اردبیلایرانگردیکوهنوردی

صعود زمستانی سبلان

قله سبلان(4811 متر)

صعود زمستانی

 1393/09/28

 

تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند

مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست

بیخ‌های آن درختان می نهانی می‌خورند

روزکی دو صبر می‌کن تا شود بیدار مست

وقتی کوهها رو برف میگیره آدم آرام و قرار نداره همش دلش میخواد بره به ارتفاعات زیبایی ها رو ببیبنه.

طبق معمول چندتا برنامه رو روی میز آماده داشتیم ! دماوند- سبلان – علم و …. و در آخر به خاطر بدی آب و هوا قرعه به نام سبلان افتاد. دو شیفت مرخصی گرفتم که جمعا میشه چهار روز و این یعنی یه برنامه خوب برای صعود زمستانی سبلان. از دوستان فقط مهران تونست ما رو همراهی کنه.

شیفت شب بودم و تا برسم خونه و حرکت کنیم ساعت 6 صبح شد که بعد از یه صبحانه جانانه و سنگین کله پاچه ای راه افتادیم به سمت سبلان.

تو تبریز حبیبه یک ساعتی کار اداری داشت که بعد تموم شدن کارا رفتیم به سمت اهر و مشکین شهر و نهایتا لاهرود.

جاده لاهرود حسابی یخزده و لغزنده بود که مجبور شدیم زنجیر چرخ ببندیم و در آخر ساعت 2 رسیدیم آبگرم شابیل و آماده شدیم برای حرکت. ساعت 3.30 استارت زدیم سمت پناهگاه . خیلی زود رسیدیم بالای دکل های تله سی و باد رفته رفته داشت زیادتر میشد و هوا هم رو به تاریکی میرفت که بالای برف چال غربی دوتا خرس دیدیم . یاد برنامه سه ماه پیش افتادیم که تو قله سبلان خرس نذاشته بود بخوابیم. با هم یه مشورتی کردیم و از اونجایی که خرسا چون دوتا بودن و زمستون بود و احتمال حمله کردنشون زیاد بود تصمیم گرفتیم برگردیم و صبح جمعه بریم بالا . با خودم میگفتم حتما حکمتی تو کار هست و بهتر ریسک نکنیم .

 

بر ضرب دف حکمت این خلق همی‌رقصند

بی‌پرده تو رقصد یک پرده نپندارم

…….

برنامه رو مجبور شدیم به این صورت بچینیم که فردا جمعه تا پناهگاه بریم و شنبه قله رو صعود کنیم و برگردیم پایین. یعنی یک برنامه کاملا  اروپایی ! به همین خاطر ساعت 7 صبح بیدار شدیم و بعد خوردن صبحانه ساعت 8:45 به طرف پناهگاه راه افتادیم هوا خوب بود و مناظر زیبای زیبا.

اواسط مسیر یه تیم از نقده به ما رسیدن و ادامه مسیر رو گروه سامرند نقده برف کوبی کردن

بعد از 5 ساعت برف کوبی ساعت 2 رسیدیم پناهگاه و تو یکی از اتاق ها چادر زدیم . سریع بساط ناهار رو آماده کردیم و بعدش یه خواب دو ساعتی حسابی سرحالمون آورد.

هوا تاریک شد و من و حبیبه رفتیم از تیم نقده ساعت حرکتشون رو برا قله جویا بشیم که قرارشون ساعت 6 صبحه .

نمیدونم چرا خوابم نمیبرد و داشتم صعود های گذشته سبلان رو تو خیالم مرور میکردم .تا صبح بیشتر از یه ساعت نخوابیدم. صدای باد لحظه ای قطع نمیشد. ساعت 5 بیدار شدیم و صبحانه مختصری خوردیم. من و حبیبه آماده شدیم و مهران چون کفشاش مناسب نبود قرار شد  بمونه پناهگاه.

تا بجنبیم ساعت شد 6 و تیم نقده حرکت کردن و ما سریع دنبالشون روونه شدیم و کمی بالاتر از پناهگاه خودمونو رسوندیم بهشون. تاریکی هوا و باد و کوهستان وحشی یه حس زیبای وهم انگیزی به آدم میده.

هوا داشت روشن میشد که متوجه شدیم یه روباه خیلی خوشگل با ما داره میاد بالا . گاهی یه نفری بهش یه شکلات یا نونی میداد و شادش میکرد.

خورشید داشت طلوع میکرد و خیلی کم پیش میاد تو یه برنامه زمستونی تو سبلان طلوع افتاب رو ببینی یا آسمون ابری میشه و کولاک نمیزاره ولی اینبار شانس با ما بود و چندتا عکس خوب از طلوع گرفتیم که نمیشه با نوشتن یا عکس وصف کرد

ارتفاع 4300 بودیم و باد هنوز تند میوزید دستکش های خودم رو برنداشته بودم گفتم دستکش پر که مهران آورده بهتره اونارو برداشتم ولی متاسفانه جواب ندادن و کم کم داشت دستام یخ میزد و از طرفی به قله چیزی نمونده بود و دلم نمیخواست برگردیم ولی گفتیم ریسک نکنیم بهتره  و از تیم جدا شدیم و برگشتیم پایین   .

تو مسیر روباه با ما برگشت و هرچی نون بهش میدادیم میگرفت و میرفت یه گوشه پنهان میکرد .

رسیدیم پناهگاه بعد استراحت و ناهار وسایل و چادر رو جمع کردیم و مسیر برگشت رو پیش گرفتیم تو مسیر همش تو فکر قله بودم و دریاچه یخ زده که قسمت نشد ببینیم و موند برا یه برنامه دیگه وشاید باز حکمتی در کار بود .

و در آخر

از گروه سامرند نقده ممنون و سپاس که اجازه همراهی دادن از تیمشون خیلی خوشمون اومد .

و ممنون از آقای زمانی به پاس همه مهربانی هایش.

 

 

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − پنج =

بستن
بستن