آسیاتایلندجهانگردیسایکل توریسم

تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز چهل و دوم)

گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی( تایلند )

روز چهل و دوم _ Lang Suan

دوشنبه 20 فروردین 97

9 April 2018



تمام دیشب رو بارون بارید . خود تایلندی ها هم تعجب کردن که تو این ماه چرا انقدر بارون میاد ! ولی صبح خبری از بارون نبود و میتونستیم سر وقت بزنیم به جاده. مادر آراچا با موتورش رفته بود برامون صبحانه خریده بود. از این اسنک هایی که برنج یا نارگیل رو با کارامل و چیزای دیگه شیرین می کنن و لای برگ موز می پیچن  .

راه میافتیم و ابرهای سیاه رو می بینیم که خلاف جهت ما به سمت جنوب میرن اونم با سرعت بالا . ولی تا این حجم گسترده از ابرها بخوان از بالا سرمون رد بشن یک دو روزی طول می کشه و تو این مدت هم حتما مستفیضمون خواهند کرد ! فعلا که سر صبحی فقط های و هوی می کنن و رعد و برق میزنن ولی از بارون خبری نیست.

از شهر سورات ثانی عبور می کنیم و بقیه مسیرمون اتوبانه و کاملا کفیه که باعث میشه سرعتمون بیشتر بشه. نزدیکای ظهر میرسیم به یه جای شلوغ که گویا رستورانه ! داخلش پر از آدمه هر چند فضا هم فضای بزرگیه. یه فضای وسیع و مسقف که دهها دکه اغذیه فروشی رو در خودش جای داده. میز و صندلی ها مشترکند و مهم نیست از کدوم دکه غذا خریده باشی ، هر جا که جای خالی باشه میشه نشست ! تمام دکه ها رو با دقت بررسی می کنیم و نهایتا توی یکیشون دو مدل غذای گیاهی پیدا می کنیم و همونا رو سفارش میدیم.

دو بشقاب برنج و کلم و هویج شد 120 بت ! روی هر میز یه مقدار مواد خام هم گذاشتن که فک کنم جایگاه سالاد رو دارن ولی بجز لوبیا سبز بقیه شو نمیشه خورد چون سفتن . نیما از محیط رستوران خوشش نمیاد و عجله می کنه زودتر غذا رو بخوریم و بریم. هر چند دوست داشتم یه کم اونجا بچرخیم و از غذاها عکس بگیریم ولی بی خیال میشم و راه میافتیم.

کم کم به دریا نزدیک میشیم و میتونیم از اتوبان جدا بشیم و بریم تو جاده های ساحلی که آروم و خلوتن. بیست کیلومتر آخر مسیر امروزمون یه جاده دوچرخه هم داریم که بجز ما هیچ مشتری دیگه ای نداره. اینجا مثل اروپا نیست که مجبور باشیم جاده های دوچرخه رو با انبوه دوچرخه سواران دیگه شریک باشیم و این باعث تاسفه.

بعد از 134 کیلومتر میریم توی یه معبد که دقیقا کنار دریاست. چون توی مسیر چند تا هتل قیمت کردیم همه بالای 2000 بت بودن و تصمیم گرفتیم خودمون رو مهمون یه معبد کنیم. معبد یه حیاط خیلی بزرگ داره که حتی جایی برای مسافرا هم توش تعبیه کردن که هر کی خواست چادر بزنه یه سقف بالا سرش داشته باشه. ولی ما اونجا نمیریم و میریم نزدیک دریا و بغل دست ساختمون معبد که تعداد زیادی هم پله داره چادر میزنیم. چون اگه جانور خزنده ای هم این حوالی باشه نمیتونه این همه پله رو بالا بیاد و مزاحممون بشه.

برای محل چادر از کاهنان معبد اجازه می گیریم که اونا هم با خوشرویی اجازه شو میدن. کاهن ها آدم های آرام و مهربانی هستن و اغلب مواقع مشغول دعاخوندن و ذکر گفتن هستن. ردای نارنجی به تن می کنن و کله شونم تاسه. چادر رو روی سکوی بلند معبد میزنیم و دوچرخه ها رو مابین چادر و دیوار معبد قرار میدیم بطوریکه دیده نشن. هرچند جایی که چادر زدیم کسی تردد نمی کنه. نوبتی میریم چرخی در اطراف میزنیم و بازدید کامل رو میذاریم واسه فردا که هوا روشن باشه . برای شب یه آناناس داریم که باید پوستشو بکنیم. با تمام تلاشی که می کنیم نهایتا پوستش کنده میشه و می خوریمش ولی همه جا رو گند میزنیم !

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

بستن
بستن