آسیاتایلندجهانگردیسایکل توریسمشهرگردیمکانهای دیدنی

تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز چهل و هشتم)

گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی( تایلند )

روز چهل و هشتم _ Bangkok

یکشنبه 26 فروردین 97

15 April 2018

با مترو تا آخرین ایستگاهش میریم که توی جنوب شهر قرار گرفته. بقیه راه  تا معابد عظیم بانکوک رو می خوایم پیاده بریم تا توی مسیر ، شهر و آدم هاشو تماشا کنیم. صبح خیلی زوده و هنوز خیلی از مغازه ها بسته ن و معابد هم خلوتن. از چند تا معبد هندو و بودایی دیدن می کنیم و بعد میرسیم به خیابان یائومارت یا چایناتاون که محله ی بزرگ محل زندگی چینی هاست. این محله بزرگترین محله های چینی ها در تمام دنیا محسوب میشه که شبانه روز جای سوزن انداختن توش پیدا نمیشه. مغازه های این محله همه جور کالایی ارائه می کنن و هزاران رستوران موجود توی کوچه پس کوچه های تنگ محله همیشه پر از مشتریه.

توی بانکوک تقریبا توی هر ده قدم یه معبد با کلی مجسمه بودا وجود داره و برای بازدید از همه معابد نیازی نیست خودت رو به کشتن بدی چون بازدید همه شون غیرممکنه ! به کنار رودخانه و معبد فو (Pho) میریم. معبد فضای بسیار بزرگی داره و زمان زیادی برای بازدیدش صرف می کنیم. قبل از ورود به معبد که با دیوارهای بلند محصور شده باید از یه بازار غذاهای خیابانی عبور کنیم . این غذاها که شامل هرچیز قابل خوردنی میشه توی چهارچرخ های چوبی آماده میشه و اطرافشون پر از میز و صندلی هایی ست برای صرف غذاهای خریداری شده.

معبد تعداد زیادی در ورودی داره که از یکیش وارد میشیم و با ساختمان های متنوع و مجسمه های رنگارنگ و راهروهای بیشمار روبرو میشیم که نشون میده جای خیلی بزرگیه و حالا حالاها اینجا کار داریم. بعد متوجه میشیم معبد ورودیه داشته به قیمت نفری 100 بت . ما زیادی زود اومدیم حتی قبل از مامورای بلیط فروشی واسه همینم مدیونید اگه فکر کنید انقدری بچه مثبت بودیم که برگشتیم و بلیطا رو خریدیم !

میریم سمت معبدی که بودای 48 متری بصورت خوابیده توش قرار گرفته و به “فو” یا به تایلندی به “پو” معروفه. از در که وارد میشی یه کله بزرگ بودا جلوت ظاهر میشه که دستشو گذاشته زیر سرش و به حالت ریلکس یوگا دراز کشیده. دورشو حصار کوتاهی کشیدن و یه راهروی باریک بغلش هست که تا سمت پاها ادامه داره. برای اینکه یه عکس کامل از بودا بگیریم در هر نقطه ای یه بار نزدیک سر ، بعد کنار کمر ، بعد بغل پاها منتظر میشیم تا سیل عظیم توریست ها کنار برن و یه فضای نسبتا خالی ایجاد بشه تا چند تا عکس بگیریم که البته اونا هم جالب از آب درنیومدن .

مشکل جاهای توریستی همین شلوغ بودنشونه . توی همچین جاهایی کافیه یه کش و قوس به خودت بدی تا شصت دستت بره تو چشم یکی دیگه ! توی هر کادری حداقل پنجاه شصت نفر آدم هست و غیرممکنه بتونی عکس دونفره بگیری ! بنابراین از سیل جمعیت جدا میشیم و تصمیم می گیریم معبد رو برعکس بازدید کنیم ! یعنی اول بریم قسمت هایی که اغلب توریست ها در آخر بازدیدشون به اونجا میرسن. میریم داخل محوطه ای که مردم مشغول درست کردن تپه های شنی کوچک با قیف های پلاستیکی هستن. بعد تپه های کوچک رو با گل و پرچم تزیین می کنن و بهش ادای احترام می کنن.

محوطه بعدی سازه های مخروطی شکل کوچک و بزرگی توی خودش جای داده که مثل کلاههای شیپوری پادشاهانه و با انواع هنرها مثل کاشیکاری و گچکاری با رنگ های متنوع و زیبا تزیین شدن و بعد به ساختمان بزرگی وارد میشیم که دورتادورش سکوهای کوتاهی برای گذاشتن مجسمه های بودای نشسته یا ایستاده تعبیه شده که بیشتر مجسمه ها شبیه همدیگه ن و اغلب طلایی یا سیاه رنگ اند.

معبد های کوچک و بزرگ رو بالا پایین می کنیم و برمی گردیم به حیاط اول که می بینیم یه سکو با کلی تزیینات آماده کردن برای نمایش های رقص. همونجا زیر ذل آفتاب منتظر می مونیم تا نمایش دخترهای خوشگلی که لباس های رنگی رنگی پوشیدن رو تماشا کنیم. آقایی برامون صندلی میاره و کم کم تعداد تماشاچی ها بیشتر میشه و گروه های پنج شش نفره ی رقص میان بالای سن و نمایششون رو اجرا می کنن. رقصشون شامل حرکات موزون بصورت گروهی ست که با موزیک های آرام تایلندی اجرا میشه که بسیار زیباست . خانمی که بغل دست من ایستاده و برای در امان موندن از گرما چتر بزرگی بالای سرش گرفته خودشو بهمون نزدیک تر می کنه تا ما هم از سایه چترش مستفیض بشیم. منم در عوض مهربونیش زحمت نگهداشتن چتر رو به عهده می گیرم.

بعد از دو سه تا نمایش از معبد خارج میشیم تا توی محوطه غذاهای خیابانی یه چیزی بخوریم چون تقریبا ظهر شده و گشنمونه. بازار رو با دقت بررسی می کنیم و تنها چیزی که میتونیم بخوریم نوعی رشته با مقداری جوانه ست. بعد رهسپار گراند پالاس میشیم که بغل دست معبد فوقرار گرفته . گراند پالاس یا کاخ سلطنتی با مجموعه معبد وات پراکائو توی یک محوطه قرار گرفته ولی امروز گویا ورودی کاخ رو بستن و فقط میتونیم از معبد بازدید کنیم. این معبد که به معبد بودای زمردین هم مشهوره خاکستر پادشاه رامای نهم رو در خودش جای داده. برای ورود به این معبد نیازی به تهیه بلیط نیست ولی بازدید کننده ها باید لباس مناسب تنشون باشه.

توی تایلند به خاطر گرمای شدید و هوای شرجی اکثر مردم لباس های باز می پوشن. شلوارک های کوتاه و تی شرت و رکابی با کفش های روباز یا دمپایی باب میل مردم و توریست هاست. کنار درب ورودی وات پراکائو تعداد زیادی دست فروش هستن که شلوار میفروشن و توریست هایی که علاقمند به بازدید معبدن هر کدوم یکی یدونه شلوار می خرن و اینجوری معبد در حق دستفروش ها لطف بزرگی می کنه !

با جمعیت توریست ها دوری توی معبد میزنیم و وقتی به معبد بودای زمردین میریم با در بسته مواجه میشیم. درست مثل این می مونه که بری چهل ستون اصفهان رو ببینی ولی حوضش آب نداشته باشه ! البته چیز زیادی هم از دست ندادیم چون بعد از یه مدت که توی معابد مختلف بچرخی همه چیز برات عادی میشه. زندگی هم همینجوریه اگه یه روز رو دوبار زندگی کنی اونم برات عادی میشه !

میایم بیرون و توی خیابان عریض و طویل کاخ سلطنتی به پیش میریم. دوطرف خیابان پارک های بزرگ و سرسبز با کلی آدم هست که بیشترشون گردشگرن. یهو پلیس میریزه توی خیابون و از همه می خوان تا روی زمین بشینن ! یه عده توی پیاده روها می شینن و یه عده هم که نمیدونن قضیه چیه سرپا می مونن ولی مامورای پلیس میان و تک به تک همه ایستاده ها رو دعوت به نشستن می کنن. یک ربعی معطل میشیم و بعد چند تا ماشین سلطنتی که حتی مسیرشون سمت ما هم نبوده از کاخ خارج میشن . حسابی کفری میشیم چون نه تنها با فلسفه وجودی سلطنت و پادشاه اونم تو قرن بیست و یک مشکل داریم بلکه تو مملکت خودمون به اندازه کافی از دست آقازاده ها و ژن های برتر می کشیم !

به سمت خیابان خائوسان ادامه میدیم که یه بازار بزرگ و محلی ارزان قیمت برای توریست هاست. ولی همین که از دور جمعیتی عظیم رو می بینیم که با تفنگ های پلاستیکی میرفتن برای فستیوال آب ، سریع می پیچیم تو یه خیابون دیگه و با اولین اتوبوسی که سر میرسه خودمون رو به مرکز شهر میرسونیم. ولی اتوبوس ها چندان امنیت ندارن چون بخاطر گرما هیچکدوم شیشه ندارن و مردمی که توی خیابون مشغول آب بازی اند به اتوبوس ها هم علاقه وافری نشون میدن و خلاصه از تیر و ترکششون بی نصیب نمی مونیم.

از مرکز شهر به نزدیک ترین ایستگاه مترو میریم و برمی گردیم هتل. تمام بعد از ظهر مشغول بسته بندی دوچرخه ها هستیم و شب میریم پیتزا فروشی توی خیابون هتل ، چون واقعا از نودل خسته شدیم. وضعیت پیتزاشون هم مایوس کننده ست . برای یه خمیر پیتزایی که روش یه کم سس و پنیر مالیدن و اندازه ش یه کم از کف دست بزرگتره 400 بت می پردازیم و برمی گردیم.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

بستن
بستن