ایرانگردیقزوینکوهنوردیمازندران

صعود به قله خشچال منطقه الموت

کوه خشچال

 1393/03/15

1-علم کوه 2-سبلان 3-دماوند 4-هیچکدام ؟

ما هیچکدام رو انتخاب کردیم و رفتیم خشچال !!

خیلی سخته تعطیلات خرداد رو خونه موندن. از اون سخت تر رفتن به شماله ! ولی هوای علم کوه حسابی هوایی مون کرده. آقای کرمزاده که سرپرست برنامه ست بعلاوه من و نیما که سفت و سخت خواهان اجرای برنامه ایم .نفر چهارم که کنسل کرد علم هم کنسل شد. سه شنبه گازشو گرفتیم و رفتیم زنجان تا بالاخره یه برنامه اجرا کنیم. آقا سعید هم که برا سبلان پایه نشد آخرش آقای پیری بعنوان نفر چهارم فیکس شد که علاقه داشت بریم دماوند. چهارشنبه صبح موقع حرکت تصمیم بر این شد که بریم خشچال!

من این قله رو نرفته بودم. همینجوری به ذهنم رسید. اتفاقا فصل قشنگشم بهاره. تو خونه حاجی(کرمزاده) چند تا مسیر جی پی اس خشچال و سیالان رو از اینترنت دانلود کردیم و بعد رفتیم سراغ آقای پیری و راه افتادیم. برای رسیدن به خشچال از قزوین باید رفت تو جاده الموت . مسیر پیچ در پیچی که مجبوری آروم بری ولی مناظر زیبایی داره. آخرین روستا وربن هست که دریاچه اوان هم توشه و گردشگرای زیادی رو به خودش جذب می کنه.

ماشین رو میذاریم تو حیاط مدرسه که درش به روی همه بازه. نهاری می خوریم و میریم سمت چشمه اول. هوا کمی شرجیه ولی ابری بودن آسمون به دادمون میرسه. همه جا سرسبز و زیباست. گله های بز با زنگوله های پرسروصداشون بسمت چراگاهها روانند و گردشگران و روستائیان هریک به کار خود مشغول. آدم ها و بزها رو پشت سر میذاریم. تنوع گیاهی فوق العاده ای وجود داره. با افزایش ارتفاع هم گیاهان مناطق سردسیر خودنمایی می کنند.

چشمه اول استراحتی می کنیم. آبش حسابی مزه میده.این چشمه به گل پری معروفه! چون اطرافش بوته های گلپر زیادن. شیب های تند تو مسیر زیادن که ما اونها رو به جاده ترجیح میدیم. جاده تا خود پناهگاه ادامه داره و گویا برای معدن هست. منطقه پر از ریواسهایی ست که به گل دهی رسیدن و قابل خوردن نیست. بعد کنگر های بزرگ که بدلیل سفتی زمین خاصیت خوراکی شون رو از دست دادن.بالاتر که بری انواع گون ها با کاکوتی و نعناها که حسابی دماغ آدمو تیز می کنن. ولی بهتر از همه اینا دریای ریواس هاست که تقریبا بعد از ارتفاع 3000 خودشونو نشون میدن. هرچه بالاتر بری ریواس ها جوانتر و آبدارتر هستن.

قله کم کم خودشو نشون میده. زیر پات دنیای زرد ریواس ها آب از لب و لوچه آویزون می کنه … روبرو قله مه گرفته که با ابرها بازی زیبایی راه انداخته … انگار توی دریایی از ابر قدم میزنیم و خنکای کوهستان روح رو نوازش میده. اما حتی این مناظر مست کننده هم باعث نمیشه لحظه ای از شیطنت ها کم بشه.

میرسیم به معدن. بعد هم پناهگاه که گویا جدیدا ساخته شده. از بس که ترتمیز و مرتبه نمیریم توش و بیرون چادر میزنیم! البته بیشترشم بخاطر روحیه کوهنوردیه که اصولا آسایش و زندگی آدمیزادی برامون تعریف نشده! چند تا تیم دیگه هم هستن که اونا میرن پناهگاه.اینجا به چشمه دوم هم معروفه که چشمه پرآبی داره.ارتفاع 3333متر.

باد تندی وزیدن می گیره و هوا بسرعت سرد میشه. میریم داخل چادر و مشغول خوردن غذاها میشیم و البته خربزه آتشی که تو ارتفاع خیلی می چسبه! اصرارمون برای تزریق آمپول ضد زهر به آقای پیری به انضمام دگزاهای تاریخ مصرف گذشته به جایی نمیرسه و مصدوم ترجیح میده عاقبت کار رو بدست سرنوشت بسپاره ! شب رو با صدای تازیانه باد و ترس از کنده شدن مهارهای چادر به زور صبح می کنیم.

پنجشنبه صبح با صدای صلوات از خواب بیدار میشیم! یه گروه دارن میرن قله ! بعد صبحانه چادر رو جمع می کنیم و همینجور تفریحی با کوله کامل میریم بالا! خوشمزه ترین ریواس ها تو این قسمت مسیره که تقریبا تا زیر قله ادامه داره.تکه آخر مسیر سنگیه بعلاوه برفچالهای مابین سنگ ها که شیب تندی دارن و عبور از اونها دقت مضاعفی می طلبه.

روی قله زیاد توقف نمی کنیم. ارتفاع 4000متر.هوا در حال دگرگون شدنه و مه  داره همه جا رو فرا می گیره. از شن اسکی سرازیر میشیم و خیلی زود خودمون رو میرسونیم به ریواس ها . آقای پیری هم یک کلاس کارآموزی مقدماتی اوشگون شناسی برامون میذارن. من و نیما که مشغول خوردن بودیم و چیزی نفهمیدیم!

میرسیم به پناهگاه و یه گروه تلوزیونی برای شبکه قزوین باهامون مصاحبه می کنه. خدا رو شکر از انگیزه صعود چیزی نپرسیدن ! خیلی زود جمع می کنیم و میریم پایین.

پی نوشت:

 حاجی و آقای پیری تا چند روز دیگه عازم لنین میشن که براشون آرزوی موفقیت می کنیم.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده + 3 =

بستن
بستن