صعود زمستانی سبلان
1394/09/19
با هر چه عشق
نام تو را میتوان نوشت
با هر چه رود
راه تو را میتوان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
میتوان گشود
انقدری که بچه ها از آبگرم حرف زدن ، براش نقشه ها کشیدن و رویا بافتن منم باورم شد ! منم اون شب خیلی سرد توی پناهگاه یا تو مسیر قله که داشتم خسته میشدم یا اونجا تو مسیر برگشت بالای ستون های تله کابین نیمه کاره که کفش پامو زخم کرده بود … داشتم به آبگرم فکر می کردم و از اینکه اگه برسم شابیل اگه برم آبگرم و بپرم توش تمام سردی بدنم و تمام درد و کوفتگی ها به یکباره از بین خواهند رفت کلی انرژی می گرفتم. تا قبل این برنامه بهش فکر نکرده بودم حتی بیشتر وقت ها همینکه میرسیم پایین گازشو می گیریم و برمی گردیم. امان ازین تبلیغات !
تعطیلات آخر هفته با گروه سامرند نقده راهی سبلان میشیم. پارسال همین ایام بود که تو سبلان باهاشون آشنا شدیم. چهارشنبه ساعت 2 و نیم بعداز ظهر میریم بناب تا خانم هیرو ارجمند رو که خودشو از مهاباد رسونده سوار کنیم یه کم دیگه بچه های نقده هم با یه سواری از راه میرسن . چهار نفر هستن ، آقایان امین پارسا ، یوسف پارسا ، توفیق حاجی و منصور گلابی.
تقریبا بیست کیلومتر آخر جاده لاهرود به شابیل بدون زنجیرچرخ قابل تردد نیست. تاریکی رو هم بهش اضافه کنید تا همین مسافت کم ، بیش از یک ساعت وقتمونو بگیره. حوالی 11 شب میرسیم شابیل و اتاقمون رو تحویل می گیریم که با یه بخاری حسابی گرم شده.
پنجشنبه صبح ساعت 8 راه میافتیم در حالیکه آسمون صاف و آفتابیه و سوز صبحگاهی هم آزارش به کسی نمیرسه. از بالای تله کابین ها که حالا دیگه تبدیل شدن به راهنمای مسیر کوهنوردا ، میشه قد و قامت زیبای سبلان رو از یال غربی تا شمال شرقی نظاره کرد. گروههای دیگه ای هم تو منطقه هستن. دیروز یه تیم مهابادی رفته بالا و امروز پشت سر ما یه تیم دیگه از نقده و تیمی از تبریز هستن.
5 ساعت بعد پناهگاه هستیم. اتاقی که پارسال توش بودیم رو انتخاب می کنیم چون کوچکتره و میشه زودتر گرمش کرد. برف کمتری هم توش هست. از اتاقهای دیگه زیرانداز و تخته میاریم و جامون رو گرم و نرم می کنیم. بیرون هوا گرم و خوشاینده ولی آفتاب خیلی زودتر از وقت غروبش رفت پشت سبلان . رفتن آفتاب همانا و هجوم سرما همانا.
برای چای و غذا از برفای آب شده استفاده می کنیم و آب معدنی ها رو نگه میداریم واسه فردا. چون چشمه هم آبش یخ زده. اولین برنامه ای هست که با خودمون چادر نیاوردیم و من حسابی سردم بود. کیسه خواب نیما بهتره و سردش نشد واسه همینم کاپشن پرش رو داد بهم انداختم روی پاهام و یواش یواش گرمم شد و تونستم شب رو راحت بخوابم.
جمعه هنوز ساعت 6 نشده که حرکت می کنیم. هوا تاریکه و کمی باد می وزه . تیم های دیگه ای هم پشت سرمون هستن که از نور چراغاشون صفی طولانی درست شده. تا آفتاب طلوع کنه حسابی ارتفاع گرفتیم و میشه چشم اندازهای زیباتری رو تماشا کرد.
رفته رفته خستگی بهمون چیره میشه و تا برسیم به محل خسته نباشید گشنمون هم شده. این محل زیر آخرین شیب منتهی به سنگ محرابه که نوید بخش پایان راهه. نیروی دوباره ای می گیریم و شیب محراب رو بالا میریم. دیگه خستگی معنا نداره . شوق رسیدن شوری انگیخته و پاهامون بی اختیار به پیش میروند. دست در دست هم پا روی قله میذاریم …
5 ساعت صعودمون زمان برد. 2 ساعتم طول کشید برگردیم پناهگاه. بقول دوستان این همه راه رفتیم تا قله ، آبگرمو پیدا کنیم دیدیم یخ زده ! تو مسیر هر جا دیدیم یه ذره شیب هست و برفش سفته خودمونو از سرسره بازی بی نصیب نذاشتیم .تو پناهگاه یه ناهار عجله ای می خوریم و زود راه می افتیم .
کفش پامو اذیت می کنه ، نیما مثل همیشه جورمو می کشه و کفشهاش رو باهام عوض می کنه. سه ساعت بعد میرسیم شابیل و آفتاب هم پشت سرمون غروب می کنه. شابیل حسابی شلوغ شده و بخاطر تعطیلات غیر کوهنوردای زیادی هم هستن. اتاق گرممون رو تحویل می گیریم و سرخوش از لذت صعودمون اون هم در چنین هوای بی نظیری که از سبلان کمتر میشه شاهد بود و در معیت دوستانی یکدل و یکرنگ میریم سروقت آبگرم !!
پی نوشت :
ممنون از دوستان گروه سامرند نقده که ما رو تو جمعشون پذیرفتن و شیطنت هامونو تحمل کردن.
عکسها از دوست عزیزمان آقای توفیق حاجی