آذربایجان شرقیایرانگردیدوچرخه کوهستان

مسیر روستای شلیلوند به آغاجری

دوچرخه کوهستان

مسیر روستای شلیلوند و آغاجری   

1393/06/07

امروز نزدیک 80 کیلومتر ترکیبی از مسیرهای آسفالته و خاکی رو رکاب زدیم و از چند تا روستای جدید گذشتیم. تقریبا نصف مسیر برام جدید بود. نیما شیفت شب بود و مرخصی ساعتی گرفته بود و خودش رو زود رسوند خونه. منم وسایلا رو آماده گذاشتم پس سریع لباسامونو می پوشیم و رکاب زنان میریم سمت قرار که میدان مادره. این میدان سر شهرک ما هست و بخاطر نزدیک بودنش دیگه ماشین نبردیم. ولی اشتباه کردیم. شیب تند میدان مادر تا سر خیابون ما یه طرف ، بدتر از اون مشکلیه که جدیدا باهاش روبرو شدم. مربوط به کارم میشه. یه جورایی رشته ورزشیم با کارم نمی خونه. واسه همینم ترجیح میدم برا مسیرای نزدیکم دوچرخه ها رو بار ماشین کنیم و بریم خارج شهر. به هر ترتیب بعد از کمی انتظار سر و کله بچه ها هم پیدا میشه. محمد طاهری و امیر توشی و رامین پوروحید دوستانی هستند که امروز افتخار همرکابیشون نصیبمون شده.

میریم سمت جاده هشترود . سه راهی داش آتان رو رد می کنیم و بعدش تو سه راهی مغانجیق می پیچیم دست چپ که اولین باره میام تو این مسیر. پل رو گذرو که رد کنی با منظره مزارع جو روبرو میشی. فکر کن همزمان با طلوع آفتاب همچین تصویری جلوت ظاهر بشه. جو ها رو درو کرده بودن و نیم ساقه های طلائیشون زیر نور آفتاب می درخشید. جاده خلوت و پاییز منظر رو ادامه میدیم. اولین روستا کهجوق هست. روستاهای کویری رو به یاد آدم میاره. همونجور ساده ، همونجور فلت. الان توی روستا ها هم خونه ها رو چند طبقه میسازن ولی اینجا همه خونه ها یک طبقه و یکدست باقی مونده.

دو طرف جاده انبوه باغات آدمو به وجد میاره. نیما با دیدن سیبها آب لب و لوچه ش آویزونه! خدایا این همه باغ. یعنی تا ده سال دیگه اینا پابرجان؟ تو یکی از باغها که سایه باصفایی داره و استخرم بغلشه توقف می کنیم برای صبحانه.چند بار صاحبشو صدا می کنیم ولی نیست.فعلا بی اجازه بساطمونو پهن می کنیم تا صاحبش بیاد. همه چشم ها خیره به کوله آقای پور وحیده ! بالاخره وقتش میرسه و آقا رامین عسل و سرشیر همیشگی شو از تو کوله درمیاره. پدیدار شدن همانا و ناپدیدی همانا ! حتی وقت نشد یه عکس ازش بگیریم.

صاحب باغ سوار بر ماشینش وارد میشه و با خوشرویی ازمون استقبال می کنه. خودشم میدونه که اون تیکه اونقدر باصفاست که رهگذرا رو واسه اتراق جذب می کنه. ازش اجازه می گیریم و چند تا سیب از باغش می چینیم. خوشمزه ست ….

روستای بعدی مغانجق و در ادامه میرسیم به قرطاول .از روستای شلیلوند کمی نون می خریم و با بچه های دوچرخه سوارش گپ میزنیم. امید تا مدتها دنبالمون میاد و بدرقه مون می کنه.

یه شیب ممتد دراز نوید بخشه یه سرپائینیه درست و حسابیه. بالای شیب که میرسیم روستای قیه بلاغ خودنمایی می کنه ولی دیگه مسیر ما از این جاده جداست. باید بزنیم به خاکی و خودمونو برسونیم به جاده کرده ده.آقای توشی تماسی می گیره و از مسیر مطمئن میشه. میریم توی جاده خاکی و حسابی گرد و خاک می کنیم. دوچرخه کوهستان کیفش تو جاده های خاکی روندنه(بشرطی که بیشترش سرپایینی باشه!).

با سر و وضع خاکی ودر حالیکه آبمونم تموم شده میرسیم به سرگیزه. این روستا تو جاده کرده ده هست. اگه ادامه بدی بری بالا میرسی به سهند. دوستان اتفاق نظر دارن که برن بالا. پس تا آغاجری رکاب میزنیم و آقای توشی بستنی مهمونمون می کنه. اونجا پدر آقای مهران عادلی رو هم ملاقات می کنیم که الان خودش تو گرجستان مشغول رکاب زدنه. صمیمانه برای ناهار دعوتمون می کنه ولی باید برگردیم. پس مسیر برگشتو پی می گیریم.

سربالائیه مردق حسابی عرقمونو درمیاره ولی سرپائینی بعدش دلچسبه. سیب های قرمز و سبز تمام مسیر رو پوشوندن. این جاده همش سیبه از داش آتان تا خود کرده ده. میریم تو جاده فرعی . این مسیر مارو به چکان میرسونه. قبلا یه بار رفتم. بعد از روستای هرق در حالیکه چند تا نوجوان دوچرخه سوار همراهیمون می کنن برای ناهار توقف می کنیم. یه باغ باصفای دیگه که چند تا درخت گردو سایه خنکی رو برامون فراهم کردن. ناهارو که می خوریم هرکدوم یه طرفی دراز کش میشیم. اصلا این سایه و سکوت و زیبایی می طلبه که دقایقی رو دراز بکشی و توی آرامشش غرق شی.

نیما و آقای توشی پنچری دوچرخه منو می گیرن و راه میافتیم. توی روستای دیورزم کنار پل تاریخی دیورزم عکسی می گیریم. این پل از جمله بناهای باشکوه مراغه ست که ریل قطار زنجان مراغه از روش رد میشه. بعدش روستای چکان هست که دورادور سلامی به امامزاده ابراهیم چکان می کنیم و میریم سمت مراغه .

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 − 4 =

بستن
بستن