آذربایجان شرقیایرانگردیکوهنوردی

صعود قله 3650 متری سهند

کوه سهند

قله مدائن

1394/02/11

چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم

نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم

چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی

به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم

……

برای تعطیلات آخر هفته کمتر گروهی هست که برنامه داشته باشه. درسته شنبه روز پدر هست ولی یه دونه جوراب که ارزش تو خونه موندن رو نداره ! فرید و آفاق و رضا و مهران با من و نیما عاقبت به این نتیجه میرسیم که خودمون یه برنامه بریم. سبلان هواش خراب بود قرار گذاشتیم بریم سهند یک و نیم روزه. خیلی وقت بود که نیما می گفت بریم کوه شب مانی. یه گروه از اصفهان هم بودن که می خواستن یه روزه برنامه شونو ببندن. برای رفاه حال این عزیزان برنامه رو صبح زود شروع کردیم که به دیر وقت برنخورند.

جمعه ساعت 6 میریم دنبال فرید و آفاق. گروه اصفهانم با آژانس از تربیت بدنی خودشونو میرسونن و میریم سمت کرده ده. هوا به اندازه ای روشن شده که باغهای دو طرف جاده رو بشه تماشا کرد. حیفه از اصفهان بکوبی بیای اینجا و این مسیرو تو شب بری چیزی نبینی.

تو کرده ده ماشینو میذاریم تو یکی از خونه های روستایی و راه میافتیم. هوا عالیه و کوهها پر شدن از سبزه ها و گلهای کوچک و نسیم خنکی در حال وزیدنه. پرنده ها مشغول آوازخوانی و اجرای حرکات نمایشی برای جلب توجه جفت هاشون هستن . حشرات بسختی مشغول کار و فعالیتن و گاهی عقابی بلند پرواز و باشکوه جایی فراتر از نگاه مشغول رقص پروازه.

مثل هر سال موتوری های کیسه به دوش مسافرای پر سر و صدای این مسیرن که برای چیدن گیاهان کوهی راهی سهندن. هنوز خبری از ماشینا نیست. میرسیم سنگ اوراز و برای صبحانه توقف می کنیم.تقریبا نصف راه رو اومدیم . بعد صبحانه هنوز حرکت نکردیم که سر و کله یه نیسان پیدا میشه و ما هم از خدا خواسته میریم سوار میشیم. اصفهانیا به لحاظ زمانی کلی به نفعشون شد .

نزدیکای پناهگاه پیاده میشیم تا هم از چشمه آب برداریم و هم بریم تو دشت گلها. هنوز هوا سرده و یکی دو هفته ای طول می کشه تا آلاله ها دربیان. فعلا به همین گلهای زردرنگ کوچولو که سراسر دشت رو پر کردن قناعت می کنیم. ساعت 11 پناهگاهیم و اصفهانیا بعد اینکه نیما مسیرو بهشون نشون میده راهی قله میشن. یه مینی بوس هم میرسه که تیم آبیک و شمالی ها رو می بره چهل چشمه. خیالمون راحت میشه که دوستانمون تو مسیر تنها نیستن. ما منتظر میشیم تا مهران و رضا که قراره با دو چرخه بیان بهمون ملحق بشن.

بچه ها ساعت 1 میرسن در حالیکه باد تندی در حال وزیدنه و حسابی خسته شون کرده. یه ساعتی استراحت می کنن و نهایتا ساعت  3 و نیم راه میافتیم سمت قله. از چهل چشمه قمقمه ها رو پر می کنیم و در حالیکه باد تندی می وزه عزممون رو برای یک صعود هیجان انگیز جزم می کنیم. اوایل مسیر باد از پشت سر می وزه و کار رو برمون راحت می کنه ولی بالاتر که میریم از پهلو و روبرو صعود رو سخت می کنه. کمتر برای استراحت توقف می کنیم تا بدنمون سرد نشه.

فریاد شادی بچه ها نشون میده نه تنها باد اذیتشون نمی کنه بلکه لذت هم می برن. به گردنه که میرسیم تصمیم می گیریم این بار قله مدائن رو فتح کنیم. مسیرش از گردنه بیشتر از دوبرابر مسیر قله جام هست و زمان بیشتری می طلبه. تمام خط الراس پوشیده از برفه و گاها تله برفی های عمیقی رو میشه تو مسیر دید. روی لبه باریک خط الراس که حرکت می کنیم انگار روی لبه دیواری بلند ایستادی که از دو طرف به دره های عمیقی منتهی میشن. با این باد باید خیلی مواظب بود که پا لیز نخوره تا از ته دره ها سر در نیاری. سمت راست بایوندور پوشیده از برف گاه به گاه ، به زیبایی یک رویاست. آنچه چشم می بینه زبان قادر به توصیف نیست…

روی قله چند تا عکس ضد نور می گیریم و بخاطر برودت هوا سریع عزم بازگشت می کنیم. تا قبل غروب آفتاب خودمونو میرسونیم پناهگاه و بعد شام و شب نشینی به استراحتمون میرسیم.

شنبه صبح رضا پنجره ها رو که باز می کنه حجم زیادی از نور یکباره اتاق رو روشن می کنه. ساعت 7 هست و آفتاب زودتر برای سلام کردن خودشو رسونده. با نیما میریم بیرون و همه جا پر از نوره.همه جا پر از آفتابه و زندگی در اینجا چنان سیاله که میتونی امواجش رو لمس کنی. انگار سبزه ها هم از دیروز بلندتر شدن. آبی که از تکه برف های بجا مانده جاری بود حالا یخ زده و حشراتی که توش بودن به قول نیما جاسوئیچی شدن . به زحمت یه مارمولک کوچولو رو بعد مدتی تعقیب توی دستم می گیرم. چه انگشت های ظریفی داره چطور با این ظرافت لابلای سنگ و صخره زندگی می کنه. چه چشم زیبایی چه پوست براق قشنگی.

عاشق این دشتم . هر وقت از کار روزانه خسته میشم خیالم منو به اینجا میاره. چقدر خوبه جای به این قشنگی تو نزدیکی ماست.برمی گردیم و مهران و رضا سوار بر دوچرخه هاشون راهی میشن تا صبحونه شون رو تک خوری کنن ! ما هم با فرید و آفاق یه صبحونه حسابی خودمونو مهمون می کنیم. بعد توی دشت های اطراف کلی عکس می گیریم و ساعت 10 برگشتمون رو آغاز می کنیم. این وقت روز همه در حال اومدن هستن و امیدی برای نیسان سواری نداریم .نهایتا ساعت 2 مراغه هستیم.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 − شش =

بستن
بستن