آسیاجهانگردیسایکل توریسمهندوستان
تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز بیستم)
گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی(هند)
روز بیستم – Parappanangadi
یکشنبه 27 اسفند 96
18 March 2018
قبل از طلوع آفتاب چادر خیسمون رو جمع می کنیم و همونجوری می چپونیم داخل خورجین تا بعدا خشکش کنیم. عبداله دوباره برگشته و این بار چند تا از دوستان دیگه ش رو آورده تا با هم صبحانه بخوریم. اگه میدونستم انقدر آدم بامرامیه حتما دیشب خودمون رو به خونه ش دعوت می کردیم !
رفتیم توی کوچه پس کوچه ها و یه مغازه باز پیدا کردیم که برای صبحانه انواع سمبوسه ها رو داشت. سمبوسه موز و سیب زمینی در طعم ها و شکل های مختلف و البته یه عالمه روغن که بعدن هر چه سرفه می کردیم از گلومون پاک نمیشد ! ولی چند استکان چای هندی خوش طعم حسابی سرحالمون آورد
و بعد با دوستانمون رفتیم برای بازدید یه مسجد خیلی قدیمی که دیوارهای آبی زیبایی داشت. این مسجد در قرن 14 میلادی با ورود اولین مهاجران یمنی ساخته شده و دیوارهاش همگی چوبی اند. عبداله خیلی علاقه داشت که جاهای دیدنی رو بهمون نشون بده ولی وقتمون کم بود و باید میرفتیم .
از کنار ساحل 35 کیلومتر رکاب میزنیم و توی راه دوستمون سریجیت رو می بینیم . امشب مهمون خانواده سریجیت هستیم و خودش داره با موتور میره کالی کوت تا توی یه همایشی شرکت کنه. آدرس دقیق خونه ش رو بهمون میده و میره.
کمی بعدتر از شهر پاراپانانگادی به محل آدرس می رسیم . خونه سریجیت توی یه کوچه خاکی تنگ قرار گرفته که چند تا درخت موز و نارگیل اطرافشو پوشوندن. یه خونه تک طبقه با پنجره هایی که به کوچه باز میشه. پسر سریجیت که ما رو دیده ، بدو میره و مادر و مادربزرگش رو خبر می کنه. همسر جوان و شاداب سریجیت به همراه مادر آرام و مهربانش به استقبالمون میان و با احترام و مهمان نوازی به داخل هدایتمون می کنن.
وسایلا رو می بریم به اتاق کوچکی که تخت کوچک و محقری داره. دوچرخه ها رو هم میذاریم توی هال. هال مستقیم به کوچه راه داره و صف کم رنگی از مورچه ها کنار در ورودی مشغول کار روزانه شون هستن. کف هال سرامیکه و هیچ پوشش دیگه ای نداره ولی تمیز و بدون گرد و خاکه. دو تا صندلی حصیری قدیمی و یه میز حصیری کوتاه تمام تشریفات هال رو تشکیل میدن. یه گوشه هم چند تا صندلی پلاستیکی و میز کوچکی برای موقع غذا خوردن هست.
آشپزخانه مثل مطبخ های قدیمی ایرانی یه فضای تاریک و تیره رنگیه که تنها لوازم بدوی برای پخت و پز داره. یه گوشه ش حمام سیمانی با یه حوضچه برای ذخیره آب قرار گرفته و یه در به سمت باغچه پشتی داره. از باغچه یه پلکان به سمت پشت بام میره که فضایی برای ورزش و بدنسازیه. سریجیت این محل رو درست کرده تا جوونای محل بتونن توش بدنسازی کنن. البته وسایل ورزشی چندانی نداره و تنها چند مدل دمبل و یه میز دستساز و چند وسیله ابتکاری کل تجهیزات باشگاه رو تشکیل میدن.
سریجیت پیام میده و اطلاع میده که کارش طول کشیده و تا عصر برنمی گرده. بنابراین تمام روزمون رو با مادر و همسرش خواهیم بود. مادرش یه میزبان بی عیب و نقصه . از اونایی که دائم دور و برت می چرخن تا یه وقت چیزی کم و کسر نداشته باشی. می شینیم توی هال و یه قوری بزرگ چای هندی برامون میاره. انقدر از اون چای خوشمزه می خوریم تا سیراب بشیم ! بعد میریم توی حیاط که در واقع همون کوچه ست و وسایلای خیسمون رو از بند رخت آویزون می کنیم تا خشک بشن. یه سر هم میریم حمام که چندان راحت نیست حتی از دیواراشم کلی عنکبوت آویزونه ولی ما توی این خونه واقعا راحتیم و آسایش رو با تمام وجود لمس می کنیم.
مهم نیست این آدم ها با کمترین امکانات زندگی می کنن. مهم نیست این کشور مملو از حشرات گزنده ست و حتی مهم نیست گرمای این سرزمین طاقت فرساست. اینجا آدم ها قلب های بزرگی دارند و بی دریغ عشق می ورزند و سرشار از حس احترامند.
ناهار رو دور هم می خوریم و بعد از ظهر وقت کافی برای استراحت و انجام کارهای عقب افتاده مون داریم. خاله سریجیت هم برای دیدنمون اومده که نشون میده خیلی به سفر علاقه داره. آدرس ایمیل و اینستاگرام ما رو می گیره تا باهامون در ارتباط باشه. جالبه که مادر و خاله سریجیت با وجود مسن بودنشون انگلیسی شون خوبه. عصر سریجیت که از راه میرسه ما رو سوار موتور می کنه و میریم تا دوری در اطراف بزنیم چون هوا داره تاریک میشه . یه پارک طبیعی و رودخونه ای که در وسطش جریان داره و بعد یه غروب آفتاب زیبا مناظری اند که قبل از تاریکی تماشا می کنیم و کلی با سریجیت گپ میزنیم. سریجیت جوانی سرزنده و پر انرژیه و عاشق سفر و البته خانواده شه.تا مدت ها میشینیم توی باشگاه روی پشت بام و راجع به سفرهامون حرف میزنیم و هندونه می خوریم.