آسیاجهانگردیسایکل توریسمهندوستان
تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز سوم)
گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی(هند)
روز سوم – Pen
پنجشنبه 10 اسفند 96
1 March 2018
صبح ساعت 7 آفتاب داشت یواش یواش بالا می اومد و ما آماده حرکت بودیم. دیشب تا ساعت 1 مشغول آماده کردن وسایل بودیم و بعدشم که رفتیم بخوابیم صدای تلوزیون اتاق بغلی مخل آسایش بود. تا خود صبح داشتن فیلم هندی نگاه می کردن اونم با صدای بلند!
آقای سینگ ساب سر موقع اومد دنبالمون تا ضمن اینکه تا یه جایی همراهی مون می کنه یه صبحانه هم با هم بخوریم. برای ما لطف بزرگی بود چون تا بیایم به رانندگی سمت چپ عادت کنیم زمان می بره اونم رانندگی وسط چنین شلوغی و ترافیکی.از هتل تا برسیم سر کوچه ، سگهای ولگرد برامون چنگ و دندونی نشون میدن و این اولین و آخرین باری بود که توی هند مورد حمله حیوانات وحشی قرار گرفتیم ! سگ های هند خیلی لاغر و ضعیفن و بعضی هاشون حتی نای راه رفتن هم ندارن. اغلب کنار خیابون و هر گوشه و کناری توی سایه دراز می کشن تا شاید روزی بخور نمیری بهشون برسه. مردم هند بخاطر احترامی که به تمامی موجودات زنده قائلن به این حیوانات هم در حد وسعشون کمک می کنن ولی هند کشور بزرگ و پر جمعیتیه و به اندازه کافی گرسنه داره . چه آدم ها و چه حیوانات .
برا صبحانه دوسا ماسالا خوردیم و ماسالای خالی که همون نون و سیب زمینی خودمونه با یه عالمه فلفل و چند مدل سس که یکیش رو با نارگیل درست کرده بودن.در کنارش چایی با شیر و شکر فراوان که طعم شیر کاکائو میداد. این مدل چایی معروف به چای هندیه که البته بیشتر مواقع میشه بهش چیزای دیگه ای هم اضافه کرد مثل زنجبیل و دارچین و غیره.
با سینگ ساب عزیز خداحافظی کردیم و ایشون شماره اون دوستش که پلیس بود رو بهمون داد برای روز مبادا که شاید دچار دردسر بشیم و یه دوست پلیس لازم داشته باشیم . بقیه مسیر از کمربندی می گذره که ترافیک شدیدی داره و صدای بوق یه لحظه قطع نمیشه ولی راننده ها حواسشون بهمون هست.
بمبئی رو پشت سر میذاریم و پشت بندش شهرهای مجاورش هستن که دست کمی از بمبئی ندارن. تا حدود ۵۰ کیلومتری وضعیت به همین منواله و بعد از بزرگراه جدا میشیم و میریم سمت شهر پن در جنوب.فکر می کردم به خاطر آلودگی هواست که آسمون خاکستری دیده میشه ولی بیرون بمبئی هم رنگ آسمون همون بود . خاکستری روشن یکدست . خبری از آبی آسمونی نیست و برامون عجیبه . هر طرف هم یه لایه مه روی مزرعه ها و باغات رو پوشونده.
صبح هوا تا ساعت ۱۰ خیلی خوب بود درست مثل هوای اردیبهشت ولی بعدش گرما شروع شد و حسابی برشته شدیم . انگار تا وقتی جهت تابش آفتاب بصورت مایل هست چندان قدرتی نداره ولی امان از وقتی که خودشو میرسونه به بالا سرت ! با پرتوهای نورش داشت نیزه های آتشین پرتاب می کرد.انقدر آب خوردیم که شبیه بطری شدیم تازه آبها توی قمقمه بیشتر از ده دقیقه خنک نبود و میتونستیم توش نسکافه درست کنیم .آب رو هم باید در قالب آب معدنی می خریدیم چون آبهای محلی برای خوردن مناسب نیست . مغازه ها هم اکثرا آب خنک ندارن.
۸۳ کیلومتر بعد رسیدیم شهر پن و دوستمون شریاس اومد دنبالمون . از یه جاده خاکی دنبالش رفتیم تا رسیدیم به یه خونه باغ. یه ویلای زیبا وسط یه باغ بزرگ که اونم وسط باغ های سرسبز دیگه بود و باد خنکی از جانب تپه روبرو روحمون رو تازه می کرد. البته یه طبقه از ویلا آماده بود و طبقه پایینش در دست ساخت بود . شریاس و نامزدش دو ماه دیگه عروسی شونه و دارن این خونه برا اونموقه آماده می کنن . ما هم به عروسی شون دعوت شدیم حیف که نمی مونیم تا عروسی شون رو ببینیم.
داخل ویلا فعلا وسایل آشپزی وجود نداره بنابراین شریاس و دوستش عامر با موتور میرن برامون خوردنی و نوشیدنی میارن و شب که از راه میرسه با دوستانمون میریم تا در شهر گردشی بکنیم. به خیابان اصلی که میرسیم ، مردم وسط خیابون پلاس اند و دور هر اغذیه فروشی تعداد زیادی جمع شدن . تیرچراغ برقی در کار نیست و تنها نور مغازه ها یا گاری های دستفروش ها فضا رو کمی روشن کرده. یه چیزی خوردیم به اسم بوری که گویا از اسنک های محبوب هندیه و از سیب زمینی و شربت یه گل درستش کرده بودن و بعدشم شیرینی گولابچا خوردیم که خیلی شیرین بود.اما شریاس چه بابای خوبی میشد ! هر مغازه ای میرفتیم انگار که ما بچه هاشیم ، برامون کلی خوردنی می خرید !
یه مقدار دیگه پیاده روی می کنیم تا برسیم به مرکز شهر که به خاطر مراسمات هندو ولوله بود . همه معابد چراغانی شده بودن. خیابان ها تزیین شده و مردم لباس های قشنگی پوشیده بودن . آهنگ های شاد پخش میشد و یه گروه موزیک مشغول هنرنمایی بود. یه گروهم لباس عروسکی به تن داشتن و وسط مراسم میرقصیدن. مواجه شدن با این حجم از شادی حسابی هیجان زده مون کرده بود و می خواستیم تا میتونیم با گرفتن عکس و فیلم این لحظات رو برای خودمون ماندگار کنیم.
شریاس دوربین رو از نیما گرفت که داشت برای اینستاگرام یه لایو می گرفت و بعد هلش داد وسط جمعیت تا برقصه . نمیتونستی توی چنین فضای شاد و دلخوشی باشی و از خنده لبریز نباشی.
بعد رفتیم به یکی از معابد تا مراسمات مذهبی شون رو از نزدیک ببینیم. معابد در اکثر نقاط هند معابد هندو هستند و مذهب هندو از ادیان بزرگ و قدیمی دنیا محسوب میشه. دین هندو بعد از اسلام و مسیحیت سومین دین بزرگ و پرجمعیت جهانه. معابدشون با معابد بودایی کاملا فرق داره بطوریکه در معبدها از رنگارنگی بسیار زیبا و مجسمه های مختلف انسان و حیواناتی مثل گاو میشه پی به هندو بودن معبد برد.
مردم پای یه درخت مقداری غذا و نوشیدنی و عود و گل چیده بودن . رفتیم جلوتر و طبق سنت کفش هامون رو درآوردیم. کنار درخت ایستادیم و کارهایی که شریاس بهمون یاد میداد رو انجام میدادیم و دست آخر با پودر رنگی برای همدیگه خال هندی گذاشتیم که به معنی پایان مراسم دعاخوانی بود و حالا ما یه هندوی متبرک شده بودیم !
جشنی که توش بودیم معروف به جشن هولی (Holi)بود که سالی یک بار برگزار میشه و ما خوش شانس بودیم که دیدیمش. این جشن در شروع سال جدید برگزار میشه و در شهرهای مختلف هند روز خاصی از اولین هفته رو شامل میشه. ما برای بقیه مراسم نموندیم ولی گویا قراره نصفه شب یه درخت بزرگ رو بسوزونن و تا صب کنار آتیش به جشن و سرور بپردازن. که البته ما با سوزوندن درخت ها تحت هر عنوانی که باشه موافق نیستیم و علاقه ای به دیدن این قسمت از مراسم نداریم. هرچند که خواب برامون مهمتره !