آذربایجانآسیاجهانگردیسایکل توریسمشهرگردیمکانهای دیدنی
سفر به آسیای باختری(روز ششم)
سفر به آسیای باختری(روز ششم)
سفرنامه آسیای باختری – جمهوری آذربایجان
روز ششم (باکو)
هشتم اسفند 97-27 فوریه 2019
تمام شب رو بارون بارید و صبح بازم هوا ابری بود. امروز فرصت داریم استراحت کنیم و بعد از چهار روز رکابزنی کمی به خودمون برسیم . از ساعت هفت چشمامون به آسمونه تا ببینیم کی بارون بند میاد .یه کم که شدتش کم میشه پانچوها رو برمیداریم و میزنیم بیرون در حالیکه بچه ها هنوز خوابن. مراد کلید زاپاسشو داده بهمون و نگران پشت در موندن نیستیم. از مجتمع خارج میشیم و میریم نزدیک ترین ایستگاه اتوبوس تا با اتوبوس خودمون رو به نزدیک ترین ایستگاه مترو برسونیم . البته فاصله مون تا مترو خیلی هم زیاد نیست و میتونیم پیاده بریم ولی یه حس تنبلی و نخوت که اغلب پشت بند دوچرخه سواری طولانی مدت مخصوصا توی هوای بارونی گریبانگیر آدم میشه نمیذاره زحمت پیاده روی رو به خودمون بدیم. ضمنا کنجکاویم از سیستم حمل و نقل باکو هم سر دربیاریم. سیستم متروی باکو خیلی ساده و سرراسته و سه خط بیشتر نداره که تا مقاصد مورد نظر ما میره. جایی که می خوایم بریم ایچری شهر نام داره که همون بخش قدیمی شهر باکوست و اغلب آثار باستانی باکو توی این منطقه ست.
ایچری شهر منطقه بزرگی تو قسمت شلوغ باکوست که تعداد زیادی محله و خیابون و قلعه و مغازه رو تو خودش جای داده و دور تا دورش دیوار کشی شده. برای ورود به محوطه ایچری شهر نیازی به تهیه بلیط نیست ولی برای بازدید از کاخ شروانشاهان و قلعه دختر که داخل همین مجموعه ست باید بلیط خرید که البته ما نمی خریم ! توی این محوطه تمام خیابان ها سنگفرش شده و عرض شون کم هست . عرض کوچه ها از خیابون ها هم کمتره و گاهی انقدر باریک میشه که فقط یه نفر میتونه ازش رد بشه. خونه ها و مغازه ها همگی نمای سنگی دارن و گوشه و کنار دیوارهای بلند ادوات جنگی قدیمی رو گذاشتن که آدم رو به سال های خیلی خیلی دور می بره و حال و هوای چند صد سال پیش رو زنده می کنه.مغازه های سوغاتی فروشی و صنایع دستی همه جا بساطشون براهه و بیشتر از اونها رستوران ها و کافه ها.
تو محوطه کاخ شروانشاهان تا اونجایی که یخه مون رو نگیرن و ازمون بلیط نخوان گشتی میزنیم و از در و دیوار بارون خورده ش عکاسی می کنیم. بارون هرچند حرکتمون رو کند کرده و اون نخوتی رو که توصیفش کردم رو دوچندان کرده ولی همه جا حس لطیفی پاشیده شده و رنگ ها صحنه هایی رو بوجود آوردن که گویا تابلویی با سبک نقاشی آبرنگ رو تماشا می کنیم. کاخ شروانشاهان مربوط به دوره حکومت شروانشاهان قفقازی توی باکو میشه و جزو حکومت های طولانی مدت تو این دیار بوده که آخر سر با جهانگشایی پادشاهان صفوی ایران به انتهای حکومتش میرسه. در نزدیکی این کاخ که حالا تبدیل به موزه شده یه قلعه هست به اسم قیز قالاسی یا همون قلعه دختر که در دوره ساسانی محل عبادت زرتشتیان بوده .
در کنار محوطه ایچری شهر و خارج از دیوار ها ، ساختمان بزرگ موزه ادبیات قرار گرفته که آثاری از شاعران بلندپایه این کشور مثل نظامی گنجوی و خاقانی شروانی رو در خودش جای داده. فضای سبز زیبایی هم اطرافش هست که منتهی میشه به مغازه های سوغاتی فروشی . توی مغازه های می چرخیم و تماشا می کنیم. بعد میریم سراغ میدان فانتین یا همون فواره که می بینیم فواره کار نمی کنه. شاید شبها بازش می کنن شایدم بخاطر بارون تعطیلش کردن در هر حال به اندازه کافی خسته شدیم و از اونجایی که تو این همه مسافتی که طی کردیم حتی یه دستشویی هم پیدا نکردیم مجبوریم برگردیم خونه . با مترو راه رفته رو برمی گردیم و حوالی ایستگاه که گویا مرکز خرید بزرگیه یه رستوران پیدا می کنیم تا ناهار بخوریم.
توی باکو جاهای دیدنی دیگه ای هم وجود داره که از جمله معماری های جدید و مدرن ، ساختمان فرهنگی حیدر علیف و ساختمان های شعله و خود ساختمان فرودگاه رو میشه نام برد. همچنین عارضه طبیعی یانار داغ توی جزیره ای نزدیک باکو و قبوستان که توی مسیرمون بود. پیاده برمی گردیم خونه و توی راه کمی برای فردا خرید می کنیم.مراد و مهمونش جایی نرفتن و هنوز همونجان ! مراد هر نیم ساعت یه سیگار روشن می کنه و میره بالکن . از این عادتش احساس خفگی بهم دست میده و متوجه نمیشم چرا یه آدم باید این همه سیگار بکشه و به سبب اون مجبور باشه نصف عمرشو تو بالکن بگذرونه . متاسفانه عادت سیگار کشیدن بین ترک ها و آذری ها خیلی رواج داره و بعد از چایی بیشترین مصرفشون سیگاره. بعدش میره مغازه تا برای شام خرید کنه.اینجا اقلام وارداتی مثل برنج خیلی گرونه بطوریکه نیم کیلو برنج پاکستانی ده مانات معادل هشتاد تومن آب می خوره. برای شام برنج و خورشتی من در آوردی بار میذارم و دور هم می خوریم و بعدش دریم کچر درست می کنیم و مطمئن میشیم مهمون ترکیه ای مراد فردا صبح زحمتشو کم خواهد کرد!