آسیاتایلندجهانگردیسایکل توریسم
تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز چهل و چهارم)
گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی( تایلند )
روز چهل و چهارم _ Cha am
چهارشنبه 22 فروردین 97
11 April 2018
چون توی ساحل چادر زدیم و اینجا هم همون تایلند دیروزه دلیل بر این نیست که طلوع آفتاب امروز هم مثل دیروز باشه ! در واقع توی زندگی هیچ صحنه ای دو بار تکرار نمیشه. حتی هیچ لحظه ای هم تکرار نمیشه. جذابیتش هم به همینه که زندگی در هر لحظه یک چیز نو در آستین داره تا برات رو کنه. طلوع آفتاب امروزمونم پشت ابرها اتفاق افتاد. وقتی زیپ چادر رو باز کردیم بجای طلوع یه آفتاب پرست نصیبمون شد !
چادر رو جمع می کنیم و با مرد کافه چی که چشم هاش هنوز خواب آلوده ست خداحافظی می کنیم تا به جاده و اتفاقات امروز سلام کنیم. امروز آخرین روزیه که بالای صد کیلومتر رکاب خواهیم زد چون شب که برسیم چا آم برای بقیه راهمون تا بانکوک 180 کیلومتر راه باقی می مونه که اونم قراره طی دو روز رکاب بزنیم. پس تو آخرین روزهای سفرمون هستیم و بزودی و با رسیدن به بانکوک باید با روزهای خوش و ناخوش سفر خداحافظی کنیم.
در طی چند روز گذشته تو نوار ساحلی شرقی تایلند رکاب زدیم و نزدیک ترین فاصله رو با مرزهای کشور میانمار داشتیم. میانمار کشوریه که نه تنها به ایرانی ها ویزا نمیده بلکه اسم ایران رو هم از سایت اخذ ویزاش حذف کرده. ما قبلا می خواستیم از شمال هند به بنگلادش و بعد هم به میانمار بریم و از اونجا وارد تایلند بشیم که با فهمیدن موضوع ویزا مجبور به تغییر برنامه شدیم.
توی تایلند که کشوری پادشاهیه میشه عکس شاه و خاندان سلطنتی رو در تمام جاده ها توی تابلوهای بزرگی دید . گفته میشه پادشاه نزد مردم جایگاه والایی داره و مردم در حد پرستش دوستش دارن ! واسه همینم عکسشو گله به گله کردن تو حلق ملت ولی راست و دروغش رو باید از خود مردم پرسید. گشنه مون که میشه می کشیم سمت ساحل که روی نقشه یه تعداد رستوران مشخص شده. از یه کوچه سنگفرش می گذریم که دو طرفش پر از مغازه های سوغاتی فروشیه . چیزایی که با مرده جانوران دریایی درست کردن. انتهای سنگفرش شن های نرم ساحل شروع میشه که با دوچرخه میریم داخلش ! هرچند هل دادن دوچرخه توی شن خیلی سخته مخصوصا اگه دوچرخه ها سنگین هم باشن ولی بخاطر رستورانی که کمی جلوتره زحمت هل دادن رو به جون می خریم. رستوران یه عالمه میز و صندلی با کلی سایه بان بزرگ داره که وقتی قیمت هاشو نگاه می کنیم پاهامون می چسبه به زمین ! میگیم حالا که تا اینجا از نفس افتادیم انقدی که هل دادیم اقلا یه کم بشینیم روی صندلی ها که اجازه نمیدن و میگن باید اول سفارش غذا بدین ! اینم از برکات شهرهای بزرگ و توریستیه که مسافرا رو کیسه پول می بینن !
میزنیم بیرون از یه فروشگاه کمی خوراکی می خریم ولی روزگار همینجور نمی مونه و بعد از مدتی یه رستوران کوچک سر راهمون سبز میشه که صاحبش انگلیسی بلده . میگه غذای گیاهی نداره ولی اگه صبر کنیم خیلی زود برامون آماده می کنه. صبر که سهله همینجا براش کمپ هم میزنیم و منتظر می مونیم انقدر که خانم خوش اخلاقیه.
همینجور که به بانکوک نزدیک تر میشیم جاده ها هم شلوغ تر میشه و تعداد جاده ها هم افزایش پیدا می کنه. بعد از شهر پوران بوری از اتوبان جدا میشیم و می کشیم سمت شرق. اتوبان با سر و صدای زیادی که داره خیلی آدمو خسته می کنه. ولی تغییر مسیر دادن هم سخته و کلی وقتمون تلف میشه تا عرض اتوبان رو رد کنیم. جاده شرقی آرام و زیباست و کم کم میره سمت ساحل. تو شهر هوواهین میریم کنار یه معبد روی صخره ای کنار ساحل که درخت بزرگی سایه خنکش رو به رایگان به مسافرا بخشیده. یه معبد بودایی مخصوص چینی هاست و زائر چندانی نداره. این اطراف پر از خارجی هایی ست که اومدن از سواحل زیبای تایلند بدون صرف هزینه های کلان بهره مند بشن چون قیمت هتل ها خیلی پایینه. اینا رو یه مرد فنلاندی بهمون میگه که با یه شلوارک اومده باهامون گپ بزنه. در واقع خیلی از گردشگرها علاقه ای ندارن با تورهای گرانقیمت برن به شهرهای توریستی و گرون تایلند مثل بانکوک و پوکت چون دیدنی های تایلند تنها محدود به این شهرها نمیشن.
برای رسیدن به خونه دوستمون باید از هوواهین بریم سمت غرب چون دقیقا تو خود چا آم نیستن. تعداد زیادی کانال به موازات هم از شمال به جنوب کشیده شدن و مابینشون جاده های بسیار موجوده که هر کدومو بخوایم میتونیم رکاب بزنیم. آروم ترینش رو انتخاب می کنیم که پر از درختان گل ده هست. گل های رنگارنگ بخشی از مسیرمون رو به زیبایی بهشت کردن. عصر هنگام به خونه پائول و همسرش نَت می رسیم که یه خونه بزرگ وسط مزرعه ای بی حاصله. بعدا فهمیدیم مزرعه شون رو به خاطر سگ ها بی حاصل نگه داشتن چون اونجا سگ تربیت می کنن.
پائول استرالیایی و برنامه نویسه که محل کارش تو خونشه. همسرش تایلندی و راهنمای توریسته و دوتایی علاقمند به آموزش سگ ها هستن. 5 تا سگ از نژادهای مختلف دارن و به مدت دو ساله مشغول آموزششون هستن تا به قیمت خوبی بفروشن. یکی از سگ ها هیکل بزرگی داره و تازه به جمع خانواده اضافه شده هنوز آموزش کافی ندیده و معلومه بی تربیته ! به محض دیدن ما همه شون به سمتمون میان که با اشاره پائول چهارتا باتربیتشون می شینن رو زمین و یه دونه آخری سرتا پامون رو لیس میزنه و تمام وزن سنگینش رو میندازه رومون ! میریم خونه و اولین کارمون اینه که دوش بگیریم و لباس های تفی شده مون رو بریزیم تو ماشین لباسشویی ! نت که از سر کارش برمی گرده می مونه خونه تا مراقب سگ ها باشه و ما با پائول میریم واسه شام . رستوران خوبی همون نزدیکی ها هست که کلی غذاهای گیاهی خوشمزه داره. پیتزای گیاهی و یه مدل غذا که از قارچ های ساقه بلند درست شده می خوریم. قارچ ها فوق العاده خوشمزه هستن. پائول برامون بستنی هم سفارش میده که قیمت های بالایی دارن و از گلومون پایین نمیره ولی اجازه میدیم میزبانمون به روش خودش مهمان نوازی کنه.
پائول آدم با محبتیه و علاقه زیادی به دونستن چیزهای مختلف داره. راجع به دهها موضوع با هم گپ میزنیم و اطلاعات خوبی رد و بدل می کنیم. ازش می پرسم دلش برای استرالیا تنگ نمیشه ؟ میگه اونجا انقدر زندگی کردن گرون درمیاد که به این چیزها فکر نمی کنه ولی تو تایلند میشه خیلی راحت زندگی کرد مخصوصا اگه زنت هم تایلندی باشه. چون اینجوری مشکل زبان هم نداری. تایلندی زبان پیچیده ایه و یاد گرفتنش سخته بطوریکه ما تو این مدت حتی یه کلمه هم نتونستیم یاد بگیریم. مثلا برای گفتن یه سلام ساده باید ببینی طرفت خانمه یا آقاست و کلماتش هیچ شباهتی به هم ندارن .