آسیاترکیهجهانگردیسایکل توریسم
کشور ترکیه روز سوم
سایکل توریسم
کشور ترکیه
نوروز 94
سفر به ترکیه روز سوم :
( جمعه 29 اسفند 93 ) دیدن منظره شهری که از برف سفید پوش شده خیلی رویایی و دوست داشتنیه مخصوصا وقتی پشت پنجره و کنار بخاری نشسته باشی و یه چای داغ تو استکان کمرباریکم بغل دستت باشه نه اون موقه که قراره 95 تای دیگه که بیشترشم سربالائیه رکاب بزنی!
هواشناسی یه چیزایی راجع به بارش گفته بود ولی فکر نمی کردیم حجمش زیاد باشه. صبح همه جا رو برف پوشونده بود و بارش ادامه داشت. رفته رفته هم بیشتر میشد. رفتیم بیرون چرخی زدیم و کمی پرس و جو کردیم. دو راه پیش رو داریم یا یه شب دیگه تو آغری بمونیم یا با اتوبوس بریم هوراسان(همان خراسان). به لحاظ هزینه یکی درمیاد با این تفاوت که یک روز از برنامه عقب میافتیم. دوچرخه ها رو سوار میشیم و میریم سمت ترمینال .
همه جا همه جور آدمی پیدا میشه. آدمهایی که دریای مهربونی اند و انسانیت رو برات مشق می کنن و راننده اتوبوسی که مخصوصا راهشو واسه خیس و گلی کردنت کج می کنه ! نتیجه ش این بود که فهمیدیم لباسهای بادگیرمون ضد آب نیستن و باید در اولین فرصت پانچو تهیه کنیم.
اتوبوس برای 95 کیلومتر نفری 15 و برای جفت دوچرخه ها 30 لیر شد. واقعا خیلی ظالمانه ست مسیری که ما با دوچرخه یک روز براش وقت میذاریم رو میشه با اتوبوس 60 دقیقه ای رفت ! از پشت شیشه با حسرت بیرونو نگاه می کنیم که چه مناظری رو از دست میدیم. کوهستانی و پیچ در پیچ با صخره های بلند و زیبا و سرزمین های پهناور سفیدپوش.شاید کمتر کسی لذت اون بیرون بودن رو درک کنه. شاید یه عاشق طبیعت…
نزدیکای هوراسان پیاده میشیم و رکاب زنان میریم داخل شهر سراغ دوستمون امراله گوندوغدی.خودشو از محل کارش بهمون میرسونه و به خونه ش راهنمایی مون می کنه.یه آپارتمان کوچک دوست داشتنی که خیلی هم منظمه. امراله و دو دوستش که هرسه معلمند تو این خونه با هم زندگی می کنن. بعد جابجا شدنمون خداحافظی می کنه و برمی گرده سرکارش.برام جالبه که هرچند اولین دیدار ما با ایشونه ولی راحت بهمون اعتماد می کنه و خونه رو در اختیارمون قرار میده.
کمی ناهار و استراحت و بعد میریم بیرون دوری میزنیم. آسمون از ابرهای سیاه پر شده و حس دلهره ایجاد می کنه. مخصوصا با اون کلاغهای سیاه و سروصدای ناموزون آدمو یاد فیلم پرندگان هیچکاک میندازه! برمی گردیم و بچه ها همگی برگشتن خونه. اینجا اکثر مردم از سنین جوانی سیگار می کشن. زن و مرد. چایی هم زیاد می خورن بطوریکه چایخانه های زیادی تو سطح شهر میشه دید. برا همین دیگه از دیدن ته سیگارهای انباشه شده روی میزها تعجب نمی کنیم. کمی با هم گپ میزنیم و اونها میرند که بخوابند .
امشب لحظه سال تحویل فرا میرسه و از فردا سالی جدید با اتفاقاتی جدید پیش روی ماست. از خدا می خوایم که این اتفاقات جدید همه از جنس زیبایی باشه. هم برا خودمون و هم برا دوستان و عزیزانمون.