آذربایجان شرقیایرانگردیدوچرخه کوهستان
آبشار شر شر
دوچرخه کوهستان
آبشار شرشر عجب شیر
1394/01/28
مستیم و عاشقیم و خماریم و بی قرار
ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ
…
بهشت رو به بها میدن نه به بهانه. نمیتونی صبح تو خونه بمونی و انتظار داشته باشی از بوی بارون و زمین خیس خورده مست بشی. برای پیدا کردن بهار بهشتی باید راهی شد.
صبح ساعت 5 نیما خودشو از کارخونه میرسونه در حالیکه بیرون نم نم بارون در حال باریدنه. مهران با نیسان میاد دنبالمون و میریم به محل قرار. فرید و آفاق ، محمد وند جلیلی ، امیر بیگ زاده ، مهدی حسامی و آقا رضا یکی یکی از راه میرسن. همه دوچرخه ها میرن پشت نیسان و خودمون با دو تا سواری راه میافتیم سمت عجب شیر. تو مسیر حسین حیدریان هم بهمون اضافه میشه. خوشحالم که بچه ها با دیدن بارون سحرگاهی پا پس نکشیدن و اومدن. هوای بهار خیلی متغیره و زیاد نباید روش حساب کرد.
از عجب شیر خودمونم سوار نیسان میشیم و ماشینا رو میذاریم داخل شهر. من و آفاق که جلو نشستیم جامون گرم و نرمه ولی پسرا اون پشت حسابی یخ زدن. 50 کیلومتر جاده که بیشترش سربالائیه و هرچه پیش میری طبیعت زیباتر میشه . آخر این جاده که از پادگان عجب شیر شروع میشه به روستای هرگلان ختم میشه.
از هرگلان سوار بر دوچرخه میریم سمت آبشار شرشر که جاده ش خاکیه. البته قبل از بارون خاکی بود ! حالا گلی و لیز شده با چاله چوله هایی که پر از آبهای گل آلودن. جوی های پرآبی که از ارتفاعات به سمت رودخونه میروند و سر راهشون جاده رو حسابی آباد می کنن رو هم اضافه کنید!
باغهای اطراف پر از برگ های جوان شاداب شدن و شکوفه های سپید و صورتی که لباس جشن بهاری رو به تن درختان کردن. گله های کوچک و بزرگ گوسفندا که میشه تعداد زیادی بره و بزغاله که اولین بهار زندگیشونو تجربه می کنن رو میشه همه جا دید. بزغاله های کوچولویی که سر از پا نمی شناسن و مدام بالا پایین می پرن. با این طبیعت شورانگیز هیچ موجودی نمیتونه مست و غزل خوان نباشه …
خاموشی بلبلان مشتاق … در موسم گل ندارد امکان
نمیتونی با لباسای تمیز و اتوکشیده برای پیدا کردن بهار راهی بشی . وقتی بهار رو پیدا کنی متوجه میشی اول اون پیدات کرده. کافیه یه نگاه به سر و وضع گلی و خیس خودت بندازی. درسته سرتاپامون تماشایی و وزن دوچرخه هامون دوبرابر شده ولی انرژیه که تو چهره بچه ها موج میزنه.
تو آخرین باغ مسیر جایی که رودخانه پرآب و خروشان جریان داره و منظره آبشار روبرومونه برای صبحانه توقف می کنیم. به هر سختی هم که شده صبحانه صرف میشه ! بعد دوچرخه ها رو جا میذاریم و قدم زنان میریم سمت آبشار که از هر زمان دیگه باشکوهتره چون آب زیادی ازش جریان داره .
ساعت 3 عزم بازگشت می کنیم. جاده بخاطر باد کمی خشک شده و میشه راحت تر توش حرکت کرد. مخصوصا که سرپایینی هم هست. به روستا که میرسیم دو نفر با نیسان میان و بقیه به صف میشیم که به آرزوی دیرینه مون برسیم. یعنی رکاب زدن مسیر تو برگشت ! سرپایینی ها رو بسرعت پشت سر میذاریم و از روستاها رد میشیم. یه مجلس عروس گردون رو هی جلو میریم و عقب میایم از دستشون خلاص نمیشیم. بچه ها نوبتی نیسان رو میرونند تا همه بتونن رکاب بزنن. این جاده باریک و پر پیچ و خمه و روستاهای زیادی تو مسیرشه که باید خیلی مواظب بود. میرسیم به عجب شیر در حالیکه بچه ها سرشار از شور و شادی اند و میشه رضایت رو از خنده هاشون فهمید. با اعتماد بنفس فوق العاده ای که داریم میریم برای بستنی خوری اونم با اون لباسای گلی !
ساعت 8 میرسیم مراغه و کل مسیر رکابزنی 60 کیلومتر بود.
پی نوشت : از همه دوستانی که تو این برنامه بودن و با بودنشون لذت برنامه رو دو چندان کردن ممنونیم. و از امیر و مهران عزیز که در هر موقعیتی برای کمک به دوستاشون آماده هستند.
سلام.خواستم بابت وبسایت خوبتون ازتون
تشکر کنم و امیدوارم باعث ایجاد انگیزه براتون
بشه