آسیاجهانگردیسایکل توریسمهندوستان
تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز هجدهم)
گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی(هند)
روز هجدهم – Payyanur
جمعه 25 اسفند 96
16 March 2018
یه هوای ابری و تقریبا خنک رو داریم که تا آخر امروز سایه شو از سرمون کم نمی کنه ! بعضی جاها هم یه کمی بارید که نه باعث شد خیس بشیم و نه زمین رو گلی کرد. از اون بارون های دوست داشتنی بود که همه چیزش اندازه بود. فقط اومده بود که بعد از چندین روز گرمای طاقت فرسا یه لذت اساسی بهمون بده. صبح زود همه خیابون ها خلوت بودن که از منگلور زدیم بیرون. جی پی اس از کوچه پس کوچه ها برامون میانبر میزد ولی بعضی وقتها می خوردیم به مسیرهای در دست ساخت و گودال هایی که وسط کوچه کنده بودن . به هر ترتیبی بود خودمون رو به جاده اصلی رسوندیم و یه بیست کیلومتری مهمون اتوبان بودیم. بعدش یهو اتوبان تموم شد و تبدیل شد به جاده معمولی دو طرفه . روی نقشه که نگاه کردیم پایان اتوبان دقیقا در نقطه مرزی بین دو ایالت بود. ایالتی که توش بود کارناتاکا بود و حالا توی ایالت کرالا هستیم و حالا حالاها مهمونشیم.
برای صبحانه توی یک پمپ بنزین توقف می کنیم. بغل جایگاه یه محوطه شیشه ای هست که میریم داخلش و همین موقع یه بارون تندی شروع به باریدن می کنه. کارکنان پمپ بنزین برامون دو تا صندلی و یه میز میارن که البته از مهربونیشونه. بیشتر کارگرهای جایگاه خانم هستن . خانمی که مسئول نظافت سرویس هاست نگاه غضب آلودی داره که نشون میده نسبت به خارجی ها بدبینه. عینکم رو برمیدارم و بهش لبخند میزنم. بسرعت قیافه گرفته ش از هم باز میشه و لبخند زیبایی به پهنای صورت لاغرش تحویلم میده . براستی که لبخند ، زبان صلح و دوستی در کل دنیاست و میتونه محبت نهفته در دل آدم ها رو بیرون بکشه.
مسیر امروزمون از شهرهای مسلمان نشین می گذشت. البته همه جا مسلمان و هندو و مسیحی و ادیان دیگه با مسالمت کنار هم زندگی می کنن ولی امروز کلی مسجد دیدیم و مسلمان ها که لباس های خاص خودشون رو دارن. مردها کلاه سفید به سر میذارن و لباس نسبتا بلند سفید می پوشن و لباس زن ها شامل چادر مشکی بلندیه که گاهی روی زمین کشیده میشه. بعضی هاشون از روبند یا برقع هم استفاده می کنن تا صورتشون هم دیده نشه . نگهداری چنین پوششی توی چنین هوای گرمی واقعا کار سختیه. ولی ما هم امروز خیلی سختی کشیدیم. چون روز جمعه بود و بخاطر برپایی نماز جمعه تمام مغازه ها و رستوران ها تعطیل بود. از مساجد صدای اذان و بعد خطبه های نماز جمعه و بعد خود نماز به گوش میرسید و تمام این مراحل سه ساعتی طول کشید و ما هم گشنگی می کشیدیم. بعد ۸۰ کیلومتر بالاخره یه رستوران پیدا می کنیم و ناهار می خوریم ولی غذاش خوب نبود.
سر راهمون قلعه ای هست به اسم قلعه بکال که از زمان استعمار پرتغالی ها مونده . برای دیدنش وارد یه جاده فرعی میشیم که نزدیک دریاست و حدود ده کیلومتر راهمون رو دورتر می کنه. قلعه روی صخره های بلند مشرف به دریا ساخته شده و اطرافش پر از دکه های خوراکی و سوغاتیه. از دروازه داخل میشیم و از حیاط بزرگی می گذریم تا به معبد کوچکی برسیم. آسمان به طرز عجیبی آبی و زیباست. شایدم یه آسمون معمولیه ولی مدت هاست که آسمون آبی رو ندیدیم و حالا برامون تازگی داره. قلعه راهروهای پیچ در پیچی داره با دیوارهای بلند و بعد به یه دروازه بزرگ میرسه که پشتش موزه ست و ورودیه سنگینی داره. وقت بازدید موزه رو نداریم و ضمنا پولشم نداریم پس برمی گردیم و مسیر رو ادامه میدیم.
پل های بلندی رو پشت سر میذاریم که روی رودخانه های پر آبی ساخته شدن. آب رودخانه ها آرام و بدون هیچگونه موجیه و قایق ها و لنج ها متلاطمش می کنن. قایق هایی رو دیدیم که با خودشون شن حمل می کردند. شن رو به اندازه ای بار کرده بودند که لبه قایق با سطح آب یکی شده بود و تنها یک موج کوچک میتونست براحتی وارد قایق بشه و غرقش کنه. این شن ها رو از جزایر وسط دریا میاوردن به ساحل رودخانه و تحویل کامیون هایی می دادن که به ردیف منتظر دریافت بارشون بودن.
۱۲۰ کیلومتر میایم تا برسیم به خونه دوستمون ازهر محمد که نزدیک شهر پایانور تو یک روستا زندگی می کنه. خودش با موتور میاد دنبالمون تا راه رو راحت تر پیدا کنیم. خونه ش یه جای دنج و زیباست که معماری قشنگی داره . خانواده ازهر استقبال گرمی ازمون می کنن و حتی یه تابلوی کوچک برامون درست کردن که یه پیام خوشامدگویی توش نوشته شده.
یه پذیرایی خوشمزه آماده ست که نوش جان می کنیم و گپ و گفتی با پدر و مادر ازهر داریم که با علاقه به حرف هامون گوش میدن و کلی سوال دارن که می پرسن. ازهر و خانواده ش که شامل والدین و همسر و دو تا بچه های کوچولوش میشه همگی مسلمانند و همراه با بقیه اقوام شامل خانواده خواهر ها و برادر ها توی یک محله زندگی می کنن. بیشتر مسلمانان این مناطق سنی یا سلفی هستن.
یه اتاق تمیز و زیبا در اختیارمون قرار میدن که پنکه سقفی هم داره . حمامشونم دوش داره ! نزدیک غروبه که ازهر با ماشین ما رو میبره فلوتینگ پارک که یه شهر بازی شناور در وسط آبه. جای قشنگیه و بازی های مفرحی داره مخصوصا برای بچه ها. بهتر از اون نمای آب و غروب آفتاب در پشت ابرهای سفیده.