آسیاایرانگردیبایک پکینگ
بایک پکینگ مسیر ارسباران
14 و 15 خرداد 98
بایک پکینگ مسیر ارسباران
تعطیلات خرداد فرصت مناسبی برای طبیعت دوستانه که تو اوج زیبایی طبیعت برن مسافرت . ما هم یه برنامه سه روزه واسه بایک پکینگ چیدیم بریم سمت ارسباران. 13 خردادم مرخصی گرفتم که این منطقه رو کامل بگردیم. پس 12 خرداد از اداره که دراومدم راه افتادیم سمت تبریز و ازونجا هم اهر. منطقه ارسباران یه منطقه وسیع بین شهرهای اهرو کلیبر و ورزقان هست که شامل کوهها و جنگل ها و رودخونه های بسیاری میشه و البته کلی هم مرتع داره و همش جنگل نیست. روی نقشه نگاه کنید یه معدن بزرگ هم تو قسمت های جنوبی جنگل جا خوش کرده که روند تخریب این منطقه رو سرعت بخشیده. این جنگل ها و مراتع قبلا یعنی تا همین چند سال پیش خیلی وسیع از اینا بودن ولی چوب بری و شکار و چرای دام باعث شده به اندازه فعلی برسه و هنوز هم کوچک سازی ادامه داره. هرچند اقداماتی برای حفاظت این منطقه انجام شده. مثلا بریدن درخت ها ممنوع شده و بیشتر منطقه از لحاظ شکار به منطقه حفاظت شده تبدیل شده و شکار برخی گونه های در حال انقراضم در کل منطقه ممنوعه.
مدت ها میشد که نیما قول داده بود بریم ارسباران و من تا امسال که این قول عملی شد تصوری از این منطقه نداشتم. فکر می کردم جنگل هاش مثل شمال باشه با کلی مه و نم بارون و یه قلعه قدیمی سنگی عظیم وسط جنگل ! ولی جنگل های ارسباران با جنگل های شمال خیلی فرق داره و هواش هم خشکه و قلعه بابک هم وسط جنگل نیست بلکه بالای یه صخره ی بلنده. همزمان با ما که داشتیم با ماشین میرفتیم سمت اهر دوست خوبمون معین و خانواده ش هم از کرمان راهی شده بودن که به ما بپیوندن. همراهی با اونا هم برامون خوشایند بود و هم نگران کننده ! نگران این بودیم که اونا بعد ازین راه دراز و خستگی و کوفتگی بیان و از منطقه خوششون نیاد.
از اهر به سمت کلیبر میریم. از کلیبر یه جاده تقریبا عمودی هست که مستقیم میره تو دل جنگل و مسیر قلعه بابک ! امکان نداره کسی اشتباهی بره. این جاده با اون شیب تندش خیلی تو چشمه. ولی شیب تند خیلی زود تموم میشه و با همین اختلاف ارتفاع میشه تغییرات دما رو حس کرد. همون اوایل مسیر تا کیلومتر ها کلی هتل و رستوران و دکه موجوده و ما هنوز خبر نداریم چه جمعیتی ممکنه تو این منطقه گرد هم بیاد !
آقا مصطفی از دوستان عزیزمون یه مجتمع رفاهی تو این مسیر داره و با چند تا از دوستاش اداره ش می کنه. میگه تمام تابستون رو ازینجا جم نمی خوره انقدر که طبیعتش رو دوست داره. این مناطق تو تابستون بهترین آب و هوا رو دارن چون کوهستانیه و تو فصول سرد زیر برف مدفون میشه. ماشین ها رو پارک می کنیم همونجا و یکی از کانکس ها رو برای امشبمون انتخاب می کنیم.
روز 13 خرداد با دوچرخه هامون آماده شروع یه سفر هیجان انگیز هستیم. البته معین و خانواده ش با ماشین میان ولی واسه اینکه اونا از سرعت پایین ما خسته نشن و ما هم بخاطر اونا تو عجله نیافتیم قرار میشه هر کس طبق برنامه خودش پیش بره. هوا عالی و آسمون بدون ابره. از اون روزهای فوق العاده که جون میده برای رکاب زدن.
جاده ای که توش هستیم تا روستای عاشقلو که انتهای این جاده و نزدیک رود ارس هست کاملا آسفالته ولی عرض کمی داره. قراره امشب یه جایی انتهای این جاده که طبیعت قشنگی داشته باشه چادر بزنیم و فرداش از عاشقلو و از طریق جاده هایی که خاکی هستن بریم تو مسیری که به موازات همین جاده و کمی جنوبی تر قرار داره و البته بعضی جاها هم جاده ای در کار نیست و احتمالا باید زین به پشت یکی دو تا تپه رو رد کنیم .
جاده کوهستانیه و بالا پایین زیاد داره و طبیعت اطراف همه پوشیده از جنگله. جنگلی با درختانی نه چندان بزرگ و تقریبا یک شکل. این منطقه گفته میشه از تنوع گیاهی و جانوری بالایی برخورداره و خیلی هم درخت هاش قدیمی اند.
انواع جانورانی هم که توش زندگی می کنن رو تو مناطق حفاظت شده جمع کردن تا مراقبت ازشون راحت تر باشه. قلعه بابک همون ابتدای مسیر قرار داره و برای رسیدن بهش باید از جاده کلیبر به عاشقلو جدا بشی بری به جاده ای در سمت چپ . بعدش یه جاده خاکی رو بری برسی به اول مسیر پیاده روی. از اونجا دو ساعتی طول می کشی تا به خود قلعه برسی که ما برنامه قلعه رو حذف کردیم چون اصولا خود قلعه نیست که جذابیت داره بلکه مسیر کوهنوردیش قشنگه این مسیر هم از جناح جنوبی و از وسط جنگل به قلعه میرسه و کلا مسیرش متفاوته. پس پیمودن مسیر توریستیش اصلا برامون جذابیت نداره.
چند کیلومتر بعد یه سرازیری تند داریم که ما رو به روستای مکیدی و دره زیبای مکیدی میرسونه. این دره یکی از راههای دسترسی آسون به دل جنگل های هیرکانیه. جایی که میتونی از اون هزاران گونه گیاهی و شایدم چند گونه جانوری ارسباران رو ببینی. ولی دسترسی آسان باعث شده این منطقه از بکر بودن دربیاد و ما تا کیلومترها داخل جنگل همچنان آلاچیق ها و دکه ها و آدم ها رو مشاهده می کردیم که یه زیر انداز زیرشونه و چهار سبد پر از خوردنی کنارشون . هندونه ها رو می خورن و پوستشو تقدیم طبیعت می کنن و بچه ها با توپ چل تیکه شاخه ها رو می شکنن. بو و دود کباب هم که جنگلو پر کرده. بالاخره به یه جای خلوت میرسیم و کمی توی رودخونه آب بازی و می کنیم و حسابی یخ میزنیم.
مسیر رفته رو برمی گردیم به سمت جاده اصلی و هر لحظه مشاهده می کنیم که جمعیت توی جنگل ها و ماشین های توی جاده باریک داره افزایش پیدا می کنه. البته قابل پیش بینی بود که تو این ایام تعطیل مسافرای زیادی به این منطقه بیان تا از هوای خنکش استفاده کنن ولی عمق فاجعه رو هنوز درک نکرده بودیم !
مسیر رو به سمت آینالو ادامه میدیم و چندین گردنه رو رد می کنیم. طبیعت همچنان دلبری می کنه و چند تیکه ابر به زیبایی آسمون افزوده. روستای آینالو از حیث داشتن منطقه ای برای حفاظت از حیوانات مخصوصا مارال ها حائز اهمیته. همچنین مسیرهای بکر زیبایی از این روستا منشعب میشه به سمت جنگل های آنزا و متراکم ترین مناطق جنگلی . از جاده اصلی یه راه خاکی هست که با شیب تندی میره به سمت روستا. قبل از ورود به جاده خاکی خانمی ما رو از این کار برحذر می کنه ! گویا ترافیک سنگینی تو ورودی روستا حاکمه و همه رو کلافه کرده. خود روستا هم مملو از جمعیته و عملا کسی نمیتونه مارال ها رو ببینه.
هوا تا چند ساعت دیگه تاریک میشه و بهتره دنبال محل چادر باشیم. از آینالو و روستاهای دیگه صرفنظر می کنیم و یه جاده فرعی خلوت رو پی می گیریم و اتفاقی یه جای صاف درست وسط جنگلی آروم و زیبا پیدا می کنیم که جون میده واسه چادر زدن و شب مانی. خوشبختانه محل کمپمون از جاده و روستا و جمعیت فاصله زیادی داره و ما فکرشم نمی کردیم چه حجمی از سر و صدا میتونه تو اون منطقه وجود داشته باشه. از دور شاهد بودیم که تا شب ترافیک توی جاده باریک چقدر سنگین شد . حرکت ماشین ها آهسته شده بود و سر و صدای وحشتناکی توی جاده بود. امروز شروع تعطیلات خرداده و تا دو روز دیگه وضعیت بدتر هم خواهد شد. با این حساب هم جاده برامون خطرناک میشد و هم نمیشد جای آرومی برای تمدد فکر پیدا کرد. آخه با این همه آدم مگه میشه آرامش داشت!
تصمیم گرفتیم برنامه فردا رو کنسل کنیم و از عاشقلو بریم سمت خداآفرین. 14 خرداد همین کار رو می کنیم و تا ظهر میرسیم عاشقلو. نرسیده به این روستا مسیر سرپایینی میشه و اطرافمون پر از مزارع گندم میشه که زیر نور آفتاب ظهر مثل دریایی با موج های طلایی آرام به نظر میان. پیش رومون رودخانه عظیم و آرام ارس قرار داره . این رود مرز بین ایران و آذربایجان و ارمنستانه. ازعاشقلو می پیچیم سمت خداآفرین و بقیه راه تا کلیبر چند نفره می چپیم توی ماشین معین ! معین فکر دوچرخه ها رم کرده و باربند سقفی رو با خودش آورده !
تازه وقتی از کلیبر دوباره همون جاده عمودی رو میریم بالا تا بریم پیش آقا مصطفی و ماشینمون رو برداریم متوجه عمق فاجعه میشیم ! ماشین ها با بی نظمی تمام ترافیکی بیست کیلومتری ایجاد کردن بطوریکه پیاده رفتن خیلی به صرفه تر و سریعتر از ماشین میتونه آدم رو به مقصد برسونه. با دیدن این سیل جمعیت فهمیدیم تصمیم درستی گرفتیم . پیشنهادم برای کسایی که می خوان برن این منطقه اینه که حتما تو مواقع غیر تعطیل و وسط هفته برن و بیشتر برای کوهنوردی برن که داخل جنگل باشن. چون این جمعیت مشتاق هیچکدوم بیشتر از بیست متر از ماشیناشون دور نمیشن و وسط جنگل ها تقریبا خبری از جمعیت نیست.