آذربایجان غربیایرانگردیغارنوردی

اکتشاف و شناسایی غار قره دلیک

شناسایی و اکتشاف غار قره دلیک

 1393.03.08

جمعه 8 خرداد 94 صبح با رضا(زائرفر) راه میافتیم سمت بناب. نیما از کارخونه خودشو میرسونه و سه نفری راهی میاندواب میشیم. حسین و خواهرش سمانه به همراه آقا محمد بهمون ملحق میشن و به سمت محل غار ادامه میدیم. جاده ای به زیبایی بهشت مارو به سمت غار هدایت می کنه. این جاده باروق هست. دو طرف مزارع وسیع گندم و جو که با هر حرکت باد خوشه های طلایی و سبز به رقص درمیان و از دره رودخونه پر آبی به آرومی پیچ و خمها رو پشت سر میذاره. بعد باغات زیبای روستاهاست که چشم نوازی می کنه و مردمی که بسختی مشغول کار و فعالیتن. این جاده برای دوچرخه سواری فوق العاده ست.

از روستا چاغراحمد جاده خاکی شروع میشه و بعد از رد کردن روستاهای یلکلو و ملحملو و جبکلو به محل مورد نظر میرسیم. ساعت 10 شده و گرسنمونه پس اول صبحانه رو صرف می کنیم . بعد از تپه کناری بالا میریم و بعد از طی مسافتی و کمی جستجو دهانه رو پیدا می کنیم. مشخصه که محلی ها زیاد اینجا رفت و آمد کردن چون مسیرش پاکوب شده داخل غار هم دستنوشته و آت و آشغال زیاد بود. حتی خیلی جاها رو به امیدهای واهی کنده بودن.

آماده میشیم و میریم داخل. رضا بخاطر شکستگی بازوش بیرون پیش وسایلا می مونه. دهانه رو که رد کنی دو متری باید پا مرغی بری تا به تالار متوسطی با سقف بلند برسی. چندین مسیر دیده میشه. از مسیر دست راست ادامه میدیم که با شیب تندی به پایین میره. گاهی سینه خیز میشیم و گاهی به تالارهای بزرگی میرسیم. اطراف مسیر تمام مسیرهای فرعی رو شناسایی می کنیم و به تالار بزرگی می رسیم که پر از سنگ های کوچک و بزرگ ریزشی هست. جای زیادی برای گشتن داره. مسیر روبرو یه برکه آب هست و مسیر دو تا میشه. از یکیش ادامه میدیم و وقتی تمومش می کنیم از دهنه مسیر دوم خارج میشیم. تو این دالان استخوان های زیادی پیدا کردیم که به هم ریخته بودن مشخصا تعدادیشون زیر سطح خاک بودن که بر اثر کندن زمین بیرون ریختن. استالاگتیت ها و استالاگمیت های متعدد با اندازه های کوچک رو میشه تو اغلب مسیرها دید و قطرات آب از بعضی جاها جاریه که به برکه های کوچک میرسه. و غار هوای مرطوب و نسبتا خنکی داره.برمی گردیم به تالار و از کناره ها مشغول جستجو میشیم. ریزش ها مسیرهای متعدد رو بسته ولی استخوان های فراوانی رو میشه در سایزهای بزرگ پیدا کرد. از جمله استخوان های مفصل به بزرگی یک مشت و یا آرواره هایی با دندونایی که دو بند انگشت بلندی داشتن. نهایتا به یک جمجمه انسان برمی خوریم که سر و نصف استخوان صورتش سالمه. به مناسبت این کشف هیجان انگیز اسم تالار رو تالار جد بزرگ میذاریم .

تالار رو ترک می کنیم و میریم سراغ چاهی که تو مسیر رفت دیده بودیم. کارگاه طبیعی میزنیم و نیما میره پایین. بیشتر از 15 متر فرود میره و گویا تالار بزرگی هست که نیاز به زمان داره. میاد بالا و اکتشاف اون قسمت رو به برنامه های بعدی موکول می کنیم. برمی گردیم به تالار اولیه و از دهانه اصلی خارج میشیم تا استراحت کنیم . بعد برمی گردیم و میریم سراغ مسیرهای بعدی. مسیر روبرو شکاف های متعددیه که بر اثر ریزش بوجود اومدن و زیرش تالاری هست که بعد از کمی بررسی متوجه میشیم همون تالار جد بزرگه. پس میریم سراغ مسیرهای سمت چپ که شامل سه دهنه ورودی میشه. اولی دهنه کوچکیه که با شیب تندی به پایین میره. اون رو میذاریم برای بعد .

دهنه دوم به دالان بزرگ و طویلی میرسه که سقف بلندی داره و یه راه فرعی بزرگ رو سقفش و چندین راه فرعی تو کناره هاش و بسمت پایین داره. فرعی ها رو به خاطر کمی وقت جستجو نمی کنیم و مسیر دالان رو ادامه میدیم که به تالار ریزشی بزرگی با صخره های بلند میرسه. ریسمان راهنمایی هست که احتمالا توسط یه گروه غارنوردی بسته شده و راه رو نشون میده بطوریکه نیازی به استفاده از طناب نیست و با کمی سینه خیز میشه از صخره ها پایین رفت. مدت زیادی دالان رو پیمایش می کنیم و در طول این مسیر سنگ هایی با ذرات ریز طلایی و نقره ای تمام سقف رو پوشش دادن. انگار اکلیل پاشیده باشن و وقتی قطرات آب روی اکلیل ها رو می پوشونه درخشندگی فوق العاده ای پیدا می کنن که هر چه تلاش کردم نتونستم عکسشونو بگیرم.یه دوربین حرفه ای لازم داره ! و تعدادی خفاش در حال پرواز هم بودن که احتمالا کولونی شون تو تالار جد بزرگ باید باشه.

انتهای دالان که میرسه به ابتدای دهنه سوم یه سوراخ هست که پشتش برکه زیبایی با سکوت و آرامش وصف ناپذیری خودشو از دیده ها مخفی کرده. هرچند مردم نادان با آشغالایی که دور و برش ریختن آسیب جدی به زیبایی این برکه وارد کردن. دو تا راهروی بن بست تو محوطه برکه هست که اولی زائده ای شبیه زبان کوچک در انتهاش دیده میشه و دومی که من و نیما به سختی تمام و به قیمت سیاه شدن لباسامون تا آخرشو رفتیم راهرویی بود با قندیل های کوچک روی سقف و کربن سیاهی که کف رو پوشونده بود آخرشم فقط کربن سیاه بود.

از دهنه سوم که خارج میشیم برنامه رو با همین مقدار اکتشاف به پایان می بریم در حالیکه نه از ساعت خبر داریم و نه اصلا گذر زمان رو حس کردیم. خوشحال از لمس زیبایی ها و و دنیای دوست داشتنی و عجیبی که کمتر کسی موفق به دیدنش شده. برمی گردیم پیش رضا که حوصله ش سر رفته و بساطمونو جمع می کنیم تا آهنگ بازگشت کنیم.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − یک =

بستن
بستن