آسیاتایلندجهانگردیسایکل توریسم

تور سایکل توریسم آسیای جنوبی (روز چهل و ششم)

گزارش تور سایکل توریستی آسیای جنوبی( تایلند )

روز چهل و ششم _ Bangkok

جمعه 24 فروردین 97

13 April 2018

با پراتیو وداع می کنیم هرچند دوست داره صبحانه رو با ما صرف کنه ولی سر صبحی کسی صبحانه خوردنش نمیاد. توی جی پی اس بانکوک رو مارک می کنیم و تنظیماتش رو میذاریم روی مسیرهای دوچرخه تا ما رو از مسیرهای فرعی راهنمایی کنه. هرچند الان تعطیلات سال نوی تایلنده و نصف جمعیت بانکوک رفتن به شهر محل زندگی خانواده هاشون و احتمالا الان بانکوک از هر وقت دیگه ای خلوت تره ولی ما گول نمی خوریم و تو دام بزرگراهها نمی افتیم !

جی پی اس هم نامردی نمی کنه و از مسیرهایی هدایتمون می کنه که به عقل جن هم نمیرسه ! مثلا یه جایی برای رد شدن از رودخونه از روی پلی چوبی رد می شیم که تخته هاش با هر وزش باد تکون می خورن! ولی وقتی دیدیم یه سه چرخه به سلامت ازش عبور کرد خیالمون راحت شد که جوون مرگ نمیشیم ! توی جاده های باریک که از وسط جنگل ها ، از کنار مرداب های کوچک و بزرگ ، گل های نیلوفر ، معابد پرسرو صدا و غیره می گذره به سمت بانکوک پیش میریم و هر چه جلوتر میریم با زباله های بیشتری مواجه میشیم. بانکوک شهر بزرگیه که تعداد زیادی شهر و روستا در اطرافش بهش پیوستن و نمیشه فهمید خود شهر از کجا شروع میشه ولی حجم گسترده زباله ها که اغلب ارمغان کلان شهرها واسه حاشیه نشین هاست نشون از نزدیکی مون به مقصد میده.

توی رستورانی وعده صبهار که تلفیق صبحانه و ناهار هست رو می خوریم ! رستوران مال یه خانواده سه نفره ست که همونجا هم محل زندگی شونه و بچه کوچولوی خانواده که گویا تازه تاتی تاتی کردن رو یاد گرفته از درب اتاق گل منگلی و صورتی رنگش مسافرا رو برانداز می کنه و مامانش که مشغول مرتب کردن ظرفهاست هر از گاهی سری به وروجکش میزنه. یه نودل دست پخت پدر خانواده رو می خوریم و ادامه مسیر میدیم.

 از دور چند جانور خزنده توی جاده دیده میشن که به اندازه یه سگ ارتفاعشونه و از سر تا نوک دم بیشتر از یک متر طول دارن. یه چیزایی باقی مونده از نسل دایناسورها که همون قدر ترسناکن . با وجود اینکه ترس برمون داشته و دلمون نمی خواد بهشون نزدیک بشیم ولی یه جاده بیشتر نداریم و مجبوریم بریم جلو. یه قوس به مسیر حرکتمون میدیم تا بیشترین فاصله رو با خزنده ها داشته باشیم چون نمیدونیم چه جور جانوری اند و اصلا خطرناکند یا نه. ولی گویا اونا از ما بیشتر ترسیدن و تا نزدیکشون میشیم با یه عقب گرد تر و فرز می پرن توی همون رودخونه گل آلودی که ازش اومده بودن بیرون. باز هم توی مسیر ازین خزنده ها هست که ایندفعه بدون اعتنا به پیش میریم و اونا هم مثل موش های فاضلاب در میرن. جالبه توی مسیرمون کلی هم خونه هست و نشون میده مردم این مناطق بدون هیچ مشکلی با چنین جانورانی در صلح و صفا زندگی می کنن!

با وجود زباله ها ، طبیعت همچنان زیبا و خیره کننده ست و صدای پرنده ها دیوانه وار از آسمون به سمتمون میباره. اینجا بهشت پرنده هاست. کم کم طبیعت کم رنگ تر میشه و به محدوده شهری وارد میشیم با ساختمان های سیمانی و ترافیک و هرج و مرج خاص سکونتگاه های انسانی. مردم دو طرف خیابون ها رو قرق کردن و با هر وسیله ای که بیشترین حجم آب رو بگیره به رهگذرا ابراز لطف می کنن ! جشن آب از حدود ظهر شروع شده ولی توی روستاها کمی مراعات می کردن و وقتی بهشون اشاره می کردیم که علاقه ای به لطفشون نداریم اونا هم سطل آب بدست همونجا خشکشون میزد ولی از وقتی وارد بانکوک شدیم کسی به اشاره هامون که هیچ به اعتراض هامونم توجهی نمی کنه. برای چند اکیپ آبپاشی جاخالی میدیم که حسابی دماغ سوخته میشن ولی فرار تا به کجا ؟! آخرش که باید خیس بشیم. تنها خیس شدن مشکلی پیش نمیاره ولی در کنار آب گاهی پودرهای سفیدی هم می پاشن که آدمو کثیف می کنه و به این راحتی ها هم پاک نمیشه.

با سرعت رکاب میزنیم تا زودتر به منزل میزبانمون برسیم. به خاطر تعطیلات گزینه های چندانی برای پیدا کردن میزبان نداشتیم و این آقایی که قراره میزبانمون بشه تایلندی نیست وگرنه همونم جواب رد میداد بهمون. البته همون بهتر که جواب رد میداد چون هر وقت یادش میافتیم حالمون بد میشه! داستان اینجوری بود که ما رسیدیم خونه این آقای آلمانی موبور و یه کم تپل که قرار بود یکی از اتاق هاش رو بهمون اجاره بده. خودش توی پروفایل نوشته بود توی خونه ش اتاق زیاد داره ولی اگه کسی دوست داشته باشه توی اتاق کولردار بمونه باید یه هزینه مشارکتی بپردازه . ولی وقتی رسیدیم خونه ش متوجه شدیم هر سه تا اتاق کولردارش رو اجاره داده و اتاق بدون کولری که می خواد در اختیارمون بذاره خیلی کوچکه. آدم بی ملاحظه ای بود چون باید این موضوع رو بهمون می گفت. ما از یک هفته پیش تقریبا هر روز باهاش چت می کردیم و اگه قضیه رو برامون گفته بود حتما میزبان دیگه ای ردیف می کردیم یا حداقل یه هتل خوب و ارزان قیمت که به مرکز شهر هم نزدیک باشه برای خودمون رزرو می کردیم. نیما کارد بهش میزدی خونش درنمی اومد ! چنین بی برنامگی و بی نظمی رو نمیتونه تحمل کنه ولی آرومش کردم و بعد از یه خداحافظی سرد از میزبان بی مسئولیتمون جدا شدیم تا دنبال هتل بگردیم.

توی چیپ هتل چند هتل رو نشون کردیم که همون حوالی بودن چون با این وضعیت خیابونا نمیشد جاهای دور رفت اونم با دوچرخه. تصور کنید روی دوچرخه با سرعت لاک پشتی رکاب بزنی و مردم هم سطل آب بدست کلی فرصت دارن تا بهترین نقطه رو برای خیس کردنت جایابی کنن بعد که موش آب کشیده شدی بری توی پذیرش هتل و کلی چک و چونه و آخرش از قیمت یا اتاق راضی نباشی ، بیای بیرون و دوباره یه سطل آب دیگه روی سرت خالی کنن !

ولی ما از رو نمیریم و با همون وضعیت سعی می کنیم مناسب ترین هتل رو پیدا کنیم و نهایتا پیدا می کنیم. هتل Grand living place  رو برای چهار شب به قیمت شبی 600 بت حساب می کنیم . یه جایی هستیم توی شمال شهر که با اولین ایستگاه مترو به اندازه 5 دقیقه پیاده روی فاصله داریم. چندان بد نیست و دور و برمون به اندازه کافی فروشگاه و رستوران هست و دسترسی مون به مراکز دیدنی هم راحته. اتاق بزرگی در اختیارمون میذارن که دوچرخه ها رو بتونیم بذاریم داخل. حمام و دستشویی هم بزرگ و تمیزه و یه کولر بی صدا و تراسی که از ترس حشرات درشو باز نمی کنیم.

طی سه روز اقامتمون توی بانکوک ضمن بازدید از شهر کارهای مهمتری داریم که باید انجامشون بدیم. دلیل ورودمون به بانکوک این بود که برای برگشت به ایران به فرودگاهش احتیاج داریم ! بلیط برگشت رو حدود دو هفته پیش رزرو کردیم و خرید نهایی رو گذاشتیم واسه روزهای آخر که شاید بلیط چارتری گیرمون بیاد و زمان رو طوری برنامه ریزی کردیم که قبل از تعطیلات سال نو توی بانکوک باشیم تا بتونیم از مغازه های دوچرخه فروشی دو تا کارتن بزرگ دوچرخه تهیه کنیم برای همین هم کل تایلند رو بدون استراحت رکاب زدیم که البته فشار مضاعفی بهمون وارد شد. فردا تنها روزیه که برای تهیه کارتن ها فرصت داریم وگرنه به مشکلی اساسی برمی خوریم. البته دیروز به کمک پراتیو آمار کل فروشگاههای دوچرخه رو درآوردیم و مطمئنیم حداقل یکیشون بازه.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

بستن
بستن