آسیاتایلندجهانگردیسایکل توریسم
تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز پنجاهم)
گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی
روز پنجاهم _ Tehran
سه شنبه 28 فروردین 97
17 April 2018
پایان ،پایان ،پایان ! اصلا دردناک نیست نگران نباشید ! چون ما بخاطر خود سفر ، سفر می کنیم. برای ما آغاز و پایانی نیست و مقصد یک شوخیه. خود راه دگرگونمون می کنه. مگر نه اینکه سفر می کنیم که تغییر کنیم ؟! ما وقتی توی راهیم تغییر می کنیم. وقتی برمی گردیم خونه دیگه همون آدمی نیستیم که رفته بود اروپا و از رفاه بی حد دهنش باز مونده بود ، حتی همون آدمی که دیروز یقه شو برای تفکری پاره می کرد هم نیستیم. فردا هم آدم امروز نخواهیم بود. و این تغییر جان جان جان سفر ماست… ولی دلتنگ خواهیم شد . دلتنگ روزهای سخت و خوش و بی نظیر روزهای سفر. همین دلتنگی ما رو دوباره روی زین های دوچرخه هامون خواهد نشوند. تا دوباره راهی بشیم بسمتی که تهش معلوم نیست.و ما چقدر ته های نامعلوم رو دوست داریم !
امروز با سفرمون وداع می کنیم و زیر شرشر بی امان بارون در حالیکه همون راننده محجوب و مودب گرب اومده دنبالمون راهی فرودگاه میشیم. بانکوک دو تا فرودگاه بین المللی داره که فرودگاه Suvarnabhumi با سی کیلومتر فاصله از شهر ، بیشترین پروازهای خارجی رو پوشش میده. 700 بت کرایه تاکسی رو می پردازیم و میریم سمت گیت.
یه چالش بزرگ با اضافه بارمون داریم که باید تا زمان باز شدن گیت های ماهان منتظر بمونیم. توی فرودگاه پر از ایرانیه که اغلب با پوست های آفتاب سوخته و برآمده توی صف های طولانی منتظر پروازشون هستن. گردشگرانی که علاقمندن بیان تو مناطق استوایی و پوستشون رو برنزه کنن به این مساله توجه ندارن که باید مدت زمان زیادی زیر آفتاب باشن که این مدت میتونه با توجه به نوع پوست از یک هفته تا بیست روز طول بکشه در حالیکه بیشتر گردشگرا کمتر از یک هفته توی تایلند اقامت دارن و همین باعث میشه دچار برآمدگی و پوسته پوسته شدن پوستشون بشن.
بخاطر حجم بزرگ کارتن ها میریم تو صف مسافرای بیزینس کلاس که تعدادشون کمتره و آخر صف می ایستیم. مامور گیت یه جوان تایلندی خوشروئیه که وقتی بهش توضیح میدیم برای بسته بندی دوچرخه هامون ترازو نداشتیم و کل تجهیزاتمون رو برای ادامه سفرهامون نیاز داریم از چند کیلو اضافه بارمون چشم پوشی می کنه و به این ترتیب ساعت 10 و نیم شب به وقت تایلند سوار هواپیما میشیم.
هفت ساعت توی آسمونیم و خوشبختانه پرواز ماهان ایر هم توی این مدت خدمات خوبی ارائه می کنه که باعث میشه سفر راحتی داشته باشیم. به تهران که میرسیم هوا هنوز تاریکه و آقا میلاد عزیز دوباره خواب رو به چشماش حروم کرده تا بیاد دنبالمون. کارتن ها رو سریع خالی می کنیم تا همه بارها رو داخل ماشین جاسازی کنیم . آقا میلاد رو تا خونه شون توی شهریار می بریم و هرچند خیلی اصرار می کنه برای صبحانه بریم منزلشون ولی دوست داریم زودتر برسیم زنجان. آفتاب که میزنه هوس یه صبحانه مفصل می کنیم که خوشبختانه توی ایران فراوونه . عوض همه نودل هایی که خوردیم رو باید با غذاهای خوشمزه ایرانی دربیایم !
به زنجان که میرسیم دوستان دوچرخه سوار و کوهنورد به استقبالمون میان که توی میدان بسیج باهاشون ملاقات می کنیم. بعد میریم خونه مادر من که کل خانواده با تمام تربچه های ریز و درشت (خواهرزاده ها و برادرزاده ها !) منتظر اومدنمون هستن. با هماهنگی آقای سلطانی از دوستان عزیزمون ، گروهی از مسئولین زنجانی شامل مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران ، رئیس بانک دی و بیمه دی و خیلی های دیگه به منزل مادرم میان و توی فضایی گرم و صمیمی و البته تنگ به ماجراهای سفرمون گوش میدن .