آذربایجان شرقیایرانگردیغارنوردی
اکتشاف در غار هامپوئیل
غار هامپوئیل
1391/10/23
آنجا که ذره ذره تراود ز سقف غار
روشن چو چشم دختر من ، پاک چون بهشت
دوشیزه چون سرشک سحر ، سرد چون تگرگ
من خوب یادم آید ز آن پیچ و تابهات
و آنجا که آهوان ز لبت آب خورده اند
دو هفته ای بود که مهدی (عیوضی) میگفت بریم غار چون خیلی از غارنوردی خوشش میاد و به همین خاطر برا تعطیلی روز شنبه برنامه غار هامپوئیل گذاشتیم
با بچه ها هماهنگ شدیم . محمد (طاهری) با رخش خودش اومد دم در و هادی (عبادی) و من و حبیبه رو سوار کرد و رفتیم دنبال دو تا مهدی (عباسی و عیوضی) هوا خیلی سرد بود و دو روز پیش برف زیادی باریده بود تا روستای تازه کند رفتیم ولی رخش جاده رو که دید رم کرد و گفت نمیرم و مجبور شدیم بذاریم کنار جاده و بقیه راه رو پیاده بریم . من اولش گفتم برگردیم که دیدم بچه ها ناراحت شدن و دلشون میخواد ادامه بدیم .
ساعت نه و نیم رسیدیم دهنه غار و بعد از خوردن یک صبحانه کامل که تو اون سرما خیلی چسبید ، آماده شدیم و رفتیم داخل .
تو غار تصمیم گرفتیم که بریم ادامه اکتشاف واز چاه دو فرود رفتیم و چون بچه ها تجهیزات غارنوردیشون ناقص بود مجبور شدم سیستم اس ار تی رو رعایت نکنم (بر خلاف میلم) مسیر رو ادامه دادیم و یکم اکتشاف کردیم و بعد در ادامه مسیر رسیدیم به تالار غمگین و بعد از اون رفتیم تالار آیینه و نظارگر زیبای های تالار شدیم . دلیل نامگذاری این تالار تنها وجود چند آیینه بود که خیلی وقت پیش اونجا پشت شمع گذاشته بودن .
چون برای ادامه مسیر نیاز به طناب بود تصمیم گرفتیم که برگردیم . برای برگشت من از چاه دو بالا رفتم و چون درگیری طناب زیاد بود طناب رو باز کردم و از چاه سه کارگاه زدم و بچه ها اومدن بالا .
رسیدیم بیرون غار و بساط ناهار رو مهیا کردیم . هوا خیلی خوب بود و بعد از ناهار رو دیواره دهنه غار یک کم بلدرینگ کار کردیم
تو مسیر برگشت یک جاده یخزده و پر از برف با شیب زیاد بود . تنها فکری به ذهن ادم میرسید این بود که تا میتونی سر بخوری ما هم تا جایی که راه داشت سر خوردیم .
پی نوشت:
– در این برنامه مقداری طناب پیدا کردیم که اگه کسی گم کرده باشه با دادن مشخصات میتونه طناب ها رو تحویل بگیره