس ها مزاحمتی براشون ایجاد نمی کنه.
از جنوب تا شمال شهر رو رکاب میزنیم تا به منزل دوستمون سیسیل برسیم. خونه ش توی مجموعه دانشگاه داروسازی قرار گرفته و ما توی مسیرمون میتونیم از تشکیلات و تجهیزات این دانشگاه و همچنین خوابگاههای وسیعش بطور گذرا دیدن کنیم. خونه سیسیل تو طبقه دوم یه آپارتمان سه طبقه قرار گرفته و توی محوطه حیاط یه انبار بزرگ داره که دوچرخه ها رو میذاریم توش. انباری پره از انواع دوچرخه ها که همه شون مال سیسیله !
سیسیل یه زن تنهاست که تنها پسرش توی شهر دیگه ای دانشجوست. حدود 45 سال سن داره و مشغله کاریش زیاده. واسه همینم خونه ش خیلی بهم ریخته ست و اگه مواظب نباشیم ممکنه وسایلامون وسط این شلوغی ها گم و گور بشن. حتی از خونه کاترین توی آلمان هم بهم ریخته تره ! نمیدونم شایدم این مدل یه جور سبک زندگی باشه. وسایلامون رو میذاریم داخل هال که از بقیه جاها مرتب تره و میشه روی مبل های راحتی ولو شد. یه آکواریوم بزرگ تو یه گوشه هال جلب توجه می کنه که بنظر خالی میاد ولی وقتی دقت می کنیم متوجه دو تا مارمولک بزرگ میشیم که با تغییر رنگ خودشونو استتار کردن.
تا شب هنوز وقت زیادی داریم و توی خونه حوصله مون سر میره واسه همین شال و کلاه می کنیم که بریم چرخی تو شهر بزنیم. سیسیل دو تا کارت اتوبوس بهمون میده که خیلی بدردمون می خوره. چون فاصله مون تا مرکز شهر زیاده و پای پیاده خیلی طول می کشید بریم و برگردیم.
از اولین ایستگاه سوار اتوبوس میشیم و به علایم دقت می کنیم که تو محل مخصوص معلولین ، سالمندان و کالسکه بچه نشینیم. مسافرایی که بعد ما سوار شدن هم هیچکدوم روی اون صندلی ها ننشستن. میریم تا Old Town که یه جزیره کوچکه و کل شهر قدیمی توش جا گرفته. مقصدمون یه مرکز خریده که وسط خیابون هاش بساط گل و شمع چیدن !
چند روز پیش بود که مامان نیما بهمون خبر داد یه حادثه تروریستی توی استکهلم اتفاق افتاده و بهمون هشدار داد تا اونطرفا نریم ! طفلی انقدی که نگران ماست همش گوشش به اخبارهای مختلفه تا این جور خبرها رو زودتر بهمون برسونه. توی این حادثه پنج شش نفری هم کشته شدن و امروز تو این مکان یه مراسم یادبود برای کشته شدگان برگزار کردن . هزاران شاخه گل و صدها شمع و عروسک رو چیدن توی مسیرهای شلوغ مابین مغازه . روی دیواری که توی حادثه با ماشین تروریست ها تخریب شده بود یه دیوار چوبی ساختن و کلی دل نوشته روش چسبوندن تا همدردی خودشون رو اعلام کنن.
دلم می گیره از اینکه جان آدم ها رو در اینجا انقدر مهم و باارزش می بینم در حالیکه روزانه صدها نفر در سوریه و دهها نقطه کور جهان دارن قتل عام میشن و کسی بهشون اهمیت نمیده.گردش امروزمون رو در همین جا خاتمه میدیم تا بقیه ش بمونه برای فردا که هم وقت بیشتری داریم و هم انرژی بیشتری.
سیسیل همچنان توی کامپیوترشه و روی اجاقش یه قابلمه پر از جوپرک به چشم می خوره. من که حاضر نیستم بعد از این همه فعالیت واسه شام جو بخورم ! پس دست به کار میشم و توی اون آشپزخونه درهم و برهم یه غذای درست و حسابی می پزم. چایی رو هم نیما آماده می کنه و بعد سر و کله سیسیل پیدا میشه و دور هم شام می خوریم و گپ میزنیم. به لطف همکلاسی های ایرانی پسرش ، اطلاعات زیادی از ایران داره. در واقع دانشگاههای سوئد پر از دانشجوهای ایرانیه چون این کشور شرایط خوبی برای پذیرش مهاجرین و مخصوصا دانشجویان داره. ایرانی هایی که با ویزای دانشجویی به اینجا میان اغلب بعد از فارغ التحصیلی موندگار میشن.