آسیاایرانگردیبایک پکینگ

بایک پکینگ مسیر سهند به آغداغ

 

بایک پکینگ مسیر سهند به آغداغ

6 و 7 تیر 98

مراغه به قدری جاده روستایی داره که ما میتونیم از شهرکی که توش زندگی می کنیم مستقیم وارد یکی از همین جاده های روستایی بشیم ! یه جاده خاکی درست پشت دانشگاه سراسری مراغه توی شهرک ما هست که میره سمت روستای چکان. گاهی وقتا که بخوایم از شلوغی داخل شهر و مخصوصا بی نظمی های اتوبان امیرکبیر فرار کنیم ازین جاده استفاده می کنیم .

بایک پکینگ
بایک پکینگ

پنجشنبه بعد از ظهره که با دوچرخه ها میریم واسه یه بایک پکینگ دیگه و این بار به سمت سهند که حالا جاده ش خشکه و میشه دوچرخه سواری کرد. کوه سهند به ارتفاع 3700 متر در نزدیکی مراغه قرار گرفته و تو فصل زمستون پذیرای حجم وسیعی از برف تو منطقه ست بطوریکه تا بیاد این همه برف آب بشه و جاده قابل تردد بشه میرسیم به اواخر اردیبهشت. یه کمی هم صبر کنید میشه سرسبزترین حالت سهند رو تو اواخر خرداد تا وسطای تیر مشاهده کرد.

از چکان میریم سمت هرق و بعدشم مردق. تمام این مسیرها مملو از باغات میوه ست و تو همین فصل هم میشه میوه های خوشمزه ای رو پیدا کرد که روی درختا چشمک میزنن. آلبالو و گوجه سبز مخصوص این ماهه ولی نمیشه زیاد بهش دستبرد زد چون فشارو میندازن !

از مردق تا کرده ده تعداد زیادی روستا داریم و جاده ش آسفالته. در واقع این جاده یکی از چندین جاده دسترسی به کوه سهند و البته مهمترینشونه. باغات سیب این مسیر هم خیلی معروفن و هر ساله صدها تن سیب درجه یک ازین منطقه برداشت و به کشورهای دیگه صادر میشه. از کرده ده تنها یک جاده خاکی به سمت سهند وجود داره و ابتدای مسیر سربالایی تندی داره و به خاطر تردد زیاد وضعیت جالبی نداره . یا سنگ های درشتی از توی جاده زدن بیرون و سنگ ریزه ها در سراسرش پخش شدن و یا بسترش رو خاکی نرم پوشونده که گرد و خاکش با عبور هر وسیله نقلیه ای به هوا بلند میشه و میره تو حلق !

بعد از سربالایی مذکور جاده تقریبا صاف و یکدسته و شیب خیلی نرم میره بالا تا نهایتا ارتفاع جاده به 2500 متر میرسه. برای رفتن به ارتفاعات بالاتر و یا قله سهند باید از جاده جدا شد و به کوهنوردی پرداخت. نزدیکای عصره و باید یه جا واسه موندن پیدا کنیم. قصد داریم بریم کنار عشایر و چون این مسیرها رو زیاد میایم دقیقا میدونیم عشایر کجا چادر میزنن. عشایر اطراف سهند در فصل زمستون و تا اواخر خرداد تو روستاهاشون زندگی می کنن و فقط سه ماه تابستون که هوا کمی گرم شده و سبزه ها بلند و پرخاصیت هستن اجازه داره به املاکشون تو سهند برگردن برای چرای دام ها.

البته همه خانواده هایی که تو سهند ساکن میشن مالک اون زمین نیستن و بعضی ها زمین رو اجاره می کنن. اغلب دو یا سه خانواده که با هم قوم و خویشن تو یه ملک ساکن میشن تا همدیگه رو تو شرایط سخت حمایت کنن. زندگی توی کوهستان اونم توی چادر و با کلی گوسفند خطراتی مثل حمله حیوانات رو در پی داره. همچنین اونا تو برپایی چادرهای مختلف و درست کردن محل استقرار گوسفندها به همدیگه کمک می کنن.

اولین و دم دست ترین خانوده عشایری کنار اولین چشمه این مسیر چادر زدن که میریم پیششون و ازشون اجازه می گیرم چادرمون رو همون حوالی برپا کنیم. عشایر آدم های خونگرم و مهمان نوازی هستن و خیلی زود ارتباط می گیرن. بچه ها که مشغول بازی و دنبال هم کردن هستن یواش یواش به سمت ما جذب میشن تا دوچرخه ها و کارهامون رو تماشا کنن.

چادر رو میزنیم و با دادن شکلات به بچه ها باب رفاقت رو باز می کنیم و میشینیم پای حرف های کودکانه شون . از کمک هایی که به بزرگ تر ها می کنن. از رقابت ها و آرزو هاشون و حتی از مشکلات خودشون و بزرگترهاشون برامون میگن. اینکه مجبورن مبالغ زیادی بابت اجاره زمین بپردازن و گاهی مجبورن به مامورا رشوه بدن تا اونا چند تا گوسفند رو که بیشتر از حد مجازن رو ندید بگیرن. از قوم و خویش های شهری شون که هر شب میان مهمونی و اونجا رو مثل ویلای شمال خودشون میدونن (البته این تعبیر ما از حرفای اونا بود. اون طفلکی ها که اصلا نمیدونن ویلای شمال چه کاربردی داره!)

شب بزرگتر ها هم بعد از اینکه از کارهای گوسفندا فارغ میشن میان پیشمون و دعوت می کنن به شام که ازشون تشکر می کنیم و چند تا نونی که برامون آوردن رو محض ادب ازشون قبول می کنیم. برای اینکه بتونیم بیشتر باهاشون گپ بزنیم با خودمون تخمه آوردیم ! بیرون چادر روی سبزه ها میشینیم و تخمه می شکنیم و عشایر از سختی هاشون میگن که البته یه بخش هاییش قابل قبول نیست. قوانینی که دولت برای چرای دام ها گذاشته بعد از تخریب مراتع به مورد اجرا دراومد و نشون داد که خود عشایر به این نکته توجه نمی کنن که چرای بیش از حد و خارج از زمان تعیین شده باعث از بین رفتن پوشش گیاهی منطقه میشه و نهایتا به خود اونها ضرر میرسونه. از طرفی هم رشوه گرفتن بعضی از مامورا اصلا قابل توجیه نیست.

چادرمون رو کمی دورتر برپا کردیم که هم مزاحم فعالیت عشایر نشیم و هم اونا برای پذیرایی از ما معذب نباشن وهم از سگ ها دور باشیم. سگ های گله تمام شب باید بیدار باشن و مواظب حمله گرگ ها باشن. تواین فصل تقریبا هر شب بین سگ ها و گرگ ها درگیری وجود داره . علاوه بر اون یکی از رفتارهای عادی سگ ها اینه که یه منطقه برای خودشون دارن. اگه شخص غریبه ای توی منطقه شون باشه تمام شب رو زوزه می کشن و سر و صدا راه میندازن. مخصوصا سگ های عشایر سهند که اصلا شوخی هم سرشون نمیشه ! با وجود تمام این تمهیدات بازم سگ ها کلی سرو صدا کردن و نذاشتن راحت بخوابیم .

جمعه صبح با دوستان عشایرمون خداحافظی می کنیم و توی یه هوای عالی میزنیم به جاده. احساس می کنیم چندین سال جوان تر شدیم و روح سبکبال یه بچه در درونمون به پرواز دراومده. این کاریه که طبیعت با آدم می کنه . جاده خاکی رو تا پای سهند پیش میریم . اینجا یه چشمه پر آب و کلی مرتع سرسبز هست که شهری ها رو می کشونه به سمت خودش. اینجا محل پیک نیک شهری هاست . از چشمه یه مسیر هست به سمت چپ که میره سهند رو دور میزنه و به بایوندور میرسه که هر ساله این مسیر رو پیاده میریم. جاده سمت راستی به شاهیوردی میره که به نظرم بهشت سهند همونجاست و با ماشین بخوای بری فقط از طرف شهرستان هشترود قابل دسترسیه. ولی ما به شاهیوردی نمیریم. کمی جلوتر از سهند جدا میشیم و میریم سمت جاده احمدآباد.

جاده احمد آباد هم از دیگر جاده های دسترسی به سهنده که نهایتا به بخش خراجو (جدیدا میگن خداجو !) و بعد به جاده مراغه به هشترود میرسه. ولی ما قصد نداریم به این زودیا برسیم به جاده. می خوایم تا شب توی این جاده های خاکی ویراژ بدیم ! دعوت یه چوپان رو اجابت می کنیم و باهاش یه چای آتیشی می خوریم و گپ میزنیم. از اهالی روستاهای اطرافه.

بعد از جاده احمدآباد جدا میشیم و میریم تو دل کوهها. جاده هایی با شیب تند ما رو به روستای باتمانقلیج میرسونه که آخرین روستای جاده کله نو ست . کنار رودخانه قررانقو (gharranghu)  و ته دره . بقیه مسیر آسفالته ولی شیب خیلی تندی داره تا از ته دره دربیاد و بره به جاده اصلی.

دره ها و تپه های متعددی اطراف سهند وجود داره. همونطور که گفتم برف زیادی توی منطقه سهند میباره و در طول سالیان دراز برف های آب شده رودخونه های پرآبی رو تشکیل دادن که فقط سه تا از اونها مال مراغه ست. صوفی چای که درست از وسط مراغه می گذره ، قررانقو که به خداجو میرسه و مردق چایی که توی همون مسیر معروف باغهای سیب جریان داره. این رودخونه ها در طول قرنها دره های عمیقی رو ایجاد کردن و همین مساله باعث ایجاد پستی ها و بلندی های اطراف سهند شده . خود مراغه توی جلگه قرار گرفته و ارتفاع کمی داره واسه همینم از سرمای سخت سهند متاثر نمیشه و ما همیشه توی آب و هوایی آرام و پایدار به سر می بریم.

از باتمانقلیج روستاهای متعدد رو رد می کنیم و به آتش بیگ میرسیم. این مسیریه که کوهنوردها برای رسیدن به کوه آغداغ که همسایه دیوار به دیوار سهنده ازش استفاده می کنن. بعد میریم سمت جاده مراغه به هشترود و تازه از خود اینجا هفتاد کیلومتر راه باقی می مونه تا به خونه برسیم.

میتونم ادعا کنم امروز سنگین ترین روز دوچرخه سواریم در تمام عمرم بود ! نزدیک به صد و سی کیلومتر در یک روز رکاب زدیم که نصفش خاکی و سربالایی و گذر از دره ها و تپه ها بود. نصف بقیه شم همین جاده مراغه به هشترود که به جاده مرگ شهرت داره ! به کافه ساوالان تو ده کیلومتری مراغه که رسیدیم تقریبا جونی برام نمونده بود ولی چای دبش این کافه مثل همیشه جون تازه ای ریخت توی رگهام و بقیه راه رو با انرژی رکاب زدیم و عصر بود که رسیدیم خونه.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 − چهار =

بستن
بستن